9- قلمرو دين در عرصه‌ي سياست

 
نظريه‏پردازان، در مورد سياست، تعاريف گوناگوني از سنخ توصيفي يا تجويزي و يا مختلط ارايه نموده‏اند و براي آن، شاخه‏ها و زيربخش‏هايي را بيان كرده‏اند. از جمله مي‏توان به علم سياست، فلسفه‌ي سياسي، كلام سياسي، فقه و حقوق سياسي، نظام سياسي، نظريه‌ي سياسي، انديشه‌ي سياسي و جامعه‏شناسي سياسي اشاره كرد. علم سياست، دانشي است كه پديده‏ها و روندهاي سياسي موجود و سازمان‏ها و گروه‏هاي جوياي قدرت و روابط شهروندان و گروه‏هاي گوناگون با دولت و روابط دولت با ديگر دولت‏ها و سازمان‏هاي بين‏المللي را مطالعه مي‏كند.[98] فلسفه‌ي سياسي، تفكر منتظم درباره‏ي غرض و غايت حكومت و يا تنقيح مناط و تحليل مفاهيم سياسي است كه به صورت انتزاعي ارايه مي‏گردد.[99] حال اگر پرسش‏هاي مربوط به فلسفه‌ي سياسي كه با روش انتزاعي و عقلي پاسخ داده شود، از طريق وحي الهي و متون ديني پاسخ داده شود، كلام سياسي تحقق مي‏يابد. و فقه و حقوق سياسي، مجموعه مباحث حقوقي و فقهي كه به رفتار سياسي دولت‏ها و مردم ارتباط پيدا مي‏كنند مانند حقوق اساسي و حقوق بين‏المللي. نظام سياسي، عبارت است از مجموعه‌ي نظريه‏ها و آراء هم‌آهنگ به شكل يك سيستم كه خطوط اصلي ارزش‏هاي مورد نظر مكتب در زمينه‌ي مباحث سياسي مثل فرد، دولت و عدالت را بيان مي‏كند.
جامعه‏شناسي سياسي، دانشي است كه به بررسي محيط اجتماعي سياسي مي‏پردازد و تأثيرات جامعه، به طور كلي اعم از حوزه‌ي روابط توليدي و اقتصادي، لايه‏بندي‏هاي اجتماعي و فرهنگ، بر ساخت و فرايند و رفتار سياسي را مورد مطالعه قرار مي‏دهد[100]. نظريه و انديشه‌ي سياسي نيز در گذشته به معناي مجموعه‌ي تفكرات فيلسوفان سياسي هم‌چون افلاطون، ارسطو و... به كار رفته است.
حال كه از چيستي سياست و زير مجموعه‏هاي آن به اختصار سخن گفتيم، بايد توجه داشت كه اولاً وقتي سخن از سياست علوي به ميان مي‏رود، به معناي نفي بهره‏برداري از عقل و تجربه نيست. بي‏شك سياست‌مدار علوي در تصميم‏هاي سياسي بايد از روش‌هاي عقلاني جهت تحقق اهداف سياسي علوي بهره بگيرند؛ ثانياً در سنت علوي كم‌تر به علم سياست به عنوان تفسير روابط ميان روي‌دادهاي سياسي پرداخته شده است.
قلمرو سياست ديني در كلام علوي حداكثري است؛ ولي نه در علم سياست يا جامعه‏شناسي سياسي، بلكه در حوزه‌ي كلام سياسي و فقه و حقوق سياسي و انديشه‌ي سياسي.
تعليمات علوي در عرصه‌ي سياست، مشتمل بر چيستي سياست و حكومت، ويژگي‏هاي حاكم اسلامي، روش‏هاي سياسي، آزادي و حقوق سياسي مردم، اهداف سياست اسلامي و مانند اين‌ها است.
گفتني است سياست علوي با نگرشي كه به آدم و عالم دارد و هستي‏شناسي، خداشناسي، انسان‏شناسي و معرفت‏شناسي معيني را ارايه مي‏كند، روي‌كرد جديدي به مسائل سياسي به ما عطا مي‏كند و مطالب مهمّي به عرصه‌ي سياست مي‏افزايد.
و اينك به پاره‏اي از آموزه‏هاي امير كلام در باب مسائل سياسي اشاره مي‏كنيم:
1. نگرش امام به سياست‌مداري و حكومتداري: «سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران، حجت را بر من تمام نمي‏كردند، و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم‏بارگي ستم‌گران و گرسنگي مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مي‏نمودم، و آخر خلافت را به كاسه‌ي اوّل آن سيراب مي‏كردم. آن‌گاه مي‏ديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني گوسفندي بي‏ارزش‏تر است».[101] امام(ع) علي‏رغم اين نگرش، از ضرورت حكومت هم سخن مي‏گويد و وجود زمام‌داري نيك يا بد را براي مردم لازم مي‏شمارد[102].
2. ويژگي سياست اسلامي: يكي از ويژگي‌هاي سياست علوي، پيوند ناگسستني ميان ارزش‏هاي اخلاقي و سياست اسلامي است. امام در نامه‌ي 53 خطاب به مالك‏اشتر مي‏فرمايد: «مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني.»
«به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي‏دهم، بايد اطاعت شود، كه اين‏گونه خودبزرگ‏بيني، دل را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمت‏ها است.»
ويژگي ديگر در سياست اسلامي اين است كه حقوق دولت و مردم به صورت طرفيني است؛ يعني هم مردم بر حاكم حق دارند و هم حاكم نسبت به مردم، صاحب حق است و اصولاً اگر حق به سود كسي اجرا شود، ناگزير روزي به زيان او نيز به كار مي‏رود و چون به زيان كسي اجرا شود، روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.
