اصلاحات از منظر نهج البلاغه حسين ايرانى |
|||||
مقدمه
اصلاحات ، اصلى كه ريشه در فطرت كمال جويى و
كمال خواهى انسان دارد و رسالت بلند انبياى الهى هم اصلاح مادى و معنوى زندگى بشر
بوده است . اسلام دين ناظر به فطرت آدمى و
مكمل اديان آسمانى گذشته ، اصلاحات (1) واقعى را در انجام دستورهاى خالق هستى و
تحقق عدالت و عبوديت حق مى داند كه متناسب با شرايط زمان بر محور ولايت اجرا مى
گردد. و به گفته شهيد استاد مطهرى (ره) :اصلاح طلبى يك روحيه اسلامى است ، هر مسلمانى به حكم اين كه مسلمان است ، خواه ناخواه اصلاح طلب است و لااقل طرفدار اصلاح طلبى است ، زيرا اصلاح طلبى هم به عنوان يك شاءن پيامبرى در قرآن مطرح و هم مصداق امر به معروف و نهى از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعى اسلام است . (2) بعلاوه منتظر مصلح حقيقى و عدالت جهانى حضرت مهدى (عج) و لزوم مراقبت و محاسبه نقش ، اصلاح طلبى و پالايش مستمر خود و جامعه را به همراه دارد، در واقع موضوع اصلاحات در همه زمينه ها و زمانها به عنوان يك اصل ارزشى ريشه در دين داشته و نه نتها در كلام امامان معصوم عليه السلام آمده كه حتى در طول حيات خود براى تحقق آن تا پاى فدا شدن پيش رفتند و امام حسين عليه السلام مى فرمايد : قيام من براى كامجويى يا جاه طلبى و آشوبگرى و ستم نبوده بلكه براى ايجاد اصلاحات در امت جدم قيام كردم ... (3) و انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى (ره) نهضتى اصلاح طلبانه عليه رژيم ستمشاهى بود. (4) اكنون اين حقيقت را به اختصار از كتاب و كلام شهيد عدالت ، امام على عليه السلام (نهج البلاغه) كه ترجمان وحى است جويا مى شويم . ضرورت اصلاحات
در اين بخش از بيانات حضرت على عليه السلام نه تنها اصلاح طلبى و انجام
اصلاحات راستين در همه ابعاد زندگى توصيه شده و كارشكنان و كوتاهى كنندگان را
سرزنش نموده ، بلكه استفاده مى شود وظيفه حاكم و رهبرى پرداختن به اصلاح امور ملت
است .كوشش در صلاح و سامان دهى جامعه و امور مردم از كمال سعادت و نيكبختى است . (5) در آنچه صلاح است و اصلاحات بشمار مى آيد كوتاهى و سستى مكنيد (6) كدورتها و مسائل (شخصى و جناحى) بين خود را اصلاح كنيد. (7) وظيفه من جز تلاش و كوشش در اصلاح امور شما نيست . (8) اصلاحات و حكومت اسلامى
امام على عليه السلام در بيانات متعدد تصريح مى فرمايد كه ايجاد اصلاحات همه جانبه
از اهداف بلند فعاليتها و دستيابى ما، به امارت و حكومت مى باشد؛ از جمله مى فرمايد :پروردگار!تو مى توانى آنچه انجام داديم نه براى كسب سلطنت و نه جهت تحصيل متاع پست دنيا بود، بلكه بدان خاطر بود كه معيارها و نشانه هاى از بين رفته دين دنيا را بازگردانيم و اصلاحات را در شهرها و سرزمين هايت آشكار و محقق نماييم تا بندگان ستمديده ات در امنيت (سياسى ، اقتصادى ، قضايى ، بهداشتى و...) و آسايش قرار گيرند (روابط اجتماعى و عدالت زندگى عمومى مردم از نظر مسكن ، تغذيه ، آموزش و پرورش و...بهبود آشكار يابد) و قوانين و مقرراتى كه به فراموشى سپرده و احكام تعطيل مانده خدا، اقامه و اجرا گردد. (9) و نيز در دستور العمل خود به مالك اشتر (استاندار بزرگ مصر) مى نويسد : به آن سرزمين مامور و اعزام شدى تا خراج و ماليات هاى آنجا را جمع آورى نمود و با دشمنانش جهاد كنى و به اصلاحات جامعه و اهل مصر همت گمارى ، به عمران و آبادى شهرها و مناطق آن بپردازى ...»(10) اصلاحات و آگاهى
از آنجا كه در هر كار و راهى ، موفقيت ها، مرهون ميزان معرفت و آگاهى است ، حركت
اصلاحى هم نيازمند شناخت لازم و علم و اطلاع مصلح نسبت به ابعاد و اهداف آن به طور
شفاف و تبيين حدودش براى جامعه مى باشد.و لذا در نهج البلاغه غير از توصيه هاى مكر به كسب دانش و تجربه و فرهيختگى و اينكه راس و سر آغاز تمام فضائل ، علم است ، در خصوص اصلاحات نيز امام على عليه السلام به عنوان مصلحى يگانه ، مى فرمايد : به راستى من به آنچه شما را به اصلاح مى رساند و كاستى و كژى هايتان را بر طرف مى نمايد آگاهى كامل دارم و مى دانم چگونه شما و جامعه را اصلاح كنم . (11) و همچنين در عهد نامه خود به مالك اشتر رسما مى كند تا آگاهى و شناخت خود را در زمينه سامان دادن كشور و اصلاحات (در بخش هاى مختلف) با بحث و گفتمان و مشاوره با متخصصان و عالمان متعهد تكميل و تقويت نمايد : ... و با كارشناسان و دانشمندان بسيار به بحث و مشورت پرداز و اين بررسى و بحث ها در باره امورى كه وضع مملكت را در همه زمينه ها اصلاح مى كند... (12)و در نامه خود به امام حسن عليه السلام مى نويسد : پس بايد خواست ها و برنامه هايت از روى درك قوى و آگاهى باشد نه و نه ورود در شبهات ... (13) جهت اصلاحات
