1- درآمد سخن
قلمرو دين و گسترهي شريعت، يكي از مهمترين مسائل در حوزهي فلسفهي دين و كلام جديد است كه دغدغههاي اجتماعي در نظامهاي اجتماعي و ديني را پاسخ ميدهد و با استمداد از روششناسي صحيح دينپژوهي، دامنهي دين در عرصههاي گوناگون علوم طبيعي، انساني، فلسفي و عرفاني را مشخص ميسازد. منابع دين اسلام به ويژه سنت علوي، به پرسشهاي اين مسئله پاسخ ميدهد و قلمرو حداقلي يا حداكثري دين در حوزههاي مذكور را تبيين مينمايد. فرضيهي نگارنده اين است كه سنت علوي علاوه بر مسائل اخروي، فردي و روحي به مسائل دنيوي، اجتماعي و مادي نيز پرداخته و در دامنهي برخي از اين پرسشها به صورت حداقلي و در پارهاي ديگر به شكل حداكثري پاسخ داده است. بنابراين، نميتوان قلمرو دين در سنت علوي را به امور اخروي محدود ساخت و يا اين كه با اعراض از عقل و تجربه، تمام نيازهاي خُرد و كلان آدميان را بدان مستند كرد.
طرح مسئلهي قلمرو دين در سنت علوي از زواياي گوناگون تئوريك و كاربردي براي جامعهي علوي ضروري مينمايد؛ توضيح مطلب اين كه تعيين گسترهي شريعت، ساختار توزيع قدرت در جامعه و نظام سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را مشخص ميسازد و محدودهي دخالت عقل جمعي و آرا مردم را در كنار اوامر و نواهي الهي تعيين ميكند؛ به عبارت ديگر، تشخيص دامنه دين در عرصههاي مختلف، منطقة الفراغي را براي فعاليت مردم بازگو مينمايد. اين مطلب، ضرورت كاربردي بحث از قلمرو دين را روشن ميسازد.
تعيين تكليف مسئلهي رابطهي علم و دين و تعارض ظاهري گزارههاي علمي با گزارههاي ديني، وابستگي زيادي به تعيين قلمرو دين دارد؛ زيرا چه بسا، گزارهاي جزء متون ديني بوده و تعارض با علم داشته باشد وليكن در دامنه و قلمرو دين نگنجد و تعارض اين دو حوزه، منتفي گردد.
و همچنين چند روشي بودن علوم به ويژه علوم انساني و پذيرش مقولهاي به نام علم ديني نيز ضرورت بحث قلمرو دين را مضاعف مينمايد. توضيح اين ضرورت، نياز به مباحث گسترده در فلسفهي علم و فلسفهي دين دارد. امروزه، بسياري از فيلسوفان بر اين باورند كه ميتوان از علم ديني و علم سكولار سخن گفت و از نقش باورهاي ديني در فرآيند تحقيقات علمي دم زد. در اين صورت، تعيين قلمرو دين در حوزهي قلمرو علوم ديني و تمايز آنها از علوم سكولار، نقش به سزايي دارد[1].
2- تعريف واژگان
دو واژهي اساسي در اين مسئله عبارتند: از واژهي «قلمرو» و واژهي «دين».
دين در لغت، به معناي اطاعت، جزا، خضوع، تسليم و مانند اينها است.[2] و در اصطلاح متكلمان و عارفان و حكيمان مشرق و مغرب زمين از تعاريف گوناگون ماهوي، غايت انگارانه، دين دارانه، كاركردگرايانه، روانشناختي و جامعهشناختي و تركيبي برخوردار است. واژهي دين در قرآن بيش از نود بار در معاني جزا و پاداش و اطاعت و بندگي و سلطنت و شريعت و قانون و ملت و تسليم و اعتقادات به كار رفته است.[3] و در روايات نيز به معناي ايمان، يقين، حُب و بغض قلبي، عزت، نور، حيات، اخلاق حَسَن و مانند اينها استعمال شده است.[4]
منظور امام علي(ع) از دين حق، اسلام است؛ يعني تسليم در برابر حق تعالي، و مصداق حقيقي تسليم، همانا دين اسلام است. به گفتهي امير كلام، «اسلام، دين خداوندي است كه آن را براي خود برگزيد و با ديدهي عنايت پروراند. پس اسلام را بزرگ بشماريد. از آن پيروي كنيد. حق آن را ادا نماييد و در جايگاه شايستهي خويش قرار دهيد».[5]
«اسلام، همان تسليم در برابر خدا است و تسليم، همان يقين داشتن؛ و يقين، اعتقاد راستين؛ و باور راستين، همان اقرار درست؛ و اقرار درست، انجام مسئوليتها؛ و انجام مسئوليتها، همان عمل كردن به احكام دين است.»[6]
«پس هر كس جز اسلام، ديني را انتخاب كند، به يقين، شقاوت او ثابت، و پيوند او با خدا قطع شده و سقوطش سهمگين خواهد بود،[7] بنابراين، دين حق در اين نوشتار به معناي اسلام در نظر گرفته شده و منابع شناخت آن نيز عقل و كتاب و سنت است كه البته نگارنده در تعيين قلمرو دين اسلام، قصد دارد تا از ديدگاه سنت علوي بدان بنگرد و آن را مورد كاوش قرار دهد».
بحث قلمرو دين به دو دليل به دين اسلام منحصر شده است:
نخست آن كه در اين نوشتار، تعيين قلمرو دين در سنت علوي بررسي ميشود و در سنت علوي، دين حق به معناي دين اسلام گرفته شده است. دوم اين كه گرچه ميتوان از قلمرو دين به عنوان قلمرو مطلق دين با روش برونديني سخن گفت، ولي اوّلاً اين رهيافت، راه به جايي نميبرد؛ زيرا ارايهي تصوير جامع و مانع از مطلق اديان موجود ميسّر نيست و تصوير صحيح از دين حق نيز همان دين اسلام است؛ ثانياً عنوان تحقيق، قلمرو دين در سنت علوي است پس بايد حتماً با روش درونديني اين بحث دنبال گردد.
واژهي قلمرو در اين نوشتار، به همان مفهوم متعارف يعني گستره، دامنه، حدود و ثغور به كار رفته و قلمرو دين نيز به معناي گستره و محدوده دين اسلام در حوزههاي گوناگون علوم استعمال شده است.
3- روششناسي قلمرو دين در سنت علوي
تبيين روش پژوهش در مسئلهي قلمرو دين، محققان را از خطا و انحراف باز ميدارد؛ بنابراين، در به كارگيري روش درونديني يا برونديني و يا جمع آن دو لازم است شيوهي معيني گرفته شود. مراد ما از روش پژوهش، به كارگيري طريقهي منظم تحقيق و فرآيند معيني جهت دستيابي به دستآوردهاي پژوهشي است. و مقصود از پژوهش، تلاش براي شناخت اين واقعيت است كه دامنهي دين در عرصههاي مختلف چه مقدار است؟
پارهاي از محققان در جريان فرايند كشف گسترهي شريعت، تنها از روشهاي برونديني بهره جستهاند و با مراجعه به روش تعقلي يا تجربي و يا كاركردگرايي، به پرسشهاي اين حوزه پاسخ دادهاند و گروه ديگري، تنها به روش درون ديني و كتاب و سنت بسنده نمودهاند. متفكران و دينپژوهان نسبت به عقل نيز از سه رويكرد گوناگون برخوردارند. گروهي خردباوران افراطياند كه به زعم خود، دين را اسطوره و خيالانديشي معرفي كردهاند و هرگونه انتظار از دين را منتفي ساختهاند و بر اين باورند كه عقل، در رفع تمام حاجتهاي انساني توانا است. نهضت روشنگري در قرن هيجدهم و نوزدهم ميلادي بر اين ادعا بانگ زده و بر حاشيه نشاندن دين فتوا دادند.[8]
پارهاي از مورخان، چنين انديشهاي را به زكرياي رازي (251 - 313 ق) نيز نسبت دادهاند.[9] در غرب نيز كساني چون جان لاك، ديويد هيوم، كانت، ولتر و روسو اين طريقت را طي نمودند. رويكرد ديگر عقلگرايان افراطي در پيروان مكتب اعتزال ظاهر است كه عليرغم جولان دادن به عقل در حوزهي اعتقادات، از آموزههاي ديني در حوزهي فروعات غفلت نكردند؛ ولي در تأويل آموزههاي اعتقادي نيز گرفتار افراط شدند.