بنابراين حق و تكليف نسبت به يك‌ديگر تضايف و هم‌نشيني دارند و هر صاحب حقي را مكلف و هر مكلفي را صاحب حق مي‏كند و تنها خداوند سبحان است كه صاحب حق و بدون تكليف است و با قدرت و حكمت و عدالتش براي مردم حقوقي فرض كرد و در ميان حقوق الهي، بزرگ‏ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است.
حضرت علي(ع) به همين دليل، اصلاح مردم و زمام‌داران را به يك‌ديگر وابسته مي‏داند[103]. ويژگي ديگر سياست علوي، پرهيز از حيله و نيرنگ است. در اين باب فرمود: «سوگند به خدا، معاويه از من سياست‌مدارتر نيست، اما معاويه حيله‏گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيرك‌ترين افراد بودم؛ ولي هر نيرنگي گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. روز رستاخير در دست هر حيله‏گري پرچمي است كه با آن شناخته مي‏شود. به خدا سوگند من با فريب‌كاري غافل‌گير نمي‏شوم و با سخت‏گيري ناتوان نخواهم شد».[104]
3. ويژگي‏هاي حاكم اسلامي: حضرت علي(ع) در سراسر نهج‏البلاغه و ساير مجامع روايي از مختصات حاكم اسلامي سخن گفته است كه به برخي از آن‌ها اشاره مي‏شود:
الف. ضرورت خودسازي: حضرت در نامه‌ي 53، مالك‏اشتر را به رام‏كردن نفس و كنترل آرزوها و خودسازي توصيه مي‏كند. امام به همه‌ي كارگزاران كشور، سفارش به خودسازي و كنترل هواي نفس مي‏كند تا با خودسازي بتوانند به سياست توحيدي و اسلامي دست يازند. امام در حكمت‏هاي خويش مي‏فرمايد: «كسي كه خود را رهبر مردم ساخته، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد؛ و ادب كند، سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگري را تعليم دهد و ادب آموزد.»[105]
ب. ضرورت علم و آگاهي حاكم اسلامي[106]
ج. اجراي احكام الهي و زنده نگه‏داشتن سنت پيامبر و جاري ساختن حدود الهي بر مجرمان و رساندن سهم‏هاي بيت‏المال به طبقات مردم.[107]
د. عدالت‏ورزي و هدايت‏سازي و مقابله با بدعت‏هاي اجتماعي.[108]
هـ . پرهيز از خودبزرگ‏بيني و تعصب و تفاخر جاهلي و انكار نعمت‏هاي الهي و استناد كارهاي نادرست به خداوند.[109]
و. بخيل و نادان و ستم‌كار نبودن حاكم: «همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت‏ها و احكام مسلمين، ولايت و رهبري يابد و امامت مسلمين را عهده‏دار شود، تا در اموال آن‌ها حريص گردد. و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود، مسلمانان را به گم‌راهي كشاند، و ستم‌كار نيز نمي‏تواند رهبر مردم باشد كه با ستم، حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند».[110]
حضرت در خطبه‌ي 136 و 131، حفظ نواميس مردم، پاسداري از خون و بيت‏المال، اجراي احكام الهي، پرهيز از بخل و جهل و تعدي به حقوق و حيف و ميل و تبعيض و رشوه‏خواري، عمل به سنت، خداگرايي، اصلاح مردم، دفاع و حمايت از مظلوم، مبارزه با ستم‌گران، اجراي عدالت بر ستم‌گران، حق‏گرايي و قاطعيت را از ويژگي‌هاي سلبي و ايجابي حاكم اسلامي مي‏داند. و نيز در نامه‌ي 10 علل طرد معاويه از حكومت اسلامي را فرو رفتن در زينت‏ها، فريب خوردن از لذت‏ها، اسير و مطيع دنيا شدن، رفاه و شيطان زدگي، عدم لياقت رهبري، منافق و كوردل بودن، پذيرش مكروهانه‌ي دين و دروغ‏گو بودن معرفي مي‏كند. در خطبه‌ي 3 به عدم لياقت ابوبكر براي تصدي خلافت و نفي ويژگي‌هاي حاكم اسلامي در عمر و عدم كاراي او و نيز بي‏لياقتي عثمان اشاره مي‏كند و آفات رهبري را بيان مي‏فرمايد.
4. آزادي سياسي مردم: يكي از عناصر مهم در فلسفه و انديشه‌ي سياسي، مقوله‌ي آزادي سياسي و اجتماعي مردم است كه از سنت علوي مشهود است. براي نمونه حضرت در ماجراي بيعت، مردم را آزاد گذاشت و حتي از كساني چون عبداللَّه بن عمر، محمد بن عمر بن مسلمه، اسامه بن زيد، حسان بن ثابت و سعد بن مالك نيز به زور بيعت نگرفت و يا مردم رقه را جهت پل‏سازي در جنگ صفين مجبور نكرد؛[111] ولي از افشاي ماهيت عالم‏نماها نيز كوتاه نمي‏آمد. ماهيت عمروعاص[112] و معاويه[113] و مغيره[114] و اشعث بن قيس[115] را براي مردم افشا كرد.
هم‌چنين امام، به رغم پذيرش آزادي سياسي مردم، از هدايت منحرفان دست نمي‏شست و با سخن‌راني و موعظه به انحرافات آن‌ها آگاهي مي‏بخشيد. براي نمونه خوارج را به فريب و خدعه‌ي معاويه آگاه كرد و كجي‏ها و شبهات و تأويلات آن‌ها را پاسخ داد.[116]
هم‌چنين در هدايت خليفه‌ي اول و زبير تلاش فراوان نمود.[117] امام به اهانت‏كنندگان و شكست‏خوردگان جنگ از خود عفو و گذشت نشان مي‏داد و اهانت‏هاي خوارج را تحمّل مي‏كرد و با مخالفان خود، برخورد مسالمت‏آميز نشان مي‏داد[118].