اصلاحات وقتى مفيد، فراگير و ماندگار خواهد بود كه با انگيزه و در جهت ارزش هاى
الهى ، ايمان و باورهاى دينى جامعه و سنت هاى ملى صالح مردم باشد و بطور كلى آنچه
در راستاى بسط عدالت ، ديانت و زندگى جاويد عالم آخرت قرار دارد (نه فقط در جهت
هواهاى نفسانى و تمايلات حيوانى و لذت هاى زود گذر و محدود دنيا) تا انسان را به
كمال لايق به حال خود برساند و نظام و كشور را
استقلال ، عزت و اقتدار بخشد و از اين رو سرور آزادگان و عارفان ، امام على عليه
السلام مى فرمايد :مبادا اصلاحات دنيويت را به بهاى نابودى دينت انجام دهى . (14) و نيز به مالك اشتر كارگزار بزرگ خود مى نويسد : هرگز آداب و سنت هاى پسنديده اى كه بزرگان اين امت به آن عمل كرده اند و عامل وحدت و انسجام بوده و ملت به وسيله آن به صلاح سامان رسيده است مشكن و از بين مبر و هيچگاه آداب و مقرراتى پديد نياور كه به سنت هاى خوب گذشته زيان وارد كند چرا كه پاداش براى آورنده و كيفر و بدبختى براى تو خواهد بود كه آنرا شكستى . (15) مردم چيزى از امور دينشان را براى اصلاح دنياى خود ترك نمى كنند مگر آنكه خدا زيانبارتر از آنان پيش خواهد آورد. (16) حتى از منظر نهج البلاغه ، تباه نمودن آخرت (زندگى ابدى انسان كه بعد از مرگ آغاز مى شود) فساد به شمار آمده و اصلاح طلبان بايد در برنامه ريزهاى خود از اين حدود و جهت را بشناسند و رعايت كنند، كه امام على عليه السلام مى فرمايد : از موارد فساد، ضايع نمودن زاد و توشه انديشه نيك و عمل صالح) و تباه ساختن آخرت و معاد است (17) و در اينكه اصلاحات بايد در جهت حق و عدل باشد، حضرت على عليه السلام به عبدالله بن عباس (وقتى از او پرسيد اين كفش وصله دار من چقدر ارزش دارد و ابن عباس پاسخ داد بهايى ندارد) مى فرمايد : بخدا سوگند همين كفش بى ارزش ، برايم از حكومت بر شما محبوب تر است مگر اينكه با آن حقى را به پا دارم و يا باطلى را دفع كنم (18) دقت در اصلاحات
هر كار و امرى اگر بعد از تحقق مقدماتش انجام گيرد به نتيجه مطلوب خواهد رسيد و
انجام آن قبل از حصول شرايط و زمان مناسب غير خردمندانه و نا موفق خواهد بود، و همچنين
با وجود مقدمات و فرصت لازم ، تاخير و سستى در آن ، تنبلى و زيانبار مى باشد، در
واقع اين خود نوعى زمان شناسى و پاسخ به نياز زمان است .بر اين اساس ، امام على عليه السلام در عهد نامه مشهور خود به مالك اشتر نوشته است : از تعجيل در كارهايى كه وقت انجام داد نشان نرسيده بپرهيز و از درنگ نمودن در اموريكه وقت آن رسيده دورى كن و لجاجت مكن در چيزى كه مبهم است (حقيقت آن روشن نيست) و سستى و كوتاهى در كارهاى روشن ، پس هر كارى را در جاى خود و زمان خاص خود انجام بده (19) و در بيانى ديگر مى فرمايد : شتاب كردن پيش از توانايى بر كار و سستى و درنگ ورزيدن بعد از بدست آوردن فرصت ، از بى خردى است (20) اصلاحات در همگان
اصلاحات بخشى ، فصلى و انحصارى ، غير مفيد و ناپايدار است و بايد در همه ابعاد و
گروهها و به نفع اصناف جامعه خاصه فرودستان و اقشار آسيب پذير انجام گيرد، چرا
كه حق و عدل و ارتباط نزديك انسان ها و زندگى اجتماعى و تاثير پذيرى آنها و... همه
گوياى اين حقيقت است كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد :و بدان و آگاه باش ، ملت و مردم از گروهها و اقشار مختلف اند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى ناممكن است و هيچ يك از گروهها و سازمانها از يكديگر بى نياز نمى باشند (21) و در مقام و بيانى ديگر اصلاحات را در صلح و آشتى بين اصناف امت دانسته مى فرمايد : اميد آنكه در اين مدت صلح ، خداوند امور امت را اصلاح كند (22) و نيز از امتياز خواهى خويشان و خواص زمامدار كشور بشدت انتقاد نموده ، مى فرمايد : همانا زمامدار را خواص و نزديكانى است كه امتياز خواه و چپاولگرند و در معاملات كم انصافند، پس ريشه اينها را با بريدن اسباب آن بخشكان و بركن و به هيچيك از اطرافيان و خويشانت زمين وا مگذار و... (23) و آنگاه على عليه السلام در همين نامه با بيانى خاص در اهتمام به امور محرومان مى فرمايد : خدا را خدا را در خصوص طبقات پائين و محروم جامعه كه هيچ چاره اى ندارند، زمين گيران ، نيازمندان ، گرفتاران و دردمندان ... (24) نقش دولت و ملت