گروه ديگر، خردستيزان افراطياند كه با نفي هرگونه رابطه ميان دينورزي و خردورزي، شرط پذيرش دين را كنار نهادن عقل دانستهاند. اين دسته شعارشان اين است كه «در پي آن مباش كه بفهمي تا ايمان آوري».[10]
ايمانگرايان در ميان مسيحيان مانند پاسكال، ويتگنشتاين و كييركگارد و نيز نصگرايان و اهل حديث در ميان مسلمانان مانند احمد بن حنبل، ابن تيميه و تا حدودي اخباريون از اين طايفهاند.[11]
سومين گروه، خردباوران معتدلاند كه به حريم عقل به عنوان نيروي ادراكي احترام ميگذارند و آن را منبع استنباط احكام و معارف ميدانند و با حجيت عقل به حجيت شرع و محدوديت عقل پي ميبرند و به نقش دين در هدايت عقل اعتراف ميكنند و عليرغم پذيرش لغزشهاي عقل و ناتواني آن در كشف فروعات و جزئيات، عقل را مفتاح و مصباح دين ميدانند.
اين طايفه، ناسازگاري واقعي ميان دليل شرعي قطعي و دليل عقلي قطعي را نميپذيرند و در صورت تعارض، قطع را بر ظن مقدم ميدارند. در سنت علوي نيز عقلگرايي اعتدالي مشهود است. و در كنار اين مدل عقلگرايي نسبت به روش تجربي و شهودي و وحياني تأكيد ميورزد. و اينك از مدرسهي اميرمؤمنان علي(ع) در تبيين روششناسي قلمرو دين بهره ميگيريم.
حضرت علي(ع) دربارهي قلمرو تجربه، از محدوديت تجربهي حسي سخن ميگويد و عليرغم حضور حق تعالي در عمق رازهاي پنهان، ديدگان را از ديدهوري او ناتوان ميداند. و تأكيد ميكند كه بر ويژگيهاي الهي پردهي پنداري فرو نيفتد و جستار هيچ قلبي در فهم چگونگياش به پايان نرسد. بر ساحتش تجزيه و تبعيض را راهي نباشد و چشم و دلها را توان احاطه يافتن بر او نيست. اميرمؤمنان در ساحتهاي ديگري از كلامش به تجربهي حقايقِ برتر توسط حواس باطني اشاره ميكند و درك روشنايي وحي را نيز از اين طريق جويا ميشود. قدرت عقلاني را از درك حسي قويتر ميداند، و ميفرمايد: هرگز انديشهي خردمندانه را نميتوان با ديدن چشم و شناخت جسمي برابر دانست؛ چه بسا كه چشمها به صاحب خود دروغ بگويند. اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت نخواهد كرد.
علي(ع) با وجود اين، تجربه را ارزشمند دانسته و آن را شرط رهبري و مديريت و از عوامل رشد فرهنگي و راز موفقيت ميداند. تجارب تاريخي را پشتوانهي سنتهاي صحيح و ثروتي ناشناخته معرفي ميكند و نسبت به بهرهگيري از تجارب ديگران توصيه مينمايد. و غفلت و وابستگيهاي مادي را از موانع بهرهگيري از تجربه ميداند.[12]
امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر چنين سفارش ميكند:
«كارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه و با حيا و از خاندانهاي پاكيزه و باتقوي كه در مسلماني سابقهي درخشاني دارند، انتخاب كن».[13] و نيز در اهميت تجربه ميفرمايد:
«آن كس كه از آزمايشها و تجربههاي خدادادي سودي نبرد، از هيچ پند و اندرزي سود نخواهد برد و كوتهفكري دامنگير او خواهد شد.»[14] «حفظ و به كارگيري تجربه، رمز پيروزي است.»[15] «همانا بدبخت كسي است كه از عقل و تجربهاي كه نصيب او شده، محروم ماند.»[16]
تا اين جا روشن شد كه تجربه با معاني مختلفش يعني ادراك حسي، تجربهي عرفي و اجتماعي و تجربهي مهارتي عليرغم محدوديتش نسبت به درك همهي حقايق، به ويژه ذات اقدس اله، از اعتبار خوبي برخوردار است و امام علي(ع) ناسازگاري ميان دين و تجربه را نميپذيرد. همين ارزش و اعتبار نيز به خِرد آدمي داده شده است. عقل، ابزار دورانگذار از جاهليت به بعثت است و فلسفهي بعثت، راز شكوفايي خِرد.[17]
شارع مقدس، براي حفظ خِرد، ترك ميگساري را رقم زد[18]. خِرد، ثروتي مقايسهناپذير است و ميان عقل و ايمان، رابطهاي تنگاتنگ وجود دارد. امير كلام از ارزشمندي عقل در ساحتهاي گوناگون فلسفي، عرفاني، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و مديريتي سخن گفته و مايه نگرفتن از آن را باعث شكست انسان در عرصههاي مذكور ميداند. با وجود اين، لغزش عقل را نيز گوشزد ميكند و از خوابآلودگي خِرَد، به خدا پناه ميبرد و محدوديت دامنهي شناخت عقلاني را مكرر هشدار ميدهد و ميفرمايد: «پس در مسائلي كه نگاه به ژرفايش راه نيابد و انديشهها در آن نفوذ نكند، رأي خويش را به كار مگير».
و نيز ميفرمايد: «تو نيز، به همان كه حوزهي فهم تو است، بسنده كن و با ميزانهاي عقلي خود، خداي را مسنج؛ وگرنه از تباه شدگاني». حضرت علي(ع) آرزو، هوسزدگي، وابستگيهاي مادي، وابستگيهاي گروهي، خودمحوري، بحران و تشنج، رفاه زدگي، آز، فقر، معاشرت با نابخردان را از آفات عقل ميشمارد و مردم را از اين امور پرهيز ميدارد.[19] اميرمؤمنان در باب اهميت عقل ميفرمايد: سرمايهاي از عقل سودمندتر نيست و عقلي چون دورانديشي نـيست[20] و بزرگترين فقر، بيخردي است[21]. عـقل تو را كـفايت كند كـه راه گـمراهي را از رستـگـاري نشانت دهد.[22]
مطلب حايز اهميت اين است كه عقل جهت نجات از آفتها و آسيبها، به قلب حاجتمند است حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد: «عاقل با چشم دل سرانجام كار را مينگرد.»[23] «خوشا به حال كسي كه قلبي سالم دارد و خداي هدايتگر را اطاعت ميكند.»[24]
وليكن شرط سلامتي دل نيز تقوا و ترس از خداست. و »همانا تقوي و ترس از خدا داروي بيماري دلها، روشنايي قلبهاي شما است.»[25] «كسي كه پرهيزكاري او اندك است، دلش مرده و آن كه دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد كرد.»[26]
تا اين جا، روششناسي دينپژوهي و قلمروشناسي دين و اعتبار حس و تجربه و عقل در كنار دين و وحي از منظر امير كلام روشن گرديد؛ ولي نكتهي مهم ديگر كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه حضرت غير از بهره گرفتن از اين روشها در تعيين قلمرو دين، از چه راههايي بهره گرفته است. به عبارت ديگر، محققان در شناخت قلمرو دين در سنت علوي از چه راههايي بايد استفاده نمايند؟ به نظر نگارنده، در تشخيص گسترهي شريعت از منظر سنت علوي ميتوان از راههايي مانند تعيين فلسفهي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگيهاي قرآن و سنت، گسترهي دين در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و غيره بهره گرفت.
4- پيش فرضهاي قلمرو دين
مسئلهي قلمرو دين، همانند هر مسئلهي كلامي و غيركلامي ديگر، مبتني بر پيش دانستههايي است كه خوانندگان بايد بدان توجّه داشته و اثبات آنها را در موضع ديگري جويا باشند. و اينك به مهمترين پيشدانستهها اشاره ميكنيم:
1. متون ديني علوي بر اساس فرايند وضع و اقتران لفظ و معنا، بر معاني عصر نزول دلالت دارند و اين دلالتها در عصر حاضر دست يافتنياند؛ بنابراين، سنت علوي، ناطق است نه صامت و بر مقصود الهي نيز دلالت دارد.
