گلشن چهارم :

سياست علوي
 

1- اصلاحات از ديدگاه امام علي(ع)

2- پيش‌زمينه‌‍‌ي اصلاحات

درطول تاريخ اسلام، جريآن‌هاي اصلاح‌طلب فكري و اجتماعي فراواني بوده‌اند كه برخي كام‌ياب و بعضي ناكام شده‌اند؛ براي نمونه، مي‌توان به نهضت اصلاح فكري غزالي، نهضت‌هاي اجتماعي علويان، سربداران (شيخ خليفه و شيخ حسن)، نهضت فكري و اجتماعي اخوان الصفا، اخبارگري استرآبادي و نهضت‌هاي فكري معتزلي و اشعري كه به جريآن‌هاي اجتماعي بدل شد، نهضت بيدارگري سيد جمال الدين و شيخ محمد عبده و رشيد رضا، جنبش مشروطيت، نهضت تنباكو، نهضت شيخ محمد حسين كاشف الغطا، سيدعبدالحسين شرف‌الدين، سيد محمدامين و از همه مهم‌تر، نهضت امام خميني(ره) اشاره كرد.
تاريخ شاهد نهضت‌هاي اصلاح‌نما و مفسدانه نيز بوده است؛ براي نمونه، مي‌توان به جنبش بابك خرم دين و نهضت وهابيت محمدبن عبدالوهاب كه با قتل و غارت مردم بي‌گناه همراه بود؛ اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد پهلوي دوم، اصلاح طلبي بوريس‌يلتسين با حمله‌هاي ناجوان‌مردانه به مردم مظلوم چچن؛ اصلاحات مـيـرزا مـلـكم خان در ايـران و سـر سـيد احمدخان هندي در هندوستان با غرب‌زدگي مطلق، اشاره كرد.
در ايران، در چند سال اخير، مقوله‌ي اصلاحات و اصلاح طلبي از زبان روشن‌فكران و فرهيختگان جامعه مطرح شده است كه در واقع، برخي از آن‌ها اصلاح طلبي ارتجاع‌گرا را دنبال مي‌كنند و خواهان تغييرات اساسي جامعه و حركت به دوران غرب‌زدگي شاهنشاهي‌اند و عده‌اي اصلاح طلبان منفعت‌گرا و غايت‌انديش كه در صدد به دست آوردن اعتبارات مردمي‌اند؛ ولي چندان از اصلاحات راهبردي و كاربردي اطلاعي ندارند و دسته‌ي سوم اصلاح طلبان واقع‌گرايند كه دل‌سوزانه در صدد حل مشكلات و مفاسد اجتماعي‌اند و اشتباهات در طول زمان را بر اثر غفلت‌ها، سوء مديريت‌ها و سوء‌تدبيرها گوشزد مي‌كنند و خواهان اصلاحات اقتصادي، قضايي، اداري و امنيتي‌اند.