10- قلمرو دين در عرصه‌ي مديريت

در اين‌كه امام علي(ع) در عرصه‌ي مديريت سخن فرموده است و مديران خود را از روش‏ها، اصول و توصيه‏هاي مديريتي آگاه ساخته است، ترديدي نيست پرسش اصلي در اين مقال اين است كه گستره‌ي حضور سنت علوي در عرصه مديريت چه‌قدر است؟ آيا حضرت به تمام زواياي مديريت يعني رهبري، برنامه‏ريزي، نظارت، كنترل و... پرداخته است؟ قبل از پاسخ به اين پرسش، در باب چيستي مديريت نگارش چند جمله‏اي ضرورت دارد.
تئوري پردازان مديريت، تعريف‏هاي گوناگوني براي دانش مديريت ارايه نموده‏اند. تعاريفي كه از روي‌كردها و ره‌يافت‏هاي متفاوت حكايت دارند؛ از جمله:
ـ مديريت، عبارت است از انجام عمليات براي حصول به هدف يا هدف‌هاي از پيش تعيين شده از طريق هدايت و تلفيق مساعي افراد.[119]
- مديريت علمي، مجموعه‏ايي از قانون‌ها، دستورها و اصول مشخص شناخته شده است كه پي‌آ‌‌مدهاي شگفتي را به ارمغان مي‏آورد. هدف اصلي مديريت، به دست آوردن بيش‌ترين نيك فرجامي براي كارفرما، هم‌راه با بيش‌ترين نيك فرجامي براي هر يك از كارگران مي‏باشد.[120] امروزه شاهد تئوري‏پردازي‏هاي فراوان در دانش مديريت هستيم. مكاتب مختلف كلاسيك و نظريه‏هاي جديد مديريت، زاييده‌ي اين تئوري‏هاست. مكتب مايوليسم، مكتب روابط انساني، نظريه‌ي ماري پاركرفالت، نظريه‌ي چستر بارنارد، نظريه‌ي هربت سايمون و نظريه‌ي سيستم‌ها[121] كه در اهداف اصلي سازمان از قبيل رشد توليد، سود بيش‌تر، بهره‏بري حداكثر از ماشين و انسان، ارزش نهادن به انسان و نيازها و روابط انساني و هم‌سنگ ندانستن انسان با ماشين با يك‌ديگر اختلاف دارند، نظام‏هاي مديريت علمي را متفاوت ساخته است. با صرف نظر از اين اختلاف‏ها كه البته در فرمايشات امام علي و سنت علوي مي‏توان ديدگاه‌هاي آن حضرت را به‏دست آورد، آن‌چه مسلم است اين نكته‌ي مهّم است كه مديريت جديد از اركان برنامه‏ريزي، تصميم‏گيري، سازمان‌دهي، هم‌آهنگي، ارتباطات، انگيزش، رهبري، كنترل و نظارت، اهداف سازماني و اخلاق كارگزاران و مديران شكل گرفته است.[122]
نگارنده با تتبع در فرمايشات حضرت علي(ع) در بحث قلمرو دين در عرصه‌ي مديريت نكات ذيل را به‏دست آورده است:
1. بر اهل فن پوشيده نيست كه انسان‏شناسي و جهان‏شناسي بر مديريت تأثير مي‏گذارد و دانش مديريت از تئوري‏هاي آن علوم، مصرف مي‏كند. با توجه به اين‌كه در سنت علوي، مباحث انسان‏شناسي و جهان‏شناسي بيان گرديده، در نتيجه مي‏توان از مديريت علوي سخن به ميان آورد.
2. سنت علوي مشتمل بر اهداف نهايي، متوسط و ابتدايي است كه در تعيين اهداف مديرت نقش به‏سزايي دارد.
3. اخلاق كارگزاران و ويژگي‌هاي رهبري نيز كه از مهم‌ترين اركان مديريت است، در سنت علوي يافت مي‏شود و اميرمؤمنان به صورت حداكثري به اين مباحث پرداخته است. هم‌چنان‌كه از آفات و آسيب‏ها و كاستي‏هاي مديريت نيز فراوان سخن گفته است.
4. توصيه‌ي حضرت به ساير اصول و اركان مديريت مانند نظارت، برنامه‏ريزي، ارتباطات، كنترل نيز در خطبه‏ها، نامه‏ها و حكمت‏ها بر بالندگي مديريت علوي افزوده است.
با توجه به مطالب فوق، نبايد از يك نكته‌ي مهّم غفلت كرد و آن نكته اين است كه سنت و سيره‌ي علوي نافي روش‏هاي علمي در زمينه‏هاي برنامه‏ريزي، نظارت، ارتباطات، كنترل، سازماندهي و هم‌آهنگي نيست. يعني با روش‌هاي تجربي و عقلاني بايد بر تقويت مديريت علوي افزود.