شكل گيرى اصلاحات و اين حركت سازنده ، همت و حمايت همگانى و مشاركت دولت و ملت را
مى طلبد، تا جايى كه امام على عليه السلام مى فرمايد :رعيت و ملت اصلاح نمى شود جز آنكه دولت و زمامداران اصلاح گردند و زمامداران نيز جز با درستكارى و استقامت رعيت اصلاح نشوند(25) تقدم واژه ولاة گوياى اولويت اصلاحات در كارگزاران و ساختار نظام و حاكمان جامعه است . زيرا از اين رهگذر است كه توده مردم به رفاه و صلاح مى رسند و به زمامداران خود اقتدا نموده به رنگ آنان در مى آيند. و در بيانى ديگر نيز مى فرمايند : همه اقشار جامعه به ميزانى كه امورشان اصلاح شود (اعم از امور اقتصادى ، سياسى ، فرهنگى و اجتماعى) به زمامدار و والى حق معين و مشخصى دارند. (26) و نيز در موارد متعدد حقوق متقابل مردم مردم و والى را بيان داشته است . (27) بهر حال رهبر و حاكم جامعه بايد به ميزان قدرت و توانها و امكانات موجود و با توكل به خدا در انجام اصلاحات بكوشد و وظيفه ملت ، اطاعت و اجراى اصلاحات همراه با نقد بموقع و خير خواهانه و نصيحت مناسب است . (28) اصلاحات فرهنگى
به دنبال بحث ضرورت اصلاحات ، اين سئوال مطرح مى شود كه از كدامين نقطه حركت
اصلاحى آغاز شود؟ بديهى است تا فرد و جامعه از درون و ريشه اصلاح نشوند، بيرون
زندگى و وضعيت رفتارى آن سامان نخواهد يافت ، چرا كه :ذات نا يافته از هستى بخش
كى تواند كه شود هستى بخش مى آورند و اصلاحات توسعه و تعميق مى بخشند. اين اصلاحات درون سازمان و نظام است كه عامل اقتدار و عزت ملى گردد. و در مباحث مديريتى ، بسيارى معتقدند آنكه نتواند خويشتن را مديريت كند، نمى تواند گروه و سطوح فرا سازمانى را رهبرى نمايد و سامان دهد. و بزرگترين امتياز نهضت اصلاح طلبانه انبياء در تحول فكرى و فرهنگى بوده و امروز هم دشمن با تهاجم و شبيخون فرهنگى مى خواهد آنرا منزوى سازد! بر اين اساس در نهج البلاغه مى خوانيم كه از وظايف اصلى رهبرى ، نصيحت و تعليم تربيت ملت است و امام على عليه السلام مى فرمايد : خوشا به حال آنكه (فرد و جامعه).... جان و درونش صالح و پاك بوده و اخلاقش نيكوست . (29) هر كس نهان و درون خود را اصلاح كند، خدا آشكار و ظاهر او را نيكو گرداند. (30) آنكه بين خود و خدا اصلاح نمايد خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى كند. (31) و در عهد نامه امام على عليه السلام به استاندار مصر نيز آمده است : بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خدا قرار بده ، گر چه اگر نيت صالح و درست باشد و ملت در امنيت و آسايش واقع شوند، تمام وقت ها خدايى است . (32) در نهايت از مطالب گذشته ، تقدم اصلاحات در نيت و فكر، فرهنگ ، اعتقاد و خلقيات فرد و جامعه را مى توان نتيجه گرفت . اصلاحات اقتصادى
مديريت موفق بايد جهت تحقق برنامه هاى اصلاحى ، اهتمامى لازم را به
حل امور اقتصادى و معيشتى ملت و رفع فقر معطوف دارد (يعنى با ايجاد بستر رشد و
تعالى ، موانع راه را بردارد). و غفلت و كوتاهى در آن تهديد جدى براى مديران و
اصلاح طلبان و مردم خواهد بود و فقر، فاجعه آفرين مى باشد. (33) شهيد عدالت
على عليه السلام به حاكم مصر مى نويسد :اگر مردم از سنگينى بار معيشت و ماليات ، يا آفت زدگى و خشكسالى و... شكايت كردند، عوارض و مالياتها و هزينه هاى زندگى را تا جايى تخفيف و كاهش بده كه امور آنان سامان گيرد و اصلاح شود، و اين تخفيف ، تو را نگران نسازد، زيرا آن ذخيره اى است ككه به عمران كشور برگشته ، گسترش عدالت و محبت ملت را به همراه خواهد داشت . (34) مضافا كه رسيدگى به مسائل مالى و انجام اصلاحات اقتصادى متناسب با شرايط زمان ، يكى از وظايف اصلى والى و از حقوق ملت نسبت به دولت است به طوريكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد : و اما حق شما بر من آن است كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و بيت المال شما را در راه (معيشت و رفاه) شما صرف كنم ... شما را تعليم دهم تا در جهل و نادانى نمايند. (35) اصلاحات سياسى
در نهج البلاغه هر گونه اصلاحات سياسى ، داخلى و خارجى با حفظ
استقلال و آزادگى و نفى هر نوع بردگى و ظلم و استعمار (فرهنگى ، اقتصادى و...)
