معيار اصلاحات
صلاح و فساد از مفاهيم ارزشى محسوب مى شود (100)و نمى توان با حس تجربه
كرد (همانند خوبى و بدى ، معروف و منكر) بلكه تابع نظام ارزشى است كه رد يا
گروه و جوامع براى خود پذيرفته اند (لذا گاه يك نوع احترام در نظامى ارزشى ، خوب
و زيباست ولى در نظام ديگر زشت و ناپسند مى باشد)
حال اين سئوال پيش مى آيد كه اصلاحات طبق كدام نظام ارزشى و فرهنگى و بر اساس
كدام معيار، اسلامى يا الحادى (شرقى يا غربى)؟اگر گفتمى صالحات بر اساس معيار اسلامى خوب است ، پس بايد آنچه اسلام مى گويد، انجام دهيم و با هر چه مى گويد بد است مبارزه كنيم ، بر عكس اگر اصلاحات غربى و كنوانسيون هاى كذايى بين المللى و غيره را پذيرفتيم ، خوبى و بدى كارها تابع همان نظام ارزشى مى شود، هر چند مخالف اسلام باشد! مانند آزادى هاى جنسى و... و شايد يكى از علل توصيه مقام معظم رهبرى (حضرت آية الله خامنه اى مدظله العالى) بر ضرورت هدايت اصلاحات از مركزى مقتدر، مساله تطبيق آن با معيارهاى مكتبى و قانونى بوده است (يعنى علاوه بر كارشناسى و تحقيق و اولويت بندى و نظارت بر حسن اجراى تدريجى آن) نه تنها در نهج البلاغه شاهد الگو و اسوه بوديم (سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمومنان عليه السلام حكومتش) بلكه در زيارت مطلقه آن حضرت مى خوانيم (السلام على ميزان الاعمال) (101)يعنى معيار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در همه زمان ها و زمينه ها، حضرت على عليه السلام مى باشد. و در كلامى ديگر از آن حضرت معيار اصلاحات ، اين گونه نقل شده است : آگاه باشيد من نه پيامبرم و نه به من وحى مى شود بلكه تا آنجا كه مى توانم طبق دستورات قرآن عمل مى كنم ، پس آنچه از اوامر الهى را دستور مى دهم بر شما كه اطاعت كنيد چه بپسنديد و چه نپسنديد و اگر اوامر من يا هر كس (در هر موقعيت و زمان) بر نافرمانى و معصيت خدا باشد، پس بدانيد اطاعت از حاكم و غيره ، شامل معصيت الهى نمى شود. اطاعت فقط در موارد اعمال صالح و فرمانبردارى از خداست و سه بار اين جمله را تكرار فرمود. (102) در اينجا به خوبى مى رساند كه معيار نه پسند و خواست مردم و اكثريت است و نه فرمان حاكم و نه سياستهاى بين المللى ، بلكه ملاك الهى بودن كار و راه ، اطاعت از دستورات خداوند مى باشد. يعنى در حكومت اسلامى و سيره سياسى علوى با آنكه مردم در انتخاب و شكل گيرى حكومت ، اصلاحات و تداوم آن ، نقش اساسى دارند و امام على عليه السلام مى فرمايد : به خدا سوگند... اگر اين جمعيت عظيم دورم را نگرفته بود و به ياريم قيام نكرده بودند و از اين جهت حجت تمام نشده بود و اگر نبود پيمان و مسئوليتى كه خداوند از عالمان گرفته كه در برابر شكمخوارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى كردم و از آن صرف نظر مى نمودم (103) ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت (مثلا آزادى جنسى ، نوشيدن مشروبات الكلى و...) زيرا در همان حكم خدا خير و صلاح واقعى است همانگونه كه در صورت تضاد بين خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشكى يا مقررات راهنمايى رانندگى و غيره شما حكم به تقدم و اولويت اجراء آنها بر خواست مردم مى كنيد! و در اينجا همه پرسى يا راى مردم بى رنگ و معنا مى شود. و از همين رهگذر، در سيره امام على عليه السلام غير از نظارت خود بر كارگزاران مناطق ، مردم را به عناوين ناظر بر عملكرد حاكمان نموده ، به آنان معيار و ملاك (اجراء دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله) مى داد تا تخلف حاكمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نكنند، و اين نه فقط اهتمام به امور ملت و كشور و احترام به انسانهاست بلكه قانون گرايى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را مى رساند. و لذا مى بينيم بعد از جنگ جمل ، وقتى ابن عباس را حاكم بصره نمود، مى فرمايد : اى گروه مردمان ! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين خودم قرار دادم ، سخن او را بشنويد و فرمان او را تا هنگامى كه از دستورات خدا و رسول اطاعت مى كند، پيروى كنيد و اگر در ميان شما بدعتى پديد آورد از راه حق منحرف شد (بخاطر تمايلات نفسانى ، شخصى يا حزبى و جناحى) مرا مطلع سازيد، او را عزل خواهم كرد... (104) و نيز در خطبه قاصعه صريحا از اطاعت روسا و بزرگانى كه دچار غرور حكومت و خود خواهى گشته و ملاك هاى ارزشى را فراموش كرده اند، نهى نموده ، مى فرمايد : زنهار، زنهار، از پيروى و اطاعت بزرگترها و روسايتان (همانند طلحه و زبيرها) بر خذر باشيد، همانها كه بخاطر موقعيت خود تكبر مى ورزند و به نسب و نژاد خود مى نازد و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى دهند (به اسم قرائت هاى مختلف از دين و در جهت خواست شياطين يا خوشايند جمعى هوسران و...) آنها كه پايه هاى عصبيت جاهلى و ستون هاى فته و فساد و نفاق هستند... آنها پايه هاى گناهانند و ابليس (شيطان بزرگ) آنها را مركب هاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى كه بوسيله آنها بر مردم غلبه يابد و... (105) و بعد مى فرمايد از ملت هاى گذشته عبرت بگيريد! و همچنين در پايان منشور حكومتى خود به مالك اشتر مى نويسد : بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت هاى عادلانه قبل از خود باشى . همچنين توجه خود را به روش هاى خوب يا اثر و سيره اى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده يا فرضيه اى كه در كتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حكومت در روش من مشاهده كرده اى اقتدا كن ... (106) بنا بر آنچه گذشت ، ميدان مانور برنامه هاى اصلاحى محدود به حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى مى گردد، و اما بحث ضرورتها و عناوين ثانويه و صدور احكام موقت توسط مرجع و ولى فقيه واجد شرائط خود از احكام و معارف دينى در رفع بن بست ها مى باشد كه در مقام مناسب بايد برسى شود اما در شرائطى كه ابرهاى شبهه و ترديد و تحريف فراگير است و از افراد (شخصيتها با سابقه) و الفاظ (آزادى ، حقوق بشر، عدالت اجتماعى ، اصلاحات و...) سوء استفاده مى شود، و افق حقايق در توطئه و تزويرها تيره شده ، حق و باطل مشتبه ، و زمان فتنه و نفاق است بگونه اى كه جمعى از خوبان هم به فرموده امام على عليه السلام عبادت كنندگان بى صلاحيت و حاضران غايب از صحنه و ناظران نابينا (107) گشته اند، آرى در چنين زمان ، بايد سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حركت ها را با تدابير او تنظيم كرد (كه امرى است منطقى ، اطمينان بخش و براى فردا حجت). در اين رابطه على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد : مبادا امام و رهبر خود را تنها گذاريد كه در آينده خود را سرزنش مى كنيد... و از راهى كه به سوى فتنه ها كشيده مى شويد دورى كنيد... (108) و در جاى ديگر از كتاب نهج البلاغه مى فرمايد : پس به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و در جهاد و پيكار (مبارزه فرهنگى ، نظامى و...) با دشمن سبقت بگيريد. (109) و در بيانى ديگر با صراحت مى فرمايد : هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور مى شد (مبارزه شدت مى يافت) به پيامبر صلى الله عليه و آله (رهبرى و فرمانده كل) پناهنده مى شديم) (110) و شايد كنايه باشد از اينكه در شدايد زمان بايد به رهبر صالح جامعه پناه برد. و نيز در نامه خود به عثمان بن حنيف (كارگزار و حاكم بصره) مى نويسد : آگاه باش هر مامومى را امام و پيشوايى است و هر رهروى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد.... (111) اميد آنكه همگان رهرو راهش و مشمول شفاعتش باشيم . |