خلاصه‌ي سخن آن‌كه، فرمايشات مولاي متقيان از مباحث مديريت، بيگانه نيست؛ هم‌چنان‏كه طرد كننده‌ي روش‌هاي ديگري عقلي و تجربي را در اين عرصه نمي‏باشد. بنابراين، مديريت، علاوه بر استفاده از روش علمي، نگرش سيستمي و به‌كارگيري قواعد و تئوري‏هاي علوم مختلف از جمله فيزيك، روان‌شناسي، جامعه‏شناسي، زيست‏شناسي، اقتصاد و رياضيات از مباني انسان‏شناسي، جهان‏شناسي، وظيفه‏شناسي و هدف‏شناسي علوي نيز مدد مي‏گيرد. و اينك به اختصار، به تبيين پاره‏اي از اركان مديريت در سنت علوي مي‏پردازيم:
الف. اصل نظارت: نظارت يكي از اركان مهّم مديريت علمي است كه در تصميم‏گيري و رهبري نقش مهمي را ايفا مي‏كند. امام علي(ع) در فرمايشات خود به نظارت فراگير بر امور كارگزاران حكايت مي‏كند. بر اين اساس با فرمان‌دار آذربايجان، (مصقله بن هبيره)[123] برخورد مي‏كند و در مورد محمد بن ابي‏بكر، والي مصر، تصميم به جابه‌جايي مي‏گيرد.[124] عمروبن ابي سلمه، استان‌دار بحرين و فارس را جهت شركت در جنگ صفين منتقل مي‏كند و نعمان بن عجلان را به‌جاي وي منصوب مي‏دارد.[125] هم‌چنين زياد بن ابيه را به تذكّرات مكرّر خطاب مي‏كند[126] كميل بن زياد، فرمان‌دار شهر هيث را سرزنش مي‏نمايد[127] و منذر بن جارود را به جهت خيانت مالي عزل مي‏كند.[128] تمام اين رفتارها و تصميم‏هاي مديريتي از اصل نظارت علوي سرچشمه گرفته است. تشويق مديران و كارگزاران لايق و شايسته مانند تشويق سعد بن مسعود فرمان‌دار مدائن نيز زاييده‌ي اصل نظارت است.
حضرت در نامه‌ي ارزش‌مند خويش به مالك‏اشتر نيز به اصول نظارت، تنبيه و تشويق تأكيد فراوان دارد.
ب. اخلاق مديران و كارگزاران: امام علي(ع) در سراسر حكومت‌داري و ولايت‏مداري خويش به بيان ويژگي‌ها و اخلاق مديران و كارگزاران پرداخته است و زمام‌داران را به اين اوصاف توصيه مي‏كند. براي نمونه مي‏توان به موارد ذيل اشاره كرد. اداي امانت الهي، سازگاري گفتار و كردار، نرم بودن با مردم و بي‏اعتنايي نكردن، دروغ نگفتن، مهرباني و نرم‌خو و گشاده‏رو بودن، وفاداري نسبت به حقوق مردم و مستمندان، امانت‌داري، پرهيز از بزرگ‏بيني و سركشي، حفظ جايگاه اصلي عقل، ترس از خدا در اسرار پنهاني و اعمال مخفي، اطاعت الهي و انجام اعمال مطابق كتاب و سنت، بزرگ شمردن خداوند، رام كردن نفس، خدامحوري و تقواگرايي، رعايت عدل و انصاف، مردم‏گرايي، تواضع و فروتني، رعايت تساوي و عدالت رفتاري[129].
شناخت و آگاهي كامل نسبت به راه و هدف، ايمان كامل به هدف، محتوا و برنامه‏ريزي‌ها، جلوگيري از اختلاف و افتراق و دعوت به وحدت و انسجام نيروها، صراحت بيان در هدف نهايي و موازين خود، عجله نكردن و بهره‌ي كافي بردن از فرصت، استقامت در هدف و اصول ثابت و نفي هرگونه تسامح، تصميم‏گيري و قاطعيت، تحمّل شادي‌ها و پيروزي‌ها، عفو و بخشش و جلوگيري از انتقام، تحمّل افكار مخالف، حق خواهي و انتقاد پذيري، مشورت كردن با خردمندان.[130]
ج. آفات مديريت: حضرت علي(ع) علاوه بر بيان شرايط مديريت و ويژگي‌هاي مديران به آفات و موانع مديريت نيز پرداخته و به موانعي چون بد رفتاري، بي‏تدبيري يا بد تدبيري، زورگويي و اجبار، بي‏دقتي در كارها، ناتواني در كار، فاصله گرفتن از كارمندان و كارگران و كارگزاران، خودخواهي و افزون‏طلبي، تملّق و چاپلوسي نسبت به خود و منّت‏گذاري نسبت به مردم، رابطه‏گرايي به‌جاي قانون‌مند بودن، و شتاب‌زدگي تصريح كرده است.[131]
د. سبك و سلوك مديريتي: در مديريت علمي، طريقي كه مدير براي نفوذش در كسب اهداف سازماني به‌كار مي‏گيرد، سبك رهبري يا مديريتي نام دارد.[132] اين پرسش كه چگونه مي‏توان در ديگران نفوذ كرد، ذهن تئوري‏پردازان مديريت را به خود جلب كرده است و به اموري چون تخصّص و مهارت، قدرت مقام و شخصي يا قدرت تشويق و تنبيه پرداخته‏اند. به طور كلي در مديريت علمي، به دو سبك آمرانه و سبك دمكراتيك اشاره شده است. در سبك آمرانه بر وظيفه و در سبك دمكراتيك بر روابط انساني تأكيد مي‏شود.[133]
برخي از محققان مديريت، سبك‌هاي مديريت و رهبري را به سبك آمرانه محض، سبك دل‌سوزانه، سبك مشاوره‏اي و سبك روابط انساني تفصيل داده‏اند و تفاوت اين سبك‏ها را در اعتماد به زيردستان، تصميم‏گيري و سياست‌گذاري، فرآيند كنترل، ارتباط مدير با زيردستان و رابطه‌ي سازمان رسمي با سازمان غير رسمي ذكر كرده‏اند.[134] حضرت علي(ع) با توجه به توصيه‏هايي كه در باب عدالت‏ورزي و پرهيز از ظلم و ستم مديران، رسيدگي به احتياجات زيردستان، توجه دقيق به اطرافيان مدير و حاكم، پرهيز از خودپسندي و ثناخواني، دور ساختن اتهام و بدبيني، مشاورت و مشاركت زير دستان در تصميم‏گيري، اصول‏گرايي، بهره‏گيري از وسايل مقدس حاكميت قوانين الهي و شرافت انسان،[135] داشته است، مي‏توان سبك جديدي از مديريت را به آن حضرت نسبت داد و آن عبارت است از سبك انساني الهي كه در آن، هم كارمندان در تصميم‏گيري مشاركت دارند؛ و هم احكام و شريعت الهي حاكم است؛ هم احترام و ارزش نهادن به شرافت انساني مطرح است و هم قاطعيت و نظارت و تشويق و تنبيه به كار گرفته مي‏شود.