همراه است و امام على عليه السلام مى فرمايد :نفس خود را از هر گونه پستى و حقارت باز دار... و هرگز برده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است و آن نيك و خير كه جز با شر و زشتى به دست نيايد، نيكى نمى باشد! (36) در واقع مى توان گفت آنچه موافق عدل و خير و صلاح ملت كشور نباشد اصلاحات نيست . لذا وقتى به آن حضرت گفتند، مردم دل به دنيا بسته اند و معاويه با هدايا و پول ، آنها را جذب مى كند شما هم از بيت المال به جاى تقسيم مساوى ، به اشراف ببخش تا به تو گرايش پيدا كنند، فرمود : آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود از جور و ستم استفاده كنم ؟! به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان طلوع و غروب مى كنند، چنين كارى نخواهم كرد. (37) اصلاحات از ديدگاه حضرت على عليه السلام با نفى و طرد تفكر ما كياوليسم و اينكه هدف وسيله را توجيه مى كند و يا آنكه براى از ميدان بيرون راند حريف ، از هر حربه اى استفاده بايد كرد. همراه است ، تا آنجا كه مى فرمايد : ليكن اصلاح شما را با فساد كردن روح و از مسير گناه جايز نمى دانم ... شما آن گونه كه باطل را مى شناسيد، از حق آگاهى نداريد و در نابودى باطل نمى كوشيد آن سان كه در نابودى حق تلاش مى كنيد (38) و در پاسخ به عده اى نسبت به سياست هاى معاويه ، مى گويد : به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر نيست ، اما حيله گر و جنايتكار است ، اگر فريب و نيرنگ ، ناپسند نبود. من زيرك ترين و سياسى ترين افراد بودم ، ليكن هر نيرنگى گناه و هر گناهى نوعى كفر و ناسپاسى است . (39) و در نهراسيدن از پيمودن طريق حق و انجام اصلاحات واقعى مى فرمايد : هرگز در راه راست و هدايت از كمى افراد نترسيد، زيرا اكثريت مردم به سفره اى گرد آمده اند كه سيرى آن كوتاه و گرسنگى آن طولانى و بسيار است ! (40) و نيز به عنوان يك سياستمدار هر گونه امتياز دهى بيجا به طلحه و زبير يا سازش و مداهنه نسبت به برخى كارگزاران ناصالح زمان عثمان را رد مى كند. پيشواى پروا پيشگان امام على عليه السلام در اخلاق سياسى به هيچ وجه حاضر نبود از مرز قانون و عدل خارج شود، تا چه رسد به آنكه براى اصلاحات ظلم و ستم روا دارد! و مى فرمود : به خدا سوگند اگر اقليم هاى هفتگانه را به آنچه در زير آسمان هاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نا فرمانى كنم هرگز نخواهم كرد. (41) و يا در كلامى ديگر مى فرمايد : به خدا سوگند اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خار سعدان به سر برم و يا در غل و زنجيرها كشيده شوم خوش تر دارم از آنكه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به برخى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم ، چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش كه به سرعت به سوى كهنگى و پوسيده شدن مى رود و مدتها در خاكها مى ماند! (42) اصلاحات ساختارى
در نهج البلاغه امام على عليه السلام براى بستر سازى اصلاحات ، غير از گزينش
صالحان و ايجاد تقواى سازمانى و توصيه به ساده زيستى ، ترك تجملگرايى ،
حذف بوروكراسى و چاپلوسى (43)، ديدگاه خاصى به كارگزاران مى دهد كه
ساختار ادارى را عملا سامان مى دهد، از جمله مى فرمايد :به راستى كار حكومتى و پست فرماندارى براى تو طعمه و وسيله آب و نان نبوده بلكه امانتى (امانت خدا و مردم) در گردن تو است ... (44) و در خطبه ديگر مى فرمايد : خداوند بر پيشوايان حق و عدل واجب كرده كه خود را در زندگى ، با محرومان همسو سازند تا فقر و نادانى ، تنگدست را به هيجان نياورد و به طغيان و فساد نكشاند (45) و همچنين بر رفع موانع ، و رسيدگى حضور به امور مراجعين تاكيد مى كند : بخشى از وقت خود را به كسانى اختصاص ده كه به تو نياز و كار دارند، در مجلس عمومى با آنان بنشين و بخاطر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش و سربازان و نگهبانان خود را زا سر راهشان دور كن تا سخنگوى آنان با تو بدون اضطراب سخن بگويد... (46) و نيز به كار گزاران خود توصيه مى فرمود : و نيازهاى مردم را در همان روز كه به تو عرضه مى دارند و ياران و اطرافيانت از پاسخگويى و حل مشكل آنان ناتوانند برآورده كن و كار هر روز را در همان روز انجام ده ، زيرا هر روزى ، كار مخصوص خود را دارد. (47) اين كلام به وضوح دلالت بر پاسخگويى و تاءمين نياز و رضايت مراجعين در كوتاه ترين زمان ممكن دارد و سادگى سير ادارى و منفى بودن بوروكراسى را ديكته مى كند. و همچنين در دورى از تشريفات آمده است وقتى مردم شهر انبار به احترام آن حضرت ، از مركب ها پياده مى شوند و پيشاپيش امام عليه السلام مى دوند و مى گويند ما اين گونه اميران خود را تعظيم مى كرديم ! حضرت على عليه السلام رسما اين حركت را تقبيح كردند. (48) و در نفى هرگونه چاپلوسى ، مى فرمود : من از شما مى خواهم تا مرا با سخنان زيبا مستاييد... بامن چنانكه با جباران سخن مى گوئيد، حرف نزنيد و آن گونه كه از افراد خشمگين دورى مى كنند و با مستبدان محافظه كارى مى كنند، از من كناره مجوئيد و با ظاهر سازى رفتار مكنيد من و شما بندگان پروردگار يكتائيم . (49) و نسبت به دقت در استفاده از امكانات دولتى و اموال عموم ، كارگزاران خود را توصيه مى فرمود : قلم هاى خود را نازك بتراشيد و فاصله ميان سطرها را كاهش بپرهيزيد و مقصود را هر چه كوتاهتر بيان كنيد، مبادا پر چرخ كنيد، چرا كه نبايد كمترين زيارتى به اموال مسلمانان برسد. (50) آيا يك روز اينگونه بوده ايم !؟ آيا ضعف از مكتب علوى است يا از ما!؟ آيا نبايد بيانديشيم و درس هاى عدل و عزت را از على عليه السلام بياموزيم !؟ زمينه ها و عوامل اصلاحات