2. فهم متون علوي، مبتني بر پيش دانستههاي استخراجي و استفهامي است. پيشدانستههاي استخراجي همانند طناب و چرخ چاه كه در استخراج آب چاه به انسان تشنه مدد ميرسانند، فهمنده را ياري ميكنند. قواعدي مانند ادبيات عرب و قوانين زبانشناختي به مفسِّر كمك ميكنند تا معنا و محتوا را از متون ناطق استخراج نمايند. پيشدانستههاي استفهامي و پرسشي عبارتند از پرسشهاي جديدي كه فرا روي مفسِّر ظاهر ميشوند و مفسّر تلاش ميكند تا پاسخ اين پرسشها را از متون ديني استخراج نمايد؛ يعني پرسشها را از بيرون متن به دست ميآورد ولي پاسخها را از درون متن جويا ميشود.[27] مفسران كلام علوي اگر به جاي پيشفرضهاي استخراجي و استفهامي از پيشفرضهاي تحميلي استفاده كنند، در قلمرو دين، اسير تأويل و تفسير به رأي ميشوند.
3. مفسّر متون علوي بايد تلاش كند تا از پيشدانستههاي تحميلي و تطبيقي، پرهيز نمايد تا معناي متن را اصطياد كند، و اين امر نيز امكانپذير است.
4. فهم متون علوي ذومراتب است؛ يعني از مدلول مطابقي و مدلولهاي التزامي در طول مدلول مطابقي برخورداراست.
5. اصل عقلايي و اولي در فهم الفاظ و كلمات و جملات متون علوي، شناختاري بودن آنها است؛ يعني اوّلاً متون ديني علوي معنا دارند؛ ثانياً بر معناي شناختاري دلالت ميكنند، يعني از واقع و نفس الامر حكايت ميكنند؛ ثالثاً اگر معناي سمبليك و نمادين يا اسطورهاي و در يك كلام، غيرشناختاري داشته باشند، بايد با قرينهي قطعي ثابت گردد. حكمت الهي كه در صدد هدايت انسانها است نيز اقتضا ميكند كه طبق زبان، روش و اصول محاورهي اين عقلا، با مخاطبان سخن بگويد.
6. الفاظ ديني و علوي با مدلول سمانتيكي و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتيكي يك لفظ، همان چيزي است كه با عنوان «مسما» معرفي ميگردد. بنابراين، معنا، چيزي جز مدلول و محكي لفظ نيست و آن مدلول غير از مصداق و كاركرد معنا است؛ بلكه يك تصور ذهني است كه براي عالمان به وضع لفظ و معنا آشنا است. اين تصور و ماهيت ذهني، مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست پس مدلول الفاظ امام علي(ع)، مصداق يا تصور ذهني مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست؛ بلكه معناي ذهني بدون قيد ذهني و خارجي است. اگر مصداق يا معناي ذهني به قيد خارجي، مدلول الفاظ باشد، قلمرو ديني از كلام علي(ع) به دست ميآيد كه براي دنياي امروز ما مفيد نخواهد بود.
7. منطق صحيح فهم سنت علوي اقتضا ميكند كه به مباني تفسير، قواعد تفسير، شرايط مفسّر، علوم مورد نياز تفسير، شيوه و مراحل تفسير توجّه شود؛ زيرا بدون داشتن معيارهايي روشن در باب شيوه تفسير متون علوي، نميتوان قلمرو دين را تعيين كرد.
8. وقتي گفته ميشود روش فهم سنت علوي، روش محاورهي عقلايي است. اين بدان معنا نيست كه ظرافتها و دقايق از آموزههاي سنت علوي به دست نيايد. زيرا اين ظرافتها، از مدلولهاي التزامي آموزههاي علوي اصطياد ميشوند و مدلولهاي التزامي نيز در طول مدلول مطابقي كلام قرار دارند و مدلول مطابقي نيز با روش عرفي قابل اصطياد است.
9. همچنان كه فهمها و مدلولهاي سنت علوي به مطابقي و التزامي تقسيم پذيرند، تفسيرهاي سنت علوي به ظني و يقيني نيز انشعاب مييابند؛ بنابراين، در تعيين قلمرو دين در سنت علوي بايد به اين طبقه بندي نيز توجّه داشت.
10. دين، مجموعهاي از گزارههايي است كه به ابعاد و زواياي گوناگون زندگي بشر نظر دارند. از اين رو، برخي از گزارههاي ديني، جنبهي اخباري و پارهاي، جنبهي انشايي دارند و گزارههاي اخباري كه معناي شناختاري دارند، به گزارههاي اعتقادي و تاريخي و معرفتي و گزارههاي انشايي به اخلاقي و فقهي و حقوقي انشعاب مييابند. برخي از اين گزارهها به اعمال فردي و يا اجتماعي و دستهي ديگر به اعمال جوارحي و ظاهري يا جوانحي و باطني مربوط ميشوند.
11. برخي براي تعيين قلمرو دين، از عنصر گوهر و صدف دين بهره ميگيرند و دين را به دو ساحت ذاتي و عرضي يا گوهر و صدف منشعب ميسازند و امور عرضي دين را به امور موقتي، محلي و تغييرپذيري تعريف نموده و بسياري از تصورات و تصديقات و آموزههاي شارع، حوادث تاريخي در كتاب و سنت، پرسشهاي مؤمنان و مخالفان و پاسخهاي وارده بر آنها، احكام فقهي و شرايع را عرضي دين و منحصر به زمان پيامبر و امام دانستند و گوهر دين را در بندگي خدا و سعادت اخروي و حفظ مقاصد شريعت منحصر ساختند.[28]
نگارنده در تعيين قلمرو دين در سنت علوي، با اين پيشفرض سخن نميگويد و اصولاً گوهر و صدف، بدين معنا را نميپذيرد؛ گرچه پارهاي از آموزههاي ديني، مقدمهي آموزههاي ديگرند و ليكن آنها، مقدمه در حدوث و بقايند و بنابراين تغييرات آنها همانند جا به جايي احكام ثانوي و حكومتي و اولي است و هيچگاه تغيير دايمي در شريعت اسلام جاري نيست؛ مگر آن كه دليل ديني بر نسخ آموزهي ديني دلالت نمايد. حال، اگر پيشفرض برخي از روشنفكران معاصر پذيرفته شود و بخش اعظمي از دين، به عنوان عرضيات دين شمرده شود، به ناچار در قلمرو دين، به دين حداقلي سوق مييابيم، ولي اگر اين پيشفرض را نپذيريم، ميتوانيم فرضيهي نگارنده را كه در آغاز بحث بيان گرديد، اثبات كنيم.
12. مسئلهي انتظار بشر از دين، مقدم بر قلمرو شريعت است؛ زيرا انتظار بشر از دين، تنها به بيان نيازهاي انسان به دين ميپردازد؛ ولي قلمرو دين، تعيين حدود و دامنهي نيازها را تبيين ميكند؛ بنابراين، پيش فرض كلامي اين نوشتار در حوزهي خواهشهاي بشر از دين، عبارت است از اين كه دين به معناي آموزههاي الهي، برگرفته از كتاب و سنت، تنها به پارهاي از نيازهاي آدميان در دنيا و آخرت پاسخ ميدهد و جهت رفع تمام نيازهاي بشري به عقل و تجربه نيز حاجتمند است. بنابراين، اگر در رفع پارهاي از مشكلات اقتصادي، سياسي، مديريتي، بهداشت و غيره به عقل و تجربه نياز داريم، نبايد نتيجه گرفت كه آموزههاي كتاب و سنت به اين گونه مسائل نميپردازد. يا تنها در دايره خدا و آخرت سخن ميگويد. همچنان كه نبايد از دين، چنين انتظار داشت كه بدون مراجعه به عقل و تجربه، تمام نيازهاي بشري را مرتفع سازد. خلاصهي سخن آن كه دين، ذاتاً جهت تأمين سعادت اخروي انسانها ارايهي طريق ميكند و به تبع به پارهاي از نيازهاي دنيوي ميپردازد. احكام اين نيازها در طول اعصار گوناگون با شيوهي اجتهادي، قابل اصطياد است.
از مطالب گذشته نكات ذيل استفاده ميشود:
الف. روش درونديني و برونديني در كشف حقايق و شناخت دين لازم و ضروري است.
ب. روش عقلي و تجربي در فهم آيات و روايات مؤثرند ولي عقل و تجربه نيز براي مصونيت از خطا و انحراف به تقوا و دين و دينداري حاجتمند است.