هـ . توصيه‏هاي امام علي(ع) در باب برنامه‏ريزي مانند: «ظرافت و دقّت در برنامه‏ريزي بهتر از امكانات است؛[136] «آباداني دولت‌ها به تحقق برنامه‏ريزي و چاره‏انديشي آن‌ها است؛[137] «امام به مالك‏اشتر توصيه مي‏كند كه در هر روز، كار همان روز را انجام بده زيرا هر روز، كار مخصوص خود را دارد، از شتابزدگي در امور قبل از رسيدن وقت آن‌ها يا غرق شدن در آن‌ها هنگام امكانشان و يا لجاجت در آن‌ها هنگامي كه پيچيده شدند يا سستي در آن‌ها هنگامي كه روشن شدند، بپرهيز. پس هر چيزي را در جاي خويش قرار ده و هر امري را به وقت خود انجام ده».[138]
و. ساحت‏هاي گوناگون مديريت: امام علي(ع) در خطبه‏ها و نامه‏ها و حكمت‏هاي خويش، به برخي مسائل مربوط به مديريت سياسي، مديريت نظامي، مديريت اقتصادي، مديريت دولتي و مديريت خانواده پرداخته است. در مديريت سياسي به شيوه‏هاي برخورد با فتنه‏ها،[139] اطلاع‏رساني صحيح سياسي،[140] حقوق متقابل رهبر و مردم[141] روش جلوگيري از سرپيجي و شورش‌گري[142] آگاهي داده است. در مديريت نظامي مردم را از تحريكات نظامي سران جنگ جمل آگاه مي‏سازد[143] و عوامل نظامي و رواني و عقيدتي پيروزي در جنگ را به فرزندش محمد بن حنيفه آموزش مي‏دهد[144] و مردم كوفه را از تحريكات نظامي فرمان‌دهان نظامي معاويه مطلع مي‏سازد[145] و آموزش‏هاي نظامي، فريب و نيرنگ‏هاي نظامي را هشدار مي‏دهد.[146]
در مديريت اقتصادي، به روش‏هاي صحيح استفاده از بيت‏المال[147] و بهره گرفتن از اموال شخصي تذكر مي‏دهد[148] در مديريت خانواده به اصولي چون اصل تقسيم كار در خانواده، اصل مشورت، اصل هم‌آهنگي، اصل حفاظت، اصل مسؤليت‏پذيري، اصل سعه‌ي صدر و تحمّل مشكلات، اصل فرهنگ حجاب، اصل اعتدال خانوادگي، اصل مديريت مرد در خانواده اشاره مي‏كند.[149]

11- قلمرو دين در عرصه‌ي نظام تربيتي

نظام تربيتي و دانش تعليم و تربيت، يكي ديگر از رشته‏هاي علوم انساني است كه سنت علوي در اين عرصه نيز توصيه‏ها و توصيف‏هايي نموده است.
تربيت، مجموعه‏اي از تلاش‏هايي است كه هدف آن برخوردار ساختن فرد از همه‏ي قواي خود و آماده كردن او براي استفاده‌ي صحيح از آن است؛ به عبارت ديگر، تربيت، عبارت است از فراهم كردن زمينه‏ها و عوامل براي فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انساني در جهت مطلوب.[150]
نظام تربيتي، مجموعه‏‌ي گزاره‏ها و انديشه‏هاي منظم و سازمان يافته درباره‌ي تربيت است كه از مباني، اصول، هدف و روش‏هاي تربيتي شكل گرفته است توضيح مطلب اين كه:
1. مباني تربيتي عبارت است از گزاره‏هاي بنيادين هستي شناسانه، انسان شناسانه، جهان شناسانه و معرفت شناسانه، كه از وضعيت و جايگاه انسان در عالم و هستي گزارش مي‏دهد. حضرت علي(ع) در فرمايشات خود به اين‏گونه مباحث پرداخته است؛ براي نمونه مباحث انسان‏شناسي مانند تركيب انسان از بُعد مادي و مجرد، سرشت اوليه‌ي انسان، نيازهاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي او، شؤون وجودي انسان، گرايش‏هاي طبيعي و روحي، ساحت‏هاي مختلف انسان و مباحث معرفت‏شناسي مانند اعتبار بخشيدن به حس و تجربه و عقل، نيازمندي حس به عقل و عقل به وحي و مباحث هستي‏شاختي مانند ساحت‏هاي مختلف هستي از جمله مجرد و مادي.[151]
2. اصول تربيتي عبارت است از قواعد كلي تربيتي كه با توجه به مباني و اهداف نظام تربيتي به دست مي‏آيند و منشأ پيدايش روش‏ها و شيوه‏هاي تربيتي مي‏باشند. مانند اصل تأثير و تأثّر شرايط محيطي و اجتماعي بر انسان، اصل عدالت، اصل عزت، اصل تعقل‏ورزي، اصل مسامحت و مانند اين‌ها كه در خطبه‏ها و نامه‏ها و حكمت‏هاي ارزش‌مند امام علي(ع) مورد تأييد قرار گرفته‏اند.