بدون ترديد يك سلسله زمينه ها و عوامل معنوى و مادى ، در بسترسازى و تحقق اصلاحات
نقش دارد كه بيشتر آنها را در نهج البلاغه مى يابيم ، از جمله :1 - تقوا تقوا نيرويى است مقدس كه سبب كشش به سوى ارزشهاى معنوى و عالى و گريز از پستى ها و آلودگى هاى مادى مى شود، و آدمى را بر خويشتن مسلط نموده ، از اسارت هواهاى نفسانى آزاد مى كند. و در واقع به انسان مصونيت مى بخشد نه محدوديت . داشتن تقوا در انديشه و عمل اصلاح طلب موثر مى باشد. امام المتقين على عليه السلام پيوسته بر تحقق تقوا و تعميق و توسعه آن خاصه نسبت به خواص ، تاكيد داشت ، حتى در وصيتنامه خود، قبل از هر چيز به تقوا و پروا پيشگى توصيه مى فرمايد : شما را و تمام فرزندانم و هر كس اين پيام به او مى رسد در هر زمان و هر به تقوا و نظم در امور و ايجاد صلح و صلاح بين خود سفارش مى كنم ... . (51) و در خطابى ديگر به بيان آثار تقوا پرداخته ، مى فرمايد : به راستى تقوا داروى بيمارى دلها و قلب هاى شما... و به صلاح و سامان رساننده فساد درون جان و جامعه) شماست . (52) اى بندگان خدا بدانيد تقوا دژى بلند و شكست ناپذير است و بى تقوايى و هرزه گى خانه اى پست و در حال فرو ريختن كه حافظ ساكنان خود نمى باشد و كسى كه به ان پناه برد در امان نخواهد بود، آگاه باشيد، باتقوا مى توان ريشه و نيش گزنده گناهان را قطع كرد.»(53) «همانا تقوا كليد هر در بسته و توشه قيامت و عامل آزادى از هر گونه بردگى و نجات از هر تباهى است . و در پرتو تقوا طالب هر چيز پيروز خواهد و پروا كنندگان از گناه ، رستگارند و با تقوا به هر آرزويى مى توان رسيد(54)» 2- قدردانى از نعمت ها يعنى انچه داريم از آن خدا بدانيم و همراه با سپاس و شكر او، با برنامه ريزى صحيح و به دور از اسراف و تبذير، در مسير رضاى او و خدمت به بندگان او استفاده و صرف كنيم . كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد : هر نعمتى كه خداوند به تو بخشيده نيكو دار و در راه صلاح و اصلاح بكار گير و هرگز نعمت هايى را كه در اختيار دارى تباه مكن . (55) 3 - تامين زندگى كارمندان رسيدگى به معيشت كارمندان نه تنها اميد بخش و انگيزه كار بهتر و بيشتر مى شود بلكه سبب آرامش خاطر آنان بوده ، و مانع تجاوز به اموال مردم و بيت المال مى گردد. امام على عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد : سپس روزى فراوان و امكانات مورد نياز كارمندان را بر آنان ارزانى دار كه با حقوق و در آمد كافى در اصلاح خود بهتر مى كوشند و با بى نيازى دست به اموال بيت المال نمى زنند و اتمام حجت است بر آنها. (56) 4 - استفاده از تجربه صالحان بهره گيرى از تجربه موفق مصلحان هم علم است و هم صرفه جويى در زمان و دورى از زيان هاى آزمون و خطا، كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد : آنچه نيكان و صالحان خاندانت به آن عمل كرده اند، انتخاب كن و انجام بده (57) 5 - دورى از شعار و ريا اسلام پيوسته آدمى را از تنگ نظرى هاى مادى و خودنمايى و خود بينى هاى بيرون آورده ، او را به خدا و كمال نامتناهى متوجه مى كند تا نه تنها به جاى حرف و شعار، عملگرا گردد بلكه در اجراء و عمل هم گرفتار توقف يا انحراف نشود، حضرت على عليه السلام مى فرمايد : و عمل صالح زراعت آخرت و ارزشمند است ... و كارها (نيكى ها و اصلاحات) را بدون ريا و خود نمايى و شهرت طلبى ، انجام دهيد. (58) 6 - امر به معروف و انتقاد سالم و خير خواهانه براى شكل گير و پيشرفت اصلاحات ، دولت و ملت بايد ناظر و ناصح هم باشند، در نهج البلاغه مى خوانيم : پس مرا با خير خواهى خالصانه و سالم يارى كنيد. (59) و امر به معروف را براى اصلاح توده ها و جامعه قرار داد (60) 7 - قانون گرايى عمل به وظيفه و حفظ حقوق يكديگر در مردم و كارگزاران بستر ساز اصلاحات مى باشد. على عليه السلام مى فرمايد : و آنگاه كه مردم حق رهبرى و والى را ادا كنند و زمامدار جامعه ، حقوق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد، راههاى دين پديدار و استوار گردد، نشانه هاى عدالت برقرار و سنت هاى صحيح ، در مسير خود به راه افتد پس بدين ترتيب روزگار اصلاح شود و مردم به استمرار دولت و حكومت اميدوار و توطئه و طمع هاى دشمنان به ياس انجاميد. (61) 8 - مبارزه با فساد همزمان