3- چيستي اصلاح طلبي

اصلاح در لغت به معناي سامان بخشيدن و نقطه‌ي مقابل افساد به معناي نا به ‌ساماني ايجاد كردن است. اصلاح و افساد از واژه‌هاي زوج متضادي است كه در قرآن به كار رفته است.
متعلق اصلاح در قرآن، رابطه‌ي ميان دو فرد (اصلاح ذات البين)، محيط خانوادگي و محيط اجتماعي است:
اصلاحات درباره‌ي يتيمان: «از تو درباره‌ي يتيمان سؤال مي‌كنند، بگو: اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزيد (مانعي ندارد). آن‌ها برادر شما هستند، خداوند مفسدان را از مصلحان باز مي‌شناسد»[1].
اصلاحات در زمين: «...و در زمين بعد از آن كه اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد».[2] «و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد، و او را با بيم و اميد بخوانيد؛ زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است».[3]
اصلاحات با تمسك به كتاب و عبادت: «و آن‌ها كه به كتاب(خدا) تمسك جويند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگي خواهند گرفت)؛ زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد».[4]
منافقان و اصلاحات مفسدانه: «و هنگامي كه به آنان گفته شود: در زمين فساد نكنيد، مي‌گويند ما فقط اصلاح كننده‌ايم، آگاه باشيد اينان همان مفسدانند ولي نمي‌فهمند».[5]
بهبود خواهي يا اصلاح طلبي (reformism)، در اصلاحات علوم سياسي جديد، هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روش‌هاي ملايم و بدون شتاب است؛ بدين معنا كه انديشه‌ي قهر انقلابي را كنار گذاشته و خواستار دگرگوني آرام آرام نهادهاي اجتماعي از راه‌هاي دموكراتيك شده است. حزب كارگر انگلستان يا حزب سوسياليست آلمان همين شيوه را پذيرفته‌اند.
بهبود خواهي، از نظر كلي، در برابر ارتجاع و محافظه‌كاري از سويي، و انقلاب‌خواهي از سوي ديگر قرار مي‌گيرد.[6] اصلاح ديني، جنبش مذهبي در اروپاي غربي در قرن شانزدهم به عنوان نهضتي براي اصلاح مذهب كاتوليك شروع شد و به نهضت پروتستان انجاميد.[7]
انقلاب‌خواهي (revolutionism) هر گونه كردار، روش، نظريه يا نگره‌اي است كه خواهان و پشتيبان تغيير اساسي و كامل در وضع اجتماعي، سياسي، اقتصادي يا فرهنگي باشد. انقلاب خواهان ضد ارتجاع‌اند؛ هم‌چنين بهبود‌خواهان را به سازش‌كاران با نظام موجود و سستي در عمل متهم مي‌كنند؛[8] بنابراين، انقلاب عبارت است از تغيير ناگهاني كه در هر نظم اجتماعي، نهادي و سياسي مستقر، تحت تأثير نيروهاي معمولا متشكل و برتر از نيروهاي حافظ نظم موجود، نه در جهت جا به جايي افراد، بلكه براي ايجاد نظام جديد به وقوع مي‌پيوندد.[9] ارتجاع يا گذشته‌گرايي، در لغت، به معناي بازگشت است و از اين رو مي‌توان آن را گذشته‌پرستي و گذشته‌خواهي نيز ناميد. اين اصطلاح، نامي است يا صنعتي براي كسان، گروه‌ها، حزب‌ها، حكومت‌ها يا طبقه‌هايي كه مخالف هر گونه دگرگوني در روابط و بنياد اقتصادي، اجتماعي و سياسي كنوني هستند و يا خواستار خنثا شدن بعضي دگرگوني‌ها و بازگشت به گذشته‌اند. ارتجاع و پيش‌رفت خواهي در هر جامعه نسبي است و وابسته به مرحله و وضع تاريخ آن جامعه است؛[10] به عبارت ديگر، ارتجاع و واپس‌گرايي، دفاع از نظام كهنه و فرسوده و رو به زوال و مخالف با پيش‌رفت، و ترقي اجتماعي و نوآوري است؛ همراه با آييني در تفكر كه گرايش به گذشته دارد و خواستار احياي آن است.[11]
در برابر ارتجاع يا گذشته‌گرايي، محافظه‌كاري، بهبود خواهي و انقلاب خواهي قرار مي‌گيرد.[12]
محافظه كاري (conservatism) مجموعه‌اي از انديشه‌‌ها و نگرش‌هاي سياسي است كه نهادهاي كهن و ريشه‌دار را از آن چه نو و نيازموده است، ارزش‌مندتر مي‌شمرد. از اين رو، محافظه‌كاري بر اهميت قانون و نظم، پيوستگي، سنت، احتياط و نوآوري و اهميت فرا داده‌هاي اجتماعي تكيه مي‌كند و منكر امان نابودي مطلق بشر از روي زمين است؛ زيرا ذات بشري را ناقص مي‌داند. محافظه كاري در سنت سياسي انگلستان پايگاه قوي و مشخصي دارد.[13]