3. اهداف تربيتي عبارت است از مقاصد و اهداف نزديك، متوسط و نهايي كه نظام تربيتي آن را دنبال مي‏كند؛ مانند زنده نگه‏داشتن فطرت الهي و دين‌داري، تقويت فضايل اخلاقي، شكوفايي عقل، هدايت و رستگاري و در نهايت قرب الهي كه در خطبه‌ي اوّل و ساير فرمايشات امام علي بدان آگاهي داده است.
4. روش‏هاي تربيتي عبارت است از شيوه‏ها و راه‏كارهاي كاربردي كه انسان تربيت يافته را به اهداف تربيتي نزديك مي‏سازد. مانند روش سخن‌راني و موعظه،[152] روش نامه‏نگاري[153] و روش‏هاي قصه‏گويي، پرسش، دادن بينش و بصيرت، پيش‌گيري، تمثيل و تشبيه، الگوگيري، تبشير و تشويق، تكليف و امر كردن، هم‌نشيني با صالحان، تغافل، انذار و تخويف، تنبيه و جريمه كردن، محروم سازي و مانند اين‌ها. بنابراين، در سنت و سيره‌ي علوي از اركان چهارگانه‌ي نظام تربيتي سخن به ميان آمده است؛ ولي اين مطلب بدان معنا نيست كه متخصصان تربيتي، از روش‏ها، الگوها و مهارت‏هاي تجربي در عرصه‌ي مشاوره، آموزش و پرورش و... بهره نگيرند.

12- قلمرو دين در عرصه‏ي علوم طبي و بهداشتي

دانش طب و علوم همگن آن، كه زاييده‌ي روش تجربي و عقلاني است، از گستردگي خاصي برخوردار است. بي‏شك، اين ادعا كه تمام نيازهاي بشر در اين عرصه از سنت علوي برآورده گردد، يك ادعاي غير قابل اثبات است. هر چند پيشوايان دين اسلام به جهت علم ‏لدني و ارتباط با عوالم غيبي از علوم گوناگون، هم‌چون علم طب و بهداشت برخوردارند. ولي در آن‌چه از سنت و سيره آن‌ها به‏دست ما رسيده است، نمي‏توان پاسخ تمام پرسش‏هاي پزشكي را جويا شد؛ اما توصيه‏هاي بهداشتي و درماني به صورت پراكنده در منابع روايي ما يافت مي‏شود كه به پاره‏اي از آن‌ها اشاره مي‏كنيم:
1. پرهيز از ظروف شكسته در آشاميدن: «از جاي شكستگي ظروف و از طرف دسته‌ي ظروف، آب نياشاميد كه شيطان در آن‌جا مي‏نشيند.»[154]
2. بهره‏گيري از حمام: «چه خوب خانه‏اي است حمام كه گرماي آن انسان را به ياد جهنم مي‏اندازد و آلودگي را از بدن پاك مي‏كند.»[155]
3. نابود كردن تارهاي عنكبوت: «خانه را از تارهاي عنكبوت پاك كنيد كه رها كردن تارهاي عنكبوت در خانه عامل فقر است».[156]
4. امام علي(ع) به اقسام خوابيدن و روش درست آن، روغن ماليدن به بدن و روش استفاده از حمام، آداب آب نوشيدن[157] و پرهيز غذايي توصيه مي‌كنند و تأكيد بر مسواك زدن تأكيد دارند.[158]
5 . حضرت اميرمؤمنان به روش‌هاي درماني با داروهاي گياهي از جمله خرما، انگور، كشمش، انار، سيب، گلابي، انجير، ادويه و فلفل، بالنگ و ترنج، هندوانه و خربزه، گردو، تره، كدو، تربچه، قارچ، كاهو، گلپر، سير، عدس، عناب، كندر، بنفشه و گل‏گاوزبان، اسپند، گل خطمي، حنا، موزه، عسل، گوشت، شير، ماهي، زعفران خالص، نبات و استفاده از حجامت، توصيه‏هاي بهداشتي و درماني مفيد ارايه كرده است.[159]

13- قلمرو دين در عرصه‌ي فقه ‏و حقوق

فقه شيعه دامنه و گستره‌ي وسيعي دارد و احكام دنيوي و اخروي را شامل است. فقهاي شيعه مانند سلار بن عبدالعزيز ديلمي در «المراسم» و قاضي عبدالعزيز بن براج در «مهذب»، احكام فقهي و شرعي را به عبادات و معاملات و معاملات را به عقود و احكام و احكام را به احكام جزايي و غير جزايي منشعب مي‏كنند. محقق حلي نيز در «شرايع الاسلام» فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم مي‏نمايد.[160] شهيد صدر با روش جديدي، مباحث فقهي را به چهار گروه تقيسم كرده است: عبادات، اموال عمومي و خصوصي، سلوك و آداب و رفتار شخصي كه به عبادات و اموال ربطي ندارد و به دو گروه روابط خانوادگي و اجتماعي انشعاب مي‏يابد؛ آداب عمومي و رفتار و سلوك نهادهاي حكومتي در مسائل حكومت، صلح و جنگ و روابط بين‏الملل.[161]
امام علي(ع) در سيره و سنت علوي به احكام عبادات و احكام معاملات اعم از عقود و ايقاعات و احكام جزايي پرداخته است و به صورت حداكثري آن‌ها را بيان كرده است. نكته‌ي قابل توجه اين كه امام علي(ع) در مباحث فقهي تنها به تكاليف اكتفا نكرده است و حقوق طبقات گوناگون جامعه را نيز بيان نموده است؛ از جمله مي‏توان به موارد ذيل اشاره كرد؛ حقوق متقابل مردم و دولت مانند حق عدالت، حق رأفت، حق مشورت، حق خيرخواهي، حق آموزش و پرورش، حق انتخاب و...؛[162]