با برنامه هاى اصلاحى ، شناسايى و جلوگيرى از رويش و رشد مفاسد (فردى ، اجتماعى ، اقتصادى و... از هر كس و در هر شكل) يك ضرورت است تا اصلاحات به ثمر رسد همانگونه كه براى رشد نهال و گل ها، آفتها و خارهاى مزاحم را بايد دفع كرد و با روش صحيح از بين برد مصلحان بزرگ تاريخ يعنى انبياء اينگونه عمل كردند، و على عليه السلام مى فرمايد : بدانيد خداوند مرا فرمان داده است تا با سركشان ، پيمان شكنان و كسانى كه فساد به راه مى اندازد مبارزه كنم . (62) در حفظ خصلت هاى پسنديده تعصب به خرج دهيد... از ستم و فساد اجتناب و دورى كنيد. (63) 9 - تبيين آثار و فوايد از جمله عوامل موثر در پذيرش و شكل گيرى اصلاحات بيان نتايج و فوايد ارزشى حركت اصلاحى و تجليل از عمل صالح و بها دادن به خوبان و خوبى ها مى باشد، امام صالحان على عليه السلام مى فرمايد : هر گاه صلاح و شايستگى بر روزگار و مردم چيره شد، اگر كسى به ديگرى گمان بد برد كه گناهى از او ظاهر نشده ، ستمكار است . (64) آگاه باشيد نام نيك و زبان صالح و خير كه خداوند براى آدمى ، در ميان مردم قرار دهد بهتر است از مال ارثى كه براى ديگران مى گذارد و او را سپاس هم نمى كند. (65) هيچ تجارت و معامله اى همانند عمل صالح (پرسود) نيست (66) البته خواستن و تلاش مردم در تحقق اصلاحات قابل ترديد نيست (همانند زمين آماده و پذيراى بذر صالح) و شايد ذكر محاسن برنامه اصلاحى ، عامل ايجاد و افزايش تقاضا و خواست ملت گردد. و لذا على عليه السلام (به فساد پرداختن و اميد اصلاح داشتن را) توبيخ مى كند : آنها (دشمنان)... در شهرها ومناطق خود به صلاح و اصلاح مشغولند و شما به فساد و خرابى مى پردازيد! (67) 10 - شايسته سالارى گزينش و انتخاب كارگزاران صالح و كاردان ، نقش اساسى در اجراى اصلاحات دارد، به عكس گماشتن افراد ناصالح و ناكار آمد، وابستگان قومى و حزبى ناتوان ، عامل ظلم ، بدبينى ، نارضايتى و خشم مردم و موجب فساد و بحران خواهد شد. در اين رابطه امام على عليه السلام مى فرمايد : كارگزاران خود را از ميان افراد با تجربه ، با حيا و از خاندان هاى شايسته و با صلاحيت و پيشگام در اسلام انتخاب كن ... (68) 11 - برخورد قاطع با كارگزاران متخلف حضرت على عليه السلام در عين آنكه مظهر محبت و تبلور عطوفت بود اما با خائنان و مسئولان متخلف نظام ، بدون ملاحظه كارى و تساهل و تسامح برخورد مى نمود و قاطعانه قوانين الهى را در حق آنها اجرا مى كرد در نامه خود به والى مصر مى نويسد : سپس رفتارشان را مورد برسى قرار ده و بازرسان مخفى از افراد راستگو و وفادار بر آنان بگمار زيرا بازرسى سرى تو سبب مى شود تا آنها امانت دارى كنند و با مردم به ملاطفت رفتار نمايند و از اعوان خائن دور نگهدارند. و اگر يكى از آنها (كارگزاران) آلوده به خيانت شد و گزارش ماموران مخفى عليه او جمع گرديد و آن اخبار را حجت دانستى ، خائن را تنبيه بدنى كن و به كيفر عملش برسان ، و او را خوار نموده و داغ خيانت و ننگ بر گردنش بينداز. (69) آرى تاريخ گواه است كه آن حضرت ، شريح قاضى را به خاطر خانه اى كه تهيه كرده بود، احضار و توبيخ كرد. (70) جانشينى فرماندار بصره را براى كوتاهى در حفظ بيت المال به شدت تهديد نمود. (71) و كميل بن زياد نخعى را به جهت بى كفايتى در فرماندهى لشكر، نكوهش و بركنار كرد. (72) و در نامه بى يكى از مسئولان خائن حكومتش نوشت : از خدا بترس و پرهيزكار باشد و اموال آنان را باز گردان و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا به تو دست يابم تو را كيفر خواهم كرد كه نزد خدا عذر خواه من باشد. و با شمشيرى تو را مى زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد. به خدا سوگند اگر حسن و حسين عليه السلام (دو فرزند آن حضر) چنان مى كردند كه تو انجام دادى ، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزويى نمى رسيدند جز آنكه حق را از آنان بگيرم . (73) و در كلامى ديگر مى فرمايد : در انجام آنچه صلاح به شمار مى آيد سستى مكنيد و براى رسيدن به حق تلاش نماييد و اگر بر حق و صلاح پايدارى نكنيد، بدانيد خوارترين افراد نزد من ، انسان كج رفتار است كه به سختى كيفر خواهم داد و هيچ راه گريزى نخواهد يافت . (74) 12 - صداقت و صراحت در سيره سياسى امام عدالت خواهان حضرت على عليه السلام به وضوح صداقت و صريح گويى با مردم ، ديده مى شود كه نقش فراوان در جلب اعتماد و پذيرش برنامه اصلاحات دارد، به طورى كه مى فرمود : آنچه مى گويم بعهده مى گيرم و بدان پاى بندم ... بخدا سوگند هرگز سر سوزنى حقيقت را از شما پنهان نكردم و هيچگونه دروغى نگفته ام . (75) و همچنين مى فرمايد : هرگاه رعيت و ملت بر تو بدگمان گردد، عذر و دليل خود را آشكارا با آنان در ميان بگذار و با اين كار بدگمانى را (و در نتيجه زير سئوال رفتن خود و برنامه هايت) از آنان برطرف كن ، كه اين دفاع ، رياضتى براى خود سازى تو و مهربانى و مدارا نسبت به مردم است و آنان را به حق و قانون مدارى و مى دارد. (76) 13 - حفظ كرامت انسانها در نهج البلاغه بارها محبت به ملت و حفظ كرامت انسانها توصيه شده است كه اين خوى پسنديده عامل پذيرش و پيشرفت طرح هاى اصلاحى و سبب رشد و شكوفايى ملت ، اجراى قانون ، اعتماد و امنيت خواهد بود. و امام على عليه السلام مى فرمايد : اى مالك رافت و رحمت را پوشش دل خود قرار بده و با همه مردم دوست و مهربان باش چرا كه دو دسته اند، يا برادر دينى تو اند و يا افرادى همانند تو در آفرينش ... بر آنان سخن مگير و ببخشاى ... و بايد محبوب ترين چيزها نزد تو، تعميم عدل و جلب خوشنودى و رضاى توده مردم باشد.