ج. بيشك براي بهره گرفتن از روش درونديني و كتاب و سنت، ناچاريم از دليل عقلي براي حجّيت كتاب و سنت مدد بگيريم.
د. كتاب و سنت از آن رو كه با زبان عربي و زبان عرفي با مخاطبان سخن گفته و الفاظ آنها در فرايند وضع بر معاني خاصي دلالت دارد، بدين جهت صامت و ساكت نيستند و كلمات و الفاظ آنها بازگوي معاني است. متأسفانه پارهاي از عالمان و مفسران و عارفان و فيلسوفان، از معاني ظاهري عدول نموده و با پيشدانستههاي خود به تأويل آموزهها و گزارههاي ديني اقدام نمودند.
هـ..متون علوي، ذومراتب و از مدلول مطابقي و مدلولهاي التزامي برخوردارند.
و. آموزههاي علوي گرچه نسبت مقدمه و ذيالمقدمه دارند ولي به ذاتي و عرضي بودن، (به معناي هگلي) تقسيمپذير نيستند.
ز. دين اسلام از ابعاد و زواياي مختلف بشري سخن گفته است.
ح. در تعيين قلمرو دين از منظر سنت علوي ميتوان از راههاي تعيين فلسفهي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگيهاي قرآن و سنت و نيز گسترهي دين در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و... بهره گرفت.
5- قلمروشناسي دين از راه فلسفهي بعثت پيامبران
يكي از راههايي كه در تعيين گسترهي شريعت كارساز است، شناخت فلسفهي بعثت است. امير كلام در موارد گوناگوني از فلسفهي بعثت رسول اكرم(ص) سخن گفته است و از اين طريق دامنهي دين را مشخص ساخته است. در اين بخش به پارهاي از اهداف بعثت در كلام علوي اشاره ميكنيم:
1. احياي فطرت توحيدي: انسانها در اثر پارهاي از حجابها و موانع فردي و اجتماعي، گرفتار آسيبهاي سرشت و فطرت الهي ميشوند و از حقيقت الهي فاصله ميگيرند. بر اين اساس، حق تعالي، پيامبراني را بر ميانگيزاند تا سرشت الهي انسان شكوفا شود. حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«اين شيطانها را فرصتي دلخواه بود تا آدميان را از شناخت حق بازدارند و رشتهي پيوند بندگيشان را با خدا بگسلند. چنين بود كه خداوند، فرستادگانش را در ميان آنان برانگيخت و پيامبران خود را پي در پي به سويشان گسيل داشت تا ميثاق فطرت توحيدي را از آنان مطالبه كنند و نعمتهاي از ياد رفتهي خداوندي را فرايادشان آرند و با تبليغ توحيدي، احتجاج كنند و عقلهاي مدفون را رستاخيزي فراهم آرند و آيههاي دقيق و سنجيدهاي را در خداشناسي برايشان نمايش گذارند.»[29]
2. درمان دردهاي بيماران: پيامبران، در متون ديني اسلام به عنوان پزشكان روح و درمان كنندهي دردهاي قلبها معرفي شدند. به همين دليل، بخشي از دين به بيان آسيبشناسي روح و درمانشناسي آن اختصاص دارد.
امير سخن در اين باره ميفرمايند:
«او پزشكي است كه با ابزار و وسايل درمان در پي بيماران ميگردد. مرهمهايش را با ضوابطي خدشهناپذير آماده ساخته، داغ و درفشهايش را به كمال گداخته است، تا آنها را بر حسب نياز براي درمان قلبهاي كور، گوشهاي كر و زبانهاي لال به كار گيرد. با داروهاي كارآمدش، جايگاههاي از خودبيگاني و پايگاههاي سردرگمي را جستوجوگر است كه مردمش از پرتو هر حكمت محروماند و از درخشش چخماق هر دانش بينصيب. پس چهارپايان چراگاهان و سنگهاي سخت كوهساران را مانندهاند.»[30]
3. نجات دهندهي تاريكيها و اطاعتپذيري شيطان: دشمن آدميان در عرصهي دنيا، شيطان است كه منشأ ورود انسانها به تاريكيها و انحرافها ميشود. بخش مهمي از دين بستگي به وظيفه و هدف اساسي يعني نجات انسانها از انحرافها دارد. حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«پس خداوند، محمد را ـ كه درود خداوند بر او و خاندانش باد ـ به حق برانگيخت تا بندگانش را از ظلمات بندگي بتها به روشنايي بندگي خويش و از اطاعت شيطان به اطاعت خود درآورد؛ با قرآني كه روشنگر و استوارش قرار داد تا بندگانش، از پس دوراني جهالت، پروردگار خويش را باز شناسد و در پي موضعگيريهاي جهلآلود، به وجودش معترف شوند.»[31]
4. آشكار ساختن عيبهاي دنيا: دنيا در قاموس اسلام از معاني گوناگوني برخوردار است: گاهي دنيا به معناي غفلت از خدا به كار ميرود مولوي سروده است:
ني قماش و نقره و ميزان و زن
چيست دنيا از خدا غافل بُدن
امير كلام نيز در حكمتهاي گهربار خود، مكرر از مذمتهاي چنين دنيايي سخن گفته است و مردم را به لهو و لعب و غرور و فريب و ضرررساني و رها كردن او هشدار داده است.
معناي ديگر دنيا، نعمتها و نقمتهاي دنيوي و پديدههاي عالم دنيا است كه چنين حقيقتي براي راستان، سراي راستي، براي دنياشناسان، سراي عافيت، براي توشهگيران، سراي بينيازي و براي پندپذيران، سراي پند و اندرز است. سجدهگاه دوستان خدا، جايگاه ورود فرشتگان حق و فرود وحي الهي و سوداسراي اولياي خدا است. آنان در دنيا رحمت به دست آوردند و در آن بهشت را سود بردند. اينك چه كسي ميتواند دنيا را نكوهش كند؟![32]
اين معناي از دنيا با دينداري تعارضي ندارد و به تعبير حضرت علي(ع)، اين نشدني است كه مردم به سبب سامان بخشيدن به دنياشان، چيزي از امور ديني را وانهند و خدا دري زيانبارتر از آن چه در مقام رفع آن بودهاند، بر آنان بگشايد. هر آن كه براي دينش بكوشد، خداوند امر دنيايش را بسنده باشد.[33]
آخرين معناي دنيا عبارت است از نيازها و پرسشهاي دنيوي. دين به پارهاي از نيازهاي دنيوي پرداخته و تنها به آخرت و مسائل اعتقادي اختصاص ندارد.