حقوق اجتماعي مردم مانند حق تعاون و تناصح، حق اصلاح و...؛[163]
حقوق متقابل پدر و فرزند مانند حق اطاعت و حق تربيت؛[164]
حقوق حيوانات مانند خسته نكردن آن‌ها و عدالت در بهره‏وري؛[165]
حقوق دشمن در جنگ؛[166]
حقوق كارمندان دولتي؛[167]
حقوق اقليت‏هاي مذهبي؛[168]
حقوق تجار و صاحبان صنايع؛[169]
حقوق زن؛[170]
حقوق محرومان؛[171]
حقوق نظاميان؛[172]
حقوق قضات؛[173]
حقوق مراجعه‏كنندگان؛[174]
حقوق خويشاوندان؛[175]
حقوق حاجيان؛[176]
حقوق يتيمان؛[177]
حقوق همسايگان؛[178]

14- قلمرو دين در عرصه‌ي عقايد

سنت و كلام علوي در باب عقايد و معارف اسلامي به صورت حداكثري بيان گرديده است و حقايقي را گزارش داده كه يا از دايره‌ي كسب عقلاني خارج است و يا با زمان طولاني اكتساب‏پذير است.
در اولين خطبه‌ي از نهج‏البلاغه، سر آغاز دين را معرفت الهي دانسته و كمال معرفت را تصديق و كمال تصديق را توحيد و كمال توحيد را اخلاص و كمال اخلاص را پيراستن او از صفات زايد معرفي مي‏كند؛ هم مغاير با همه چيز است و هم از آن‌ها بيگانه و جدا نيست، خالق و آفرينش‌گر جهان هستي و حقايق آن از جمله فرشتگان و جن و انس و... است. آفريدگاري است كه لحظه به لحظه به تدبير تكويني و تشريعي اشتغال دارد.[179]
امام در مناجات خود در مسجد كوفه با مقايسه‌ي انسان و خدا به طور جامع و واقع‏بينانه، انسان‏شناسي و خداشناسي علوي را كه برگرفته از آموزش نبوي است ارايه مي‏كند و خالق، حي و عالم بودن خدا و ساير صفات كمال او و نيز مخلوق و ميّت و جاهل بودن انسان و ساير صفات نقص او را توصيف مي‏كند.
حضرت در مجامع روايي به ضرورت و حكمت بعثت پيامبران و نبي‏اكرم(ص) و صفات آن‌ها نيز پرداخته است.[180] هم‌چنين به تفصيل در باب آخرت و احوال آن سخن فرموده است.[181] مقام امامت و مصاديق آن نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه در كلام علي(ع) به تفصيل آمده است.[182]
در پايان لازم است به اين پرسش، پاسخ داده شود كه آيا تمام فرمايشات امام و توصيه‏ها و توصيف‏هاي آن حضرت، به ويژه در عصر حكومت علوي، به دين بماهو دين مربوط است يا اين كه جنبه حكومتي داشته است. در صورت نخست، مي‏توان از طريق بيانات امام، قلمرو دين را تعيين كرد ولي اگر فرمايشات امام جنبه‌ي حكومتي داشته باشد، داخل در احكام متغير قرار مي‏گيرند و قلمرو دين را تعيين نمي‏كنند. پاسخ اين مطلب اين است كه اولاً در كلام امام و ساير پيشوايان دين، اگر ظهوري بر صدور احكام به نحو احكام حكومتي نباشد، بايد فرمايشات آن بزرگواران را بر دوام حمل كرد و كلام آن‌ها را جزء دين شمرد؛ ثانياً اگر با قراين بتوانيم حكومتي بودن پاره‏اي از فرمايشات ائمه(ع) را ثابت كنيم، نبايد احكام حكومتي آن حضرت را خارج از دين بدانيم؛ به عبارت ديگر، دين در حوزه‌ي فقه و حقوق در بردارنده‌ي احكام اولي، ثانوي و حكومتي است و احكام حكومتي، بخشي از احكام ديني شمرده مي‏شوند. البته معناي احكام حكومتي اين است كه در همه‌ي زمان‌ها و حالات جريان‏پذير نيست و همانند احكام ثانوي، مقيد به عنوان خاصي چون مصلحت است.
--------------------------------------------
پاورقى ها:
[98] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، نشر ني، چاپ سوم، ص 33.
[99] . آنتوني كوئين، فلسفه‌ي سياسي، ترجمه‌ي مرتضي اسعدي، تهران: انتشارات الهدي، ص 4 و 48.
[100] . حسين بشيريه، جامعه‏شناسي سياسي، تهران: نشر ني، ص 19.
[101] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 3.
[102] . ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 308.
[103] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 216.
[104] . خطبه‌ي 200.
[105] . نهج‏البلاغه، حكمت 73.
[106] . همان، خطبه‌ي 3.
[107] . همان، خطبه‌ي 105.
[108] . محمد دشتي، امام علي(ع) و مسائل سياسي، ص 96 - 7.
[109] . همان، خطبه‌ي 192.
[110] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 131.
[111] . شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 291.