(77) و در پيامى ديگر مى فرمايد : با مردم متواضع و فروتن ، مهربان و گشاده روباش و در نگاه و نيم نگاهت به مردم نيز، با تساوى رفتار كن . (78) چرا كه تبعيض هاى ناروا، جامعه را به فساد و تفرقه ، تباهى و طغيان مى كشاند و مانع شكل گيرى و استمرار اصلاحات مى باشد. و لذا پيشواى اصلاح طلبان راستين ، على عليه السلام اجازه برترى خواهى به كارگزارانش نمى داد. و براى همه ملت آنچه براى خود و خاندانت دوست دارى ، دوست بدار و براى آنها آنچه براى خود و خاندانت نمى پسندى مپسند. (79) حتى منت گذارى ، بزرگنمايى كار خود و آمار زياد دادن را نهى مى فرمايد : از منت بر رعيت به هنگام احسان بپرهيز و بيش از آنچه انجام داده اى كارت را بزرگ مشمار و هرگز خلاف وعده عمل مكن ... و از امتياز خواهى براى خود در آنچه مردم مساويند بر حذر باشد. (80) 14 - دعا به دنبال برنامه ريزى و مديريت صحيح ،(81) هر طرح و حركت اصلاحى ، توجه قلبى به قدرت نامتناهى خدا نمودن و دعا كردن ، نه تنها يك اصل مكتبى و معنوى مى باشد كه توفيق و تداوم كار و مصونيت از تهديدهاى نامرئى را نويد مى دهد و به طور كلى دعا عبادت بوده و آثار تربيتى و روحى فراوان به همراه دارد. امام على عليه السلام مى فرمايد : اگر مردم هنگام نزول بلاها و گرفتاريها و زوال نعمت ها، با نيت هاى درست و صادقانه به درگاه خدا زارى كنند و با قلب هاى سرشار از محبت ، از خدا بخواهند، آنچه از دستشان رفته ، باز خواهد گشت و هر گونه فسادى اصلاح گردد. (82) و در كلامى ديگر مى فرمايد : خداى بين ما و آنان اصلاح فرما و صلاح و صواب را حاكم كن . (83) پروردگارت تو مرا به اصلاح امورم راهنمايى فرما و قلبم را به آنچه سبب رستگاريم شود هدايت نما. (84) ممماا رى ! على عليه السلام به عنوان رئيس حكومت اسلامى و يك مصلح اسوه ، خدا را مى خواند و دعا مى كند و به ما مى آموزد. اصلاح طلبان راستين
امام على عليه السلام در نهج البلاغه ضمن كوتاهى به سه ويژگى برجسته مصلحان
و اصلاح طلبان واقعى اشاره مى فرمايد :امر و فرمان خداى سبحان (حاكميت دينى و اصلاحات واقعى) را برپا ندارد جز آنكه : 1. اهل ملاحظه كارى و سازش و سياسى كارى (در اجراى حق) نباشد. 2. همرنگ مردم ناصالح و مشابه مفسدان و در جهت خواست آنها حركت و موضعگيرى نكند. 3. پيرو آرزوها (تمايلات نفسانى ، طمع مال و مقام و مفاسد حزبى و جناحى) نگردد. (85) و اين همه ريشه در زهد و دورى از دنيا گرايى دارد. زهد حالتى است كه زاهد به خاطر دلبستگى هاى معنوى و اخروى نسبت به مظاهر مادى زندگى (در انديشه و عمل) بى اعتنايى مى كند و در نتيجه نه تنها ساده زيستى و قناعت دارد كه از رفاه طلبى ، طمع ، تحمل و لذت گرايى گريزان مى شود و اصلاحات او همراه با عدالت اجتماعى و دورى از ظلم و گناه مى گردد. و لذا انبياء كه سر آمد مصلحان راستين اند، هم زاهد بودند و به فرموده على عليه السلام پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زاهدان و حضرتش در دورى از دنيا به او تاسى نموده ، مى فرمايد : به خدا سوگند كه اين دنيا شما در ديده من از استخوان خوكى در دست شخص مبتلا به جذام پست تر است . (86) و در مورد ترغيب به زهد مى فرمايد : خوشا به حال آنان كه از دنيا (مظاهر مادى و لذتهاى زودگذر و فريبنده) دل بريدند و به آخرت رغبت و دلبستگى پيدا كردند. (87) و در تبيين معنا و آثار زهد مى فرمايد : اى مردم زهد عبارت است از كوتاه كردن آرزو، سپاس گزارى در برابر نعمت و پارسايى نسبت به محرمات و نبايستنى ها (88) و كسى كه در دنيا زاهد باشد، مصيبت ها را ناچيز شمرد و گرفتاريها بر او سبك نمايد. (89) متاسفانه اصلاح طلبان دروغين نه تنها در صدر اسلام ( همانند بنى اميه و بنى عباس) حتى امامان معصوم و مصلحان راستنى امت را با تبليغات گسترده ، منزوى كردند، بلكه در مشروطيت و عصر حاضر نيز همان نوع اصلاحات وارداتى و اصلاح طلبان مورد حمايت دشمنان و رسانه هاى خبرى استكبار جهانى به چشم مى خورند، آنه كه نفى ارزشهاى اسلامى و انقلابى و محورهاى وحدت و اصيل نظام (قانون اساسى ، ولايت فقيه و مديريت دينى و...) را هدف قرار داده اند و با نقاب شعارهاى فريبنده ، جامعه و جوانان را به سوى ليبراليسم ، سكولاريزم و نظام لائيك سوق مى دهند. با آنكه اصلاح طلبان واقعى پيش از همه و بيش از ديكران ، خود اهل عمل صالح اند، امام على عليه السلام مى فرمايد : هر آن كسى كه مردم را (به هر كار و حركت اصلاحى) دعوت كند و فراخواند ولى خود عمل ننمايد، همانند تير اندرز بدون كمان است (90) و در ضمن خطابه اى مى فرمايد : كجايند خوبان و صالحان شما، كجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما... مفاسد (فردى و اجتماعى) آشكار و فراگير شده ، نه انكار كننده و تغير دهنده اى ديده مى شود و نه بازدارنده اى ، عمل كننده پيدا مى شود... نفرين خدا بر آنان خدا بر آنان باد كه امر به معروف (و خوبيها و اصلاحات) مى كنند و خود آنرا ترك مى نمايد، نهى از منكر و فساد مى كنند و خود مرتكب مى شوند. (91) اسوه اصلاحات