آنچه در اين جا به عنوان فلسفهي بعثت پيامبران بيان ميگردد، عبارت است از غفلتها و عيبها و كاستيهايي كه در دنيا وجود دارد و پيامبران، چهره از آن بر ميافكنند و آن ضعفها را بر انسانها آشكار ميسازند؛ ضعفهايي كه از طريق عقل بشري تحصيلپذير نيستند و اگر كشفپذير باشند، جبرانپذير نيستند. حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
همو است كه خلق خويش را در دنيا جاي داد و رسولان خويش را به سوي آدميان و پريان برانگيخت تا پرده از چهرهي دنيا برافكنند و از آسيبهايش هشدارشان دهند؛ بر ايشان مثلها آرند، چشمهاشان را بر عيبهاي دنيا بگشايند و سرانجام با هر چه مايهي عبرت تواند بود، از دگرگوني تندرستي و بيماري، حلال و حرام، بهشت و دوزخ و كرامت و پستي، كه خداوند براي فرمانبران و عاصيان آماده كرده است، بر آنان هجوم آورند.»[34]
5. ارايهي بيم و اميد از كيفر امتهاي گذشته: حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد: «خداوند او حضرت محمد(ص) را با آييني پرآوازه، درفشي شناخته، كتابي نگاشته، فروغي درخشان، شعاعي تابان و فرماني قاطع و بران، رسالت داد تا با حقايقي روشنگر، برهان آورد و با آياتي اعجازآميز هشدار دهد و شبههها را بزدايد و با تكيه بر كيفر امتهاي گذشته، مردم را بيم دهد و اميد ببخشد.»[35]
6. نجات مردم از حيرت و جاهليت: انسانها در هر دوران، گرفتار حيرتها و جهالتهايند. در عصر گذشته با حيرت و جهالت سنتي و در عصر حاضر، با حيرت و جهالت مدرن روبهرو است. به تعبير امير كلام، به هنگامي كه مردم در وادي حيرت و سرگرداني، راه به جايي نميبردند و در امواج فتنهها و بحرانها دست و پا ميزدند، و هوسها و احساسات بر خردشان چيرگي يافته بود و كبريا و خود بزرگبيني، لغزشهاي پياپي را تحميلشان ميكرد و جاهليت جهل آكنده، خالي و پوك و بيوزنشان كرده بود و حيرتزدگاني بيثبات در سياست و گرفتار جهل مطلق بودند، او، كه درود خدا بر او بر خاندانش باد، از سوي خداوند برانگيخته شد و با دلسوزي تمام رهنمودشان داد و بر خطي روشن به پيششان برد و به پند و حكمت فرا خواندشان.[36]
7. ايجاد همبستگي و رفع اختلافها: خداوند به وسيلهي آن حضرت، شكافهاي ناشي از اختلاف را پر كرد و ميان خويشاوندان همبستگي و الفت به وجود آورد؛ آن هم در پي شعلههاي عداوتي كه در سينهها افروخته شده بود و كينههاي نهفتهاي كه هر يك از آنها در دلها جرقهاي ميزد.[37]
8. حضرت علي(ع) در خطبههاي ديگر نهجالبلاغه، به موارد ديگري از فلسفهي بعثت اشاره كرده است. از جمله ميفرمايد:
گشايندهي گرههاي پيچيده، آشكار كنندهي حق بر اساس حق، دفع كنندهي جوش و خروش باطل، درهم كوبندهي شوكت گمراهان، منتشر كنندهي انوار الهي، روشن كنندهي راه حق، هدايت كنندهي دلها، ابلاغ كنندهي احكام نوراني اسلام، امين خداوند بر حقايق و اسرار[38]، اجراي فرمان خداوند، اتمام حجت بر مردم، بيم دادن مردم از زشتيها[39] پيشواي پرهيزكاران، روشنيبخش چشم هدايت شدگان،[40] نجات مردم از پرستش بتها، عبادت و پرستش خداي يگانه، بازداشتن مردم از اطاعت شيطان و اطاعت و پيروي از خداوند، دعوت مردم به وسيلهي قرآن، معرفي و شناساندن خداوند به مردم، اقرار كردن به وجود خدا بعد از انكار، اثبات كردن وجود خداوند،[41] به سرمنزل نهايي رساندن احكام و انذار و بشارت الهي،[42] برداشتن جهل و ناداني، برحذر داشتن مردم از زيانكاري، پند دهندهي مردم، آگاه كردن مردم به عيوب دنيا، طرح راههاي عبرتآموزي، تندرستيها و بيماريها، تبيين حلال و حرام، شناساندن راههاي بهشت و جهنم و راههاي بزرگواري و خواري،[43] از بين بردن بهانهها با ارايهي دلايل روشن و آشكار.[44]
نتيجه اين كه، از طريق فلسفهي بعثت پيامبران در كلام علوي، قلمرو دين از يك زاويه مشخص شد و آن اين كه دين تنها به آخرت نظر ندارد و عيبها و نقصهاي دنيا را نيز بازگو ميكند. آسيبشناسي و درمانشناسي روح آدمي در دنيا و حيات اجتماعي را نشان ميدهد و حيرت و جاهليت و بيم و اختلاف را از مردم ميزدايد و همبستگي، نجات، احيا و معرفت را به ارمغان ميآورد. گفتني است كه هدف اصلي دين، سعادت اخروي است. فلسفهي اصلي بعثت پيامبران نيز نجات و رستگاري اخروي انسانها است ولي از طريق سعادت دنيوي اين امر تحقق مييابد بر اين اساس، فلسفهي بعثت پيامبران به اين حوزه مهم يعني نيازهاي دنيوي نيز نظر داشته است.
6- قلمروشناسي دين از طريق كاركردهاي دين
حضرت علي(ع) در فرمايشها و توصيههاي گهربارش به خدمات و ثمرات دين نيز اشاره ميكند و از اين طريق، كاركردهاي دين را معرفي مينمايد. شايان ذكر است كه روش كاركردي با روش كاركردگرايانه يا پراگماتيستي تفاوت دارد. در پيشفرض كاركردگرايانه، صدق به معناي منفعتگرايي و فايدهگرايي، نه به معناي مطابقت با واقع، به كار رفته است. به همين دليل، فيلسوفاني كه به غير شناختاري بودن زبان ديني گرايش داشتهاند، به كاركردهاي دين، با نگرش كاركرد گرايانه، نگريستهاند. اميرمؤمنان در خطبهها، نامهها و حكمتهاي ارزشمند و پرمغز و وزين خود به كاركردهاي دين اشاره نموده است؛ ليكن روش كاركردگرايانه را نپذيرفته است؛ يعني شناختاري بودن گزارههاي ديني و مطابقت آنها با واقع و نفسالامر را پذيرفته آنگاه به آثار و پيآمدهاي مثبت آنها نيز پرداخته است. اين نگرش، از نظر روانشناختي و جامعهشناختي بسيار راهگشا و كارآمد است. در آغاز بيان كاركردهاي دين در سنت علوي به اين نكته اشاره شد كه كاركردهاي دين از يك جهت به كاركردهاي دنيايي و اخروي و از جهت ديگر، به كاركردهاي فردي و اجتماعي منشعب ميشوند. وقتي سخن از كاركردهاي دنيا به ميان ميآيد، مراد از دنيا، معناي غفلت از خدا نيست؛ بلكه نيازهاي دنيوي است كه دين و آموزههاي ديني بدان پرداخته و آن را مقدمهي آخرت شمرده است.
امير كلام در اين باره ميفرمايد: با اين خانهي وسيع در دنيا چه ميكني؟ در حالي كه در آخرت به آن نيازمندتري. آري اگر بخواهي، ميتواني با همين خانه به آخرت برسي. در اين خانهي وسيع، مهمانان را پذيرايي كني به خويشاوندان با نيكوكاري بپيوندي و حقوقي كه برگردن تو است، به صاحبان حق برساني. پس آنگاه تو با همين خانهي وسيع، به آخرت نيز ميتواني پرداخت... تو ميپنداري كه خداوند نعمتهاي پاكيزهاش را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كني؟ تو در برابر خدا كوچكتر از آني كه اين گونه با تو رفتار كند.[45] اينك به پارهاي از كاركردهاي دين در سنت و سيره و كلام علوي اشاره ميكنيم:
1. معرفت خدا: يكي از خدمات دين به بشريت اين است كه خداوند متعال را به او معرفي ميكند و شناخت صحيح و دقيقي به او عطا ميكند و از انحرافها و اعوجاجها ميرهاند. همانگونه كه حضرت علي(ع) ميفرمايد: آغاز و بنياد دين، شناخت خدا است و كمال اين شناخت، باورداشت هستي او و اوج اين باور، توحيد، و اوج توحيد، اخلاص و اوج اخلاص، زدودن صفتها از او است.[46]
2. ايجاد همبستگي و رفع اختلافها: شكافها و اختلافهايي كه ميان خويشان پديد ميآيد، به كمك دين به همبستگي و الفت بدل ميشود و شعلههاي عداوت خاموش ميگردد.[47] البته اين كاركرد به عنوان فلسفهي بعثت پيامبران نيز بيان گرديد.
3. حيرت زدايي: آدميان در طول حيات فكري، گرفتار شك و ترديد و نسبيگرايي و حيرت ميشوند. يكي از كاركردهاي دين آن است كه انسانها در حوزهي خردگريزي، حيرتزدايي ميشوند و معرفت كامل را عطا ميكنند. حيرتزدايي به دنبالش زوال فتنهها، هوا و هوسها، تكبرها و ساير لغزشها و جهالتها را به همراه دارد.[48]
4. پشتيباني عقل در حوزهي ناتواني: عقل آدمي از ارزش معرفت شناختي والايي برخوردار است؛ به همين دليل، شريعت به بهره گرفتن از آن توصيه فرموده است؛ ليكن در درك پارهاي از حقايق ناتوان است. براي نمونه، شناخت چهرهي حقيقي دنيا، شيطانشناسي، بيان احكام الهي و مانند اينها از حوزهي درك آدمي به دور است. امير كلام در سرتاسر نهجالبلاغه از اين ابهامها پرده برداشته، آدميان را از آن حقايق آشكار ساخته است.