مردم‌باوري (populism)، بزرگ‌داشت مفهوم مردم يا خلق است تا حد مفهومي مقدس و باور به اين كه هدف‌هاي سياسي را بايد به خواست و نيروي مردم، جدا از حزب‌ها و نهادهاي موجود پيش برد. مردم‌باورها خواست مردم را عين حق و اخلاق مي‌دانند و اين خواست را برتر از همه‌ي سنجه‌ها و ساز و كارها (مكانيسم‌ها)ي اجتماعي مي‌شناسند و بر آنند كه مي‌بايد ميان مردم و حكومت رابطه‌ي مستقيم وجود داشته باشد.[14]
تا اين جا روشن شد كه نخست: اصلاحات در علوم سياسي تنها به عرصه‌ي اجتماعيات راه پيدا مي‌كند و امور فردي و معنوي را شامل نمي‌شود. دوم، تعريف اصلاحات در علوم سياسي معاصر با تعريف اصطلاحي قرآني تفاوت دارد. در قرآن، اصلاح در مقابل افساد به كار مي‌رود؛ يعني سامان بخشيدن و حركت كردن در مسير هدف صحيح؛ در مقابل نا به‌ساماني و در مسير انحراف و اعوجاج. اما در اصطلاح علوم سياسي، اصلاحات به معناي تغييرات تدريجي و بدون شتاب با روش‌هاي ملايم، ولي انقلاب به معناي تغييرات دفعي و زير بنايي با روش قهرآميز يا مسالمت‌آميز و بدون خون‌ريزي و توسل به اسلحه است. انقلابي كسي است كه با نظم مستقر مخالف است و قوانين و مقررات حاكم را برحق و مشروع نمي‌داند و در صدد درهم شكستن نظام قانوني است و در صورت لزوم، مي‌خواهد نظام و حقانيت جديدي را جانشين نظام موجود كند. اين امر نه از طريق انفرادي، بلكه با بسيج همه‌ي مردم امكان‌پذير است.[15]
گرچه در اصلاحات، تغيير زندگي اجتماعي با روش ملايم و مسالمت‌آميز قيد شده است، ولي در اين كه آيا اصلاحات در صدد تغييرات مبنايي و بنيادي و زير بنايي است يا اين كه تحولات رو بنايي و سطحي را در نظر دارد، در تعاريف، اختلاف ديده مي‌شود. برخي از اصلاح‌طلبان خواهان تغييرات زيربنايي هستند؛ يعني در اين هدف با انقلابيون، تمايزي ندارند ولي تنها در روش جدا مي‌شوند و روش تدريجي و مسالمت آميز را بر روش دفعي و قهرآميز ترجيح مي‌دهند و عده‌اي نيز طالب تغييرات سطحي و روبنايي هستند.
هربرت ماركوزه، نماينده‌ي فكري سوسياليسم انقلابي و كارل پوپر، نماينده‌ي اصلاح اجتماعي هستند و سال‌ها است كه اين دو نظريه‌ي اجتماعي در تضاد جدي به سر مي‌برند و ظاهرا تضاد آن‌ها در روش تغييرات نمايان‌تر است تا در هدف از تغييرات.
عصر حاضر در امر اصلاحات با پرسش‌هاي متعددي روبه‌روست. در درس آموزي از مكتب اميرالمؤمنين به ناچار بايد به اين پرسش‌ها دقت عميقي بكنيم؛ براي نمونه، مي‌توان پرسش‌هاي ذيل را مطرح ساخت:
آيا از منظر امام علي‏(ع)، اصلاح گرايي در مقابل انقلاب گرايي قرار مي‏گيرد؟
آيا حضرت اميرالمؤمنين‏(ع) اصولاً به تغييرات اجتماعي معتقد بوده است يا ترقي اجتماعي و نوآوري را برنمي‏تابيد؟
در تغييرات اجتماعي چه هدفي را دنبال مي‏نمود؟
روش مسالمت‏آميز را به كار مي‏گرفت يا از روش قهرآميز نيز بهره مي‏برد؟
چه شرايطي را براي اصلاحات در عرصه‏ي اجتماع لازم مي‏دانست؟
آيا اصلاحات را تنها در عرصه‏ي اجتماعيات مي‏پذيرد يا امور فردي و اخلاقي و معنوي را نيز نيازمند اصلاحات مي‏داند؟
دايره‏ي اصلاحات اجتماعي از ديدگاه امام علي‏(ع) كدام است؟
آيا اصلاحات فرهنگي را مقدم مي‏داند يا اصلاحات اقتصادي و سياسي را؟
متولي اصلاحات چه كسي است؛ دولت يا ملت؟
آيا حضرت علي‏(ع) اصلاحات قانون را نيز مي‏پذيرد يا تنها اصلاحات را در عرصه‏ي اجراييات و مجريان مطرح مي‏كند؟
اصلاح گران واقعي هماره علي‏(ع) را در جاي جاي عرصه‏هاي سياسي، الگوي خويش قرار مي‏دهند؛ چرا كه حكومت پنج ساله‏ي اميرمؤمنان، با تمام فرازها و نشيب‏هاي خود، بهترين الگو براي زما‌م‌داران نظام اسلامي است؛ نظامي كه هدف غايي خويش را حاكميت دين در تمام شئون سياسي و اجتماعي مي‏داند.