الگو خواهى و الگوپذيرى انسان و نقش آن در رشد و
تكامل فرد و جامعه ، غير قابل ترديد است و در امر اصلاح طلبى و طرح و تحقق
اصلاحات وجود مدل و اسوه صالحان ، يك ضرورت به شمار مى رود، تا كار با آگاهى
آغاز و راه نزديكتر شود و همچنين در مواجهه با مشكلات ، حركت متوقف نگردد و يا الگوهاى
وارداتى ، امت را به انحراف نكشاند. بر اين اساس است كه حضرت على عليه السلام مى
فرمايد :به راستى كه پيروى از روش پيامبر و اسوه قرار دادن او براى شما كافى است ... پسى از پيامبر نيكوتر و برتر پيروى كن زيرا راه و رسم او اسوه مى باشد (در همه زمينه هاى زندگى) براى آنكه به او تاسى كند. و محبوبترين بندگان خدا كسى است كه از پيامبرش تبعيت نمايد. (92) و در جاى ديگر مى فرمايد : به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله (امامان معصوم و مصلحان واقعى انسانها) بنگريد و پيوسته ملازم آنان باشيد از جهتى كه مى روند منحرف نشويد و قدم جاى قدمشان بگذاريد، چرا كه آنان هرگز شما را از راه هدايت و تكامل منحرف نمى كنند و بيرون نمى برند. (93) و در بيانى اتمام حجت نموده ، مى فرمايد : خدايا هر يك از بندگانت كه سخن و برنامه عادلانه و اصلاح طالبانه دور از فساد ما را نسبت به دين و دنيا بشنود و از يارى آيين تو و دين تو سرباز زند ما تو را بر ضد او به شهادت مى طلبيم ... و او را به كيفر گناهانش خواهى گرفت . (94) در خاتمه با اطمينان هر چه بيشتر بايد گفت كدامين اصلاح طلب و كدامين طرح اصلاحى جامع تر و موفق تر در اجراى عدالت ، امنيت و معنويت و رفع محروميتها، از الگوى حكومتى امام على عليه السلام بوده و هست ؟! او كه بر بخش وسيعى از كره خاكى نظام اصلاحى اسلام را پياده كرد و به نمايشگاه تاريخ آورد، در نامه اى به يكى از كار گزاران بزرگ حكومتى اش مى نويسد : آگاه باش ! هر ماموم و رهروى را پيشوا و رهبرى است كه بايد به او اقتدا كند و از زانو نور دانش او (گفتار و رفتار و سيره اش) بهره گيرد، بدان ، امام شما از دنيايش به اين دو جامعه و از غذاها به اين دو قرص نان اكتفا كرده . آگاه باش ! شما توانايى اين گونه زيستن را نداريد و ليكن مرا با ورع و خدا پرستى ، # در همه زمينه هاى زندگى و برنامه هاى علمى و جامع) و پاكى و پيمودن راه صحيح و درستكارى يارى دهيد... آيا به همين اكتفا و قناعت كنم كه گفته شود، من امير مومنانم اما با آنان در سختى هاى روزگار شركت نكنم و پيشوا و اسوه شان در تلخى هاى زندگى نباشم ؟... (95) كجاى تاريخ بشر مى توان اسوه مقتداى صالح و عدل محور همچون حضرت على عليه السلام يافت كه بگويد : بر شهرهاى شما وارد شدم (رياست و حكومت را در دست گرفتم) با اين پوشاك و لباس اثاث و مركب و شتر سواريم پس اگر با غير اينها و بيش از آنچه با آنها وارد شدم ، بيرون روم (در پايان حكومت و عمرم) به حق از خائنان باشم ؟؟. (96) و نيز در باره وحدت حرف و عمل كه عامل جلب اعتماد مردم و تحقق اصلاحات است مى فرمايد : اى مردم به خدا سوگند شما را به اطاعت و انجام كارى تشويق و وادار نمى كنم مگر آنكه خود در انجام آن بر شما سبقت مى گيرم و از انجام گناهى باز نمى دارم جز آنكه قبل از شما خودم آن را ترك مى كنم . (97) حال با تمسك به كلام على عليه السلام در بيان شيوه اصلاحات مصلح كل (آخرين اسوه معصوم امام زمان حضرت مهدى (عج » سخن را به پايان مى رسانيم : او (حضرت مهدى (عج » خواسته ها و هواهاى نفسانى را تابع هوس هاى خود قرار دهند و هنگامى كه قرآن را به راى و نظريه هاى مختلف خود تفسير كنند آن حضرت آراء و نظريه ها را تابع قرآن مى سازد. (98)يعنى به جاى كثرت گرايى و قرائت هاى متعدد و آزادى و ولنگارى فكرى و رفتارى ، بدعت ها و تحريف ها كه در طول تاريخ ، دشمنان و نا آگاهان وارد اسلام و نظام نمودند، مى آيد و بر خلاف نظر اصلاح طلبان غربى و ليبراليست ها، كه بر اساس اومانيسم (اصالت انسان) و سكولاريزم (اصالت دنيا و جدايى دين از سياست) عمل نمودند. او مقررات خداى حكيم را پياده مى كند، خدايى كه سراسر هستى را بر اساس حكت و مصلحت آفريده است . و از اين رهگذر در نهج البلاغه مى خوانيم : آسمان و زمين ، بالا و پستى مامور رساندن منافع شما بوده ، اوامر خدا را اطاعت كردند و به آنها دستور داده شده كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند. (99) |