5. كاركردهاي دين از طريق كاركرد احكام شرعي: تمام اوامر و نواهي الهي از حكمت معيني برخوردارند؛ زيرا احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعياند. حضرت علي(ع) پارهاي از كاركردها و حكمتهاي احكام شرعي، كه در واقع، كاركردهاي دين هم به شمار ميروند، را بيان فرموده است؛ براي نمونه، ميفرمايد: خداوند براي پاكسازي از شرك، ايمان را رقم زد و براي وارستن از كبر، نماز را؛ براي رويش روزي، زكات را و براي آزمايش اخلاص مردمان، روزه را، براي تقويت دين، حج را و براي عزت اسلام، جهاد را واجب شمرد.[49] حضرت در جاي ديگري جهاد با دشمن را مايهي برپا داشتن ستون دين معرفي ميكند[50] و نيز فرموده است كه خداوند امر به معروف را براي اصلاح تودههايي ناآگاه و نهي از منكر را براي بازداشتن بيخردان از زشتيها، صلهي رحم را براي فراواني خويشاوندان و قصاص را براي پاسداري از خونها و اجراي حدود را براي بزرگداشت محرمات الهي و ترك ميگساري را براي سلامت عقل و دوري از دزدي را براي تحقق عفت و ترك زنا را براي سلامت نسل آدمي و ترك لواط را براي فزوني فرزندان و گواهي دادن را براي به دست آوردن حقوق انكار شده و ترك دروغ را براي حرمت نگهداشتن راستي و سلام كردن را براي امنيت از ترسها و امامت را براي سازمان يافتن امور امت و فرمانبرداري از امام را براي بزرگداشت مقام رهبري، واجب كرد.[51]
6. كاركرد دين در حوزهي اخلاق: ياد خدا و آخرت، در كنترل رفتار انسانها بسيار مؤثر است. امير كلام در نامهي 53 خطاب به مالك اشتر ميفرمايد: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان ميدهم و بايد اطاعت شود؛ كه اين گونه خود بزرگبيني دل را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمتها است. و اگر با مقام و قدرتي كه داري، دچار تكبّر يا خود بزرگبيني شدي به بزرگي حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشي نجات ميدهد و تندروي تو را فرو مينشاند و عقل و انديشهات را به جايگاه اصلي باز ميگرداند.»
7. كاركرد دين از طريق كاركرد ايمان: ايمان به خدا، در زندگي آدمي، آثار و نتايج مثبت فراوان دارد؛ از جمله ميتوان به مبارزهي با حزن و اندوه، يافتن اميد، آرامش دروني اشاره كرد. امام علي(ع) ميفرمايد: «بيگمان تو، نه ميتواني بر اجل خويش پيش گيري و نه پيش از آن چه سهم مقدّر توست، از روزي بهرهمند ميشوي. اين حقيقت را بشناس كه روزگار را دو روز متفاوت است: روزي بر تو و روزي با تو. و نيز بدان كه دنيا سرايي است كه دست به دست ميگردد. آن چه به سود باشد، به رغم ضعفت، به سراغت خواهد آمد و در مورد آن چه به زيانت باشد نيز، نيروي دفاع و بازداريات نتواند بود»[52]. و نيز ميفرمايد:
«دين قويترين تكيهگاه است؛[53] دين شادماني است؛[54] دين انسان را حافظ و نگهبان است»[55].
7- تعيين قلمرو دين از طريق شناخت ويژگيهاي قرآن و سنت
يكي ديگر از راههايي كه حضرت علي(ع) در تعيين قلمرو دين از آن بهره ميبرد، طريق بيان و معرفي ويژگيهاي قرآن و سنت است كه در خطبهها، نامهها و حكمتهاي خويش بدان پرداخته است. وي ضمن بيان صداقت و پنددهندگي قرآن، هدف آن را هدايتگري انسانها معرفي ميكند و انسانها را در اين عرصه، نيازمند به قرآن توصيف ميكند. سپس در ويژگيهاي آن ميفرمايد: «درمان خود را از قرآن بخواهيد و در سختيها از قرآن ياري بطلبيد كه در قرآن، درمان بزرگترين بيماريها يعني كفر و نفاق و سركشي و گمراهي است. پس به وسيلهي قرآن خواستههاي خود را از خدا بخواهيد و با دوستي قرآن به خدا روي آوريد، و به وسيلهي قرآن از خلق خدا چيزي نخواهيد؛ زيرا وسيلهاي براي تقرّب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد. آگاه باشيد كه شفاعت قرآن پذيرفته شده و سخنش تصديق ميگردد، آن كس كه در قيامت، قرآن شفاعتش كند، بخشوده ميشود و آن كس كه قرآن از او شكايت كند محكوم است.»[56]
«همانا خداوند سبحان، كسي را به چيزي چون قرآن پند نداده است. كه قرآن ريسمان استوار خدا، و وسيلهي ايمني بخش است. در قرآن بهار دل، و چشمههاي دانش است. براي قلب جلايي جز قرآن نتوان يافت؛ بهخصوص در جامعهاي كه بيداردلان در گذشته و غافلان و تغافل كنندگان حضور دارند.»[57]
بنابراين، عرصههاي حضور قرآن عبارتند از: بيدار كردن و جلاي قلب؛ هدايتگري نسبت به انسانها؛ درمان دردها به ويژه بيماريهاي قلبي؛ تقرب به خدا.
حضرت علي(ع) در خطبهي ديگري، از كمال دين خبر ميدهد و آن را به كمال قرآن مستند ميسازد و ميفرمايد. «آيا خداي سبحان، دينِ ناقصي فرستاده و در تكميل آن از آنها استمداد كرده است؟ آيا آنها شركاي خدايند كه هر چه ميخواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد؟ آيا خداي سبحان، دين كاملي فرستاد و پس پيامبر(ص) در ابلاغ آن كوتاهي ورزيد؟ در حالي كه خداي سبحان ميفرمايد: «ما در قرآن چيزي را فروگذار نكرديم» و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزي است» و يادآور شويم كه: بعض قرآن گواهِ بعضي ديگر است و اختلافي در آن نيست. پس خداي سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا نازل ميشد اختلافات زيادي در آن مييافتند.« همانا قرآن داراي ظاهري زيبا و باطني ژرف و ناپيدا است، مطالب شگفتآور آن تمام نميشود، و اسرار نهفته آن پايان نميپذيرد، و تاريكيها بدون قرآن برطرف نخواهد شد.»[58] امير كلام در خطبهي ديگري، مردم را به آموختن قرآن و نيك فهميدن آن توصيه ميكند و آن را شفا دهندهي سينههاي بيمار معرفي ميكند.[59]
در خطبهاي ديگر، از معارف قرآن خبر ميدهد و علم آينده و حديث روزگاران گذشته و شفا دهندگي دردها و ساماندهي و نظم انسانها را به قرآن نسبت ميدهد.[60] حضرت، كمال ديني را به كمال قرآن معرفي ميكند كه پيامبر نيز آن را به طور كامل تبليغ فرمود.[61]
فرمايشات حضرت علي در باب كمال دين و كمال قرآن ظهور در اين دارد كه دين و قرآن در امر هدايتگري انسانها كمال دارد و دامنهي آن در اين عرصه نيز حداكثري است و با وجود اين، در حكمتهاي خويش به مردم توصيه ميكند كه حكمت را از هر كس ميخواهيد، بگيريد.[62] يا در خطبهها و كلماتش به بهرهگيري از عقل و تجربه توصيه ميكند. تا اين جا در باب گسترهي دين از طريق تبيين دامنهي قرآن بهره گرفتيم. از راه تبيين حوزهي سنت نيز ميتوان در بارهي قلمرو دين سخن گفت. از مجموعهي فرمايشات اميرالمؤمنين، قلمرو حداكثري در سنت علوي استفاده ميشود؛ زيرا پيشوايان دين در اثر ارتباط با حق تعالي از علم لدني بهرهمندند.