[112] . خطبه‌ي 84..
[113] . نامه‌ي 17.
[114] . خطبه‌ي 135.
[115] . خطبه‌ي 19.
[116] . خطبه‌ي 122.
[117] . نهج‌البلاغه، حكمت 190.
[118] . علامه خويي، منهاج‏البراعه، بنياد فرهنگي امام، ج 16، ص 363؛ و مستدرك الوسائل ج 2، ص 251.
[119] . مهدي ايران‏نژاد پاريزي و پرويز ساسان گهر، سازمان مديريت از تئوري تا عمل، مؤسسه‌ي بانكداري ايران، چاپ دوم، پاييز 1373، ص20.
[120]. فردريك و نيسلو تيلور، اصول مديريت علمي، ترجمه‏ي محمدعلي طوسي، مركز آموزش مديريت دولتي، ص 23.
[121] . ر.ك: به سازمان و مديريت از تئوري تا عمل، فصل دوم و سوم.
[122] . ر.ك: گري دسلر، مباني مديريت، ترجمه‏ي داود مدني، نشر قومس و هرولد كونتز و ديگران، اصول مديريت، ترجمه‏ي محمدعلي طوسي و ديگران، مركز آموزش مديريت دولتي.
[123] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 44.
[124] . همان، نامه‌ي 42.
[125] . همان، نامه‌ي 42.
[126] . نامه‌ي 20.
[127] . نامه‌ي 61.
[128] . نامه‌ي 71.
[129] . نامه‏هاي 19،47 ،27 ،53، 26.
[130] . ر.ك: عبدالمجيد معادي‌خواه، فرهنگ آفتاب، مدخل رهبري، انتشارات ذره، ج 5، صص 2842 - 2904؛ محمدرضا حكيمي، الحياه، ج 1، ص 356 - 7؛ ميزان الحكمه، ج 6، ص 371؛ نهج‏البلاغه، نامه‌ي 33، حكمت 176، خطبه‌ي 216، نامه‌ي 5.
[131] . نهج‏البلاغه، حكمت 184، نامه‌ي 31،53، حكمت 339، نامه‌ي 41 و غرر الحكم.
[132] . علي رضائيان، اصول مديريت، انتشارات سمت، ص 200.
[133] . همان، صص 202 - 205.
[134] . همان، ص 207.
[135] . ر.ك: غرر الحكم ماده عدل؛ نهج‏البلاغه، نامه‌ي 27 و 46 و 53 و خطبه‌ي 209 و حكمت 153 و 164.
[136] . ميزان الكمه، ج 6، ص 551.
[137] . ميزان الحكمه، ج 2، ص 551.
[138] . نهج‏البلاغه، نامه‌ي 53.
[139] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 5.
[140] . همان، خطبه‌ي 6.
[141] . همان، خطبه‌ي 34.
[142] . همان، خطبه‌ي 39.
[143] . همان، خطبه‌ي 10.
[144] . همان، خطبه‌ي 11.
[145] . همان، خطبه‌ي 256.
[146] . همان، خطبه‌ي 121 و 124.
[147] . همان، نامه‌ي 21 و 24.
[148] . همان، نامه‌ي 21 و 24.
[149] . محمد دشتي، الگوهاي رفتاري، امام علي و مديريت، ج 7، مؤسسه‌ي فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، صص 70 - 90.
[150] . علي‏اكبر سيف، روان‌شناسي پرورشي، ص 14.
[151] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 223،199 ،87 ،7، 1.
[152] . نهج‏البلاغه، حكمت 130.
[153] . همان، نامه‌ي 27.
[154] . وسائل الشيعه، ج 3، ص 310.
[155] . همان، ج 1، ص 361.
[156] . همان، ص 320.
[157] . حليه المتقين، باب ششم، فصل هفتم و هشتم؛ باب هفتم، فصل چهارم و هفتم و نهم.
[158] . بحار الانوار، ج 73، ص 129، حديث 15 و مستدرك الوسائل، ج 16، ص 452، حديث 10.
[159] . محمد دشتي، الگوهاي رفتاري، امام علي و بهداشت و درمان، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، ج 14، فصل هفتم، ص 163 - 256.
[160] . المحقق الحلي، شرايع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، تعليق السيد صادق الشيرازي، تهران: انتشارات استقلال، ج 1، ص 6.
[161] . محمدباقر الصدر، الفتاوي الواضحه، ج 1، ص 132 - 4.
[162] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 34 ،170 ،229، 216 و نامه‌ي 6، 53 ،50.
[163] . همان، خطبه‌ي 216، نامه‌ي 27، حكمت 37.
[164] . همان، حكمت 399.
[165] . همان، خطبه‌ي 224 167 و نامه‌ي 25.
[166] . همان، نامه‌ي 14 و 29.
[167] . همان، نامه‌ي 53.
[168] . همان، خطبه‌ي 27 و نامه‌ي 19.
[169] . همان، نامه‌ي 53.
[170] . همان، نامه‌ي 31 و 14.
[171] . همان، نامه‌ي 53.
[172] . همان، نامه‌ي 53 و 50.
[173] . همان، نامه‌ي 53.
[174] . همان، نامه‌ي 53.
[175] . همان، خطبه‌ي 23 و نامه‌ي 31 و 47.
[176] . همان، نامه‌ي 67.
[177] . همان، نامه‌ي 47.
[178] . همان، نامه‌ي 47.
[179] . خطبه‌ي‌ 96 ،94 ،91،1.
[180] . خطبه‌ي 147،109 ،100،72 ،33،1.
[181] . خطبه‌ي 112، 109،32.
[182] . خطبه‌ي 109 ،100 ، 97.