حضرت در سخنرانيهاي عمومي ندا سر ميداد كه «سلوني قبل ان تفقدوني»[63]؛ پيش از آن كه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد. مجموع اين گونه احاديث و نيز رهنمودهاي علمي، فلسفي و عرفاني پيشوايان اسلام و علم لدني آنها بر اين حقيقت دلالت دارد كه تمام علوم و معارف گذشته و حال و آينده در اختيار پيامبر و ائمهي اطهار(ع) بوده است و بدين معنا قلمرو دين اسلام و قلمرو معارف و علوم در منابع دين اسلام نامحدود و نامتناهي است. هر چند همهي اين حقايق به دست ما نرسيده باشد و يا اين كه به دلايلي بيان نشده باشد. امام علي(ع) از همراهي خود با پيامبر خبر ميدهد و ميفرمايند: «من هنگامي كه وحي بر پيامبر(ص) فرود ميآمد، نالهي شيطان را شنيدم. گفتم اي رسول خدا، اين نالهي كيست؟ گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد و فرمود: «علي، تو آن چه را من ميشنوم، ميشنوي و آن چه را كه من ميبينم، ميبيني؛ جز اين كه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير من بوده، به راه خير ميروي.»[64]
و نيز فرمود: اي مردم پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد. از راههاي آسمانها سؤال كنيد كه من نسبت به آنها از راههاي زمين آگاهترم[65] و همچنين اخبار غيبي فراواني از ائمه گزارش شده است كه بر مدعاي ما تأكيد دارد. از جمله، امام علي(ع) در سر راه خود به سوي صفين به سرزمين كربلا رسيد و ندا سر داد كه آه اي زمين كربلا، هر آينه مرداني از تو در روز قيامت محشور ميگردند كه بدون حسابرسي وارد بهشت ميشوند».[66] به كميل فرمود: اي كميل، اين جا علم فراواني است (به سينهاش اشاره كرد) اگر حاملان و آموزندگاني مييافتم، به آنها عطا ميكردم».[67]
امام از انتقام گرفتن مختار، خيانت عمرسعد، شهادت خويش، شهادت امام رضا، سرانجام بني اميه و خوارج، خبر داده است.
مطالب دقيقي در باب حديثشناسي،[68] انسانشناسي،[69] شگفتيهاي آفرينش،[70] مردمشناسي،[71] علم رياضي،[72] صرف و نحو،[73] مسايل تربيتي،[74] فقه و حقوق و قضا و رفتارشناسي[75] نيز از امام گزارش شده است. خلاصهي سخن آن كه گرچه دايره علم پيشوايان دين از دايرهي سنت وسيعتر است ولي با توجّه به علم لدني آنها ميتوان از دخالت دين در عرصههاي اجتماعي دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي سخن گفت. هر چند بسياري از معلومات پيشوايان دين، به دلايلي بيان نشده و يا در اختيار ما قرار نگرفته است. به اميد آن كه تمام حقايق را از زبان مبارك امام عصر(عج) بشنويم.
8- قلمرو دين در عرصهي اقتصاد
اقتصاد در لغت به معناي ميانهروي و پرهيز از افراط و تفريط در هر فعاليتي است و در اصطلاح از تعاريف گوناگوني برخوردار است. ارسطو، علم اقتصاد را علم تدبير منزل و يكي از انواع حكمت عملي معرفي كرده و آدام اسميت، علم بررسي ماهيت و علل ثروت ملل را پذيرفته است. و برخي، اقتصاد را علم بررسي روشهاي تخصيص منابع و عوامل محدود (زمين، كار، سرمايه) جهت توليد منابع و محصولات به منظور ارضاي نيازمنديها و ترتيب توزيع و مصرف آنها دانستهاند. حق مطلب آن است كه مباحث اقتصاد به دو بخش علم اقتصاد يا اقتصاد توصيفي و مكتب اقتصاد يا اقتصاد توصيهاي تقسيم ميشوند.[76] گسترهي دين در عرصهي اقتصاد از منظر سنت علوي، بهطور عمده به مكتب اقتصاد و بايد و نبايدهاي اقتصادي و مسائل حقوقي و ارزشي اقتصاد، مانند تقسيم ثروتهاي عمومي، محدوديتهاي مالكيت خصوصي، حدود اقتدار دولت در زندگي اقتصادي، سياستها و اهداف اقتصادي اختصاص دارد و در موارد اندكي به بيان روابط اقتصادي بين پديدهها اشاره شده است؛ زيرا روابط دائماً در حال سيلان و تغيير است و بايد در هر جامعه و عصري به كشف اختصاص آن اقدام نمود. و اينك به پارهاي از بخشهاي اقتصاد توصيهاي در سنت علوي اشاره ميكنيم.
1. سياستها و اهداف ايجابي اقتصادي در سنت علوي
الف. توجّه به آباداني و عمران و بالندگي كسب و تجارت: حضرت علي(ع) در اين باره به مالك ميفرمايد: «بايد تلاش تو در آباداني زمين بيشتر از جمعآوري خراج باشد كه خراج جز با آباداني فراهم نميگردد و آن كس كه بخواهد، خراج را بدون آباداني مزارع به دست آورد، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود و حكومتش جز اندك مدتي دوام نياورد».[77]
ب. عدالت ورزي: عدالت يكي از اصول و اركان مهم نظامهاي حكومتي است كه بدون شك بقاي آنها بدان بستگي دارد. امام علي(ع) نيز از اهميت اين عنصر هشدار ميدهد و عدالت و مهرباني با رعيت و مردم را مايهي خشنودي و اطمينان آنها نسبت به حكومت معرفي ميكند.[78]
ج. حقگرايي: «حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز و در اين كار شكيبا باش و اين شكيبايي را به حساب خدا بگذار؛ گرچه اجراي حق، مشكلاتي براي نزديكانت فراهم آورد؛ تحمّل سنگيني آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز».[79]
د. امنيت اقتصادي: عامل مهم رونق و شكوفايي اقتصادي، شيوهي برخورد دولت با تجّار و توليد كنندگان و كارگران و برنامهريزي در جهت امنيّت اقتصادي است. اميرمؤمنان براي ايجاد امنيت اقتصادي، توصيههاي ذيل را ارايه ميكند: «هرگز كسي را از نيازمندي او باز نداريد و از خواستههاي مشروعش محروم نسازيد و براي گرفتن ماليات از مردم، لباسهاي تابستاني يا زمستاني و مركبسواري و بردهي كاري او را نفروشيد و براي گرفتن درهمي، كسي را با تازيانه نزنيد و دست اندازي به مال كسي (نمازگزار باشد يا غير مسلماني كه در پناه اسلام است) نكنيد؛ جز اسب يا اسلحهاي كه براي تجاوز به مسلمانها به كار گرفته ميشود.»[80] «با ترس از خدايي كه يكتاست و همتايي ندارد حركت كن. در سر راه، هيچ مسلماني را نترسان يا با زور از زمين او نگذر و افزونتر از حقوق الهي از او مگير. هر گاه به آبادي رسيدي، در كنار آب فرود آي و وارد خانهي كسي مشو. سپس با آرامش و وقار به سوي آنان حركت كن تا در ميانشان قرارگيري. به آنها سلام كن و در سلام و تعارف و مهرباني كوتاهي نكن.»[81]
هـ . ضرورت برنامهريزي: «مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم كند. زماني براي نيايش و عبادت پروردگار و زماني براي تأمين هزينهي زندگي و زماني براي واداشتن نفس به لذتهايي كه حلال و زيباست. خردمند را نشايد جز آن كه در پي سه چيز حركت كند: كسب حلال براي تأمين زندگي يا گام نهادن در راه آخرت يا به دست آوردن لذتهاي حلالي.»[82]
2. سياستها و اهداف سلبي اقتصادي در سنت علوي
الف. گرفتن ماليات سنگين از مردم: امام در اين باره ميفرمايد: «اگر مردم شكايت كردند از سنگيني ماليات يا آفتزدگي يا خشك شدن آب چشمهها يا كمي باران يا خراب شدن زمين در سيلابها يا خشكسالي، در گرفتن ماليات به ميزاني تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد و هرگز تخفيف دادن در خراج، تو را نگران نسازد.»[83]
ب. رانتخواري: «همانا زمامداران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ريشهي ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشگان و به هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن و بهگونهاي با آنان رفتار كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رسانند؛ مانند آبياري مزارع يا زراعت مشترك كه هزينههاي آن را بر ديگران تحميل كنند؛ در آن صورت سودش براي آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براي تو است».[84]
3. ارزشهاي اقتصادي
الف. رعايت حقوق محرومان: «سپس خدا را، خدا را، در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه كه هيچ چارهاي ندارد. از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقهي محروم گروهي خويشتنداري نموده و گروهي به گدايي دست نياز بر ميدارند؛ پس براي خدا پاسدار حقي باش كه خداوند براي اين طبقه معين فرموده است. بخشي از بيتالمال و بخشي از غلههاي زمينهاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين اختصاص ده».[85]
ب. تقويت بازرگاني و تجارت: شكوفايي اقتصادي يك جامعه و پيشرفت و توسعهي آن، به رشد تجارت و تقويت بازرگانان صالح آن جامعه بستگي دارد. بر اين اساس، امير كلام(ع)، مالك اشتر را به بازرگانان و صاحبان صنايع سفارش ميكند و آنها را منابع اصلي منفعت و پديدآورندگان وسايل زندگي و آسايش معرفي ميكند و البته بر كنترل بازرگانان تنگ نظر، بدمعامله، بخيل و محتكر سفارش مينمايد.[86] در دعائم الاسلام، از امير المؤمنين(ع) روايت شده است كه آن حضرت در حالي كه تازيانهاي به دست ميگرفت در بازارها به راه ميافتاد و كمفروشان و متقلبان را تنبيه ميكرد. و به اصبغ بن نباته كه به امام عرض كرد اجازه بدهيد من به جاي شما چنين كاري را انجام دهم فرمود: پيامبر بر مركب سوار ميشد و به بازار گوشتفروشان و خرمافروشان و تاجران ميرفت و آنها را نصيحت ميكرد.[87] سيرهي حضرت علي(ع) نيز بر اين روش پيامبر مبتني بود.[88]
ج. پرهيز از مخلوط كردن جنس خوب و بد[89]
د. پرهيز از قسم خوردن در معاملات[90]
هـ . تشويق به كشاورزي[91]
و. توجه به نيازمنديهاي يتيمان[92]
ز. توصيه به تلاش در توليد و كار و سازندگي[93]
ح. توصيههاي مالياتي به مأموران دارايي[94]
4. وظايف متوليان امور اقتصادي
آنچه از سنت علوي و روايات و سيرهي امير مؤمنان بهدست ميآيد، اين است كه حاكمان و زمامداران امور اقتصادي، وظايفي بر عهده دارند كه بايد با همّت خويش، آنها را به انجام برسانند. آن وظايف عبارتند از:
مقابله با تجاوز به حريم بازار و حفظ امنيت آن؛ جلوگيري از احتكار، مراقبت و نظارت بر قيمتها و دقيق بودن ترازوها، حل مشكلات بازار، نظارت بر ذبح حيوانات، ايجاد امنيت در راههاي تجاري، جلوگيري از معاملهي اشيا ممنوع و حرام، منع داد و ستد در مكانهاي غير مجاز و سدّ معبر و نظارت بر رفتار متوليان بازار[95]، نظارت بر امور مالي كارگزاران، تقسيم مساوي بيتالمال، برخورد با سوء استفادهها، ضرورت سادهزيستي حاكمان[96] برخورد با سوء استفادهها[97].
--------------------------------------------
پاورقى ها:
[1] . ر.ك: به كلام جديد، گفتار علم ديني.
[2] . مفردات راغب، مادهي دين.
[3] . سورهي فاتحه /4؛ ذاريات /6؛ زمر /11، بقره /193، انفال /39، كافرون /6، انعام /161، آل عمران /19، بقره /256.
[4] . ميزان الحكمه، ج 3، صص 372 - 395.
[5] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبهي 198.
[6] . همان، قصار 125.
[7] . همان، خطبهي 161.
[8] . سير تكامل عقل نوين، ج 1، صص 334 - 5، علم و دين، ص 77.
[9] . تاريخ فلسفه در اسلام، ج 1، صص 627 - 9، ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام، ج 2، صص 94 - 6.
[10] . عقل و وحي در قرون وسطا، ص 10.
[11] . درء تعارض العقل و النقل، ج 1، صص 5 - 6 و الحدائق الناضره، ج 1، صص 167 - 8.
[12] . عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، ج 3، صص 1281 - 1276.
[13] . نهجالبلاغه، همان، نامهي 53.
[14] . همان، خطبهي 176.
[15] . همان، قصار 211.
[16] . همان، نامهي 78.
[17] . و يثيروا لهم دفائن العقول، خطبهي اوّل.
[18] . و ترك شرب الخمر تحصيناً للعقل، كلمهي قصار 252.
[19] . فرهنگ آفتاب، ج 7، صص 3667 3661.
[20] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، قصار 113.
[21] . همان، قصار 38.
[22] . همان، قصار 421.
[23] . نهجالبلاغه، خطبهي 154.
[24] . همان، خطبهي 214.
[25] . همان، خطبهي 198.
[26] . همان، قصار 349.
[27] . ر.ك. عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، گفتار قرائتهاي مختلف از دين.
[28] . عبدالكريم سروش، بسط تجربهي نبوي، تهران، انتشارات صراط، ص 29 - 30.
[29] . عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، ج 2، نشر ذره، چاپ اوّل، 1372، ص 772.
[30] . همان، ص 773.
[31] . همان، ص 774.
[32] . همان، ج 5، صص 2559 - 2560.
[33] . همان، ج 5، ص 2630.
[34] . همان، ج 2، ص 774.
[35] . همان، ص 777.
[36] . همان، ص 778.
[37] . همان، ص 795.
[38] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبهي 72.
[39] . همان، خطبهي 83.
[40] . همان، خطبهي 116.
[41] . همان، خطبهي 147.
[42] . همان، خطبهي 91.
[43] . همان، خطبهي 91.
[44] . همان، خطبهي 81.
[45] . نهجالبلاغه، خطبهي 209.
[46] . فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2623.
[47] . ر.ك: همان، ج 2، ص 795.
[48] . نهجالبلاغه، خطبهي 95.
[49] . فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2638.
[50] . همان، ص 2637.
[51] . نهجالبلاغه، كلمهي 252.
[52] . عبدالمجيد معاديخواه، خورشيد بيغروب: نهجالبلاغه، ص 180.
[53] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص 36 و 132.
[54] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص 36 و 132.
[55] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص 36 و 132.
[56] . نهجالبلاغه، خطبهي 176.
[57] . همان.
[58] . نهجالبلاغه، خطبهي 18.
[59] . همان، خطبهي 110.
[60] . نهجالبلاغه، خطبهي 158.
[61] . نهجالبلاغه، خطبهي 183.
[62] . نهجالبلاغه، حكمت 79.
[63] . خطبهي 189.
[64] . خطبهي 192.
[65] . احقاق الحق، ج 7، ص 621.
[66] . ابن ابيالحديد، ج 1، ص 278.
[67] . حكمت، 147.
[68] . خطبهي 210.
[69] . خطبهي 1.
[70] . خطبهي 211.
[71] . خطبهي 234 و حكمت 87 و 147.
[72] . فروع كافي، كتاب القضاء حديث 10.
[73] . محمد دشتي، امام علي و علم و هنر ص 314.
[74] . محمد دشتي، امام علي و مباحث تربيتي.
[75] . محمد دشتي، امام علي و مسائل حقوقي.
[76] . حسن سبحاني، نظام اقتصادي اسلام، سازمان تبليغات 73 چاپ اول، ص 44 – 47؛ سيد محمدباقر صدر، اقتصادنا، مكتب الاعلام الاسلامي 1417 ق، الطبعه الاولي ص 281.
[77] . نهجالبلاغه نامهي 53.
[78] . همان.
[79] . همان.
[80] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامهي 51 .
[81] . همان، نامهي 52.
[82] . حكمت 390.
[83] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامهي 53.
[84] . پيشين.
[85] . نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامهي 52.
[86] . نامهي 53.
[87] . دعائمالاسلام، ج 2، ص 538، حديث 183.
[88] . محمد دشتي، امام علي(ع) و اقتصاد، ص 60 - 62.
[89] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 151.
[90] . خوئي،شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 394.
[91] . وسائل الشيعه، ج 13، ص 216.
[92] . بحار الانوار، ج 41، ص 52.
[93] . سفينه البحار، ج 1، ص 413.
[94] . نهجالبلاغه نامهي 25.
[95] . جعفر مرتضي عاملي، السوق في ظل الدوله الاسلاميه، ص 52.
[96] . نامهي امام علي به عثمان بن حنيف فرماندار بصره، شرح ابن ابي الحديد، ج 11، ص 207.
[97] . مانند برخورد با اندوختههاي قنبر، سربازان سپاه، سوء استفاده فرمانداران، برادرش عقيل، مصادرهي زمينها.
|