4- وظايف اصلاح‏گران از ديدگاه امام علي‏(ع)

در شرايطي كه جامعه گرفتار اختلال و ناموزوني و بي‏نظمي اجتماعي قرار گيرد، مصالحان اجتماعي جهت فساد زدايي و اصلاح طلبي بر مي‏خيزند؛ امّا وظيفه‏ي داعيان اصلاح‏گري چيست و چه بايد بكنند؟ درس‏ها و آموزه‏هاي اميرمؤمنان به شرح ذيل ارايه مي‏گردد:

1. جدا كردن فساد از اصلاح
اصلاح گرايان بايد توجه داشته باشند، فساد و اصلاح جمع ناپذيرند. و آنان كه در صدد اصلاح جامعه هستند، نبايد در زوايايي از برنامه‏ها و مراحل اجرايي فساد انديشي كنند كه «لا صلاح مع افساد»[16].

2. مشورت با مشاوران امين
در اصلاحات فردي و اجتماعي بايد با مشاوران امين مشورت كرد. «صلاح الرأي بنصح المستشير»[17] البته از ميان مشاوران امين، مشورت با دانشمندان در امر اصلاحات اولويت دارد. حضرت علي‏(ع) در اين زمينه مي‏فرمايد: با دانشمندان زياد به گفت و گو بنشين و با حكما و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز. اين گفت و گو و بحث‏ها بايد درباره‏ي اموري باشد كه به وسيله‏ي آن وضع كشورت را اصلاح مي‏كند[18].

3. اصلاح فردي
مصلحان اجتماعي قبل از هر چيز بايد به فكر اصلاح فردي خويش باشند؛ زيرا كسي كه از اصلاح نفس خويش ناتوان باشد، از اصلاح امور اجتماعي ناتوان‏تر است؛ «اَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اصْلاح نَفسه» و «كَيفَ يَصلح غَيره مَن لا يَصلح نَفسه». حضرت علي‏(ع) در كنار توصيه به اصلاح فردي، راه كارها و موانع اين ارزش انساني را بيان مي‏كند:
پرهيز از دنياگرايان: «ينبغي لمن اراد اصلاح نفسه و احراز دينه ان يجتنب مخالطة ابناء الدنيا».
هم نشيني و مصاحبت با صاحبان خِرَد: «اكثر الصواب و الصلاح في صحبة اولي النهي و الالباب».
تلاش و مجاهدت: «لا تترك الاجتهاد في اصلاح نفسك فانّه لا يعنيك الاّ الجدّ».
كسب علوم اصلاح زا: «خير العلم ما اصلحت به رشادك. الزم العلم بك عادّ لك علي صلاح دينك و ابان لك عن فساد خير العلم باصلاحك».
عمل صالح: «خير عملك ما اصلحت به يومك و شرّه ما استفسدت به قومك».
زهد و پرهيز از مطامع دنيوي و غفلت از خدا: «الزهد مفتاح الصلاح».
صداقت: «مِن صدق اصلح ديانته».
تعقل ورزي: «بالعقل صلاح كل امر».

4. اصلاح نيت‏ها
مفاسد و كمبودهاي اجتماعي به نوع رفتار و اعمال افراد جامعه بر مي‏گردد. بر اين اساس اصلاح جامعه به اصلاح وضعيت نفساني و رواني و اخلاقي افراد جامعه بستگي دارد. و اين نوع اصلاحات نيز با تصحيح نيت‏ها و انگيزه‏ها تحقق پذير است. امام مصلحان در اين زمينه مي‏فرمايد: «و اگر مردم آن‏گاه كه بلاها نازل مي‏شود و نعمت‏ها را از آن‌ها سلب مي‏كند، با صدق نيّت در پيش گاه خداوند تضرع كنند و با قلب‏هاي پرمحبّت نسبت به پروردگار از او درخواست (عفو و كمك) نمايند، مسلماً آن‌چه از دستشان رفته است باز خواهد گشت و هر مفسده‏اي را برايشان اصلاح خواهد نمود«.[19]

5. تقديم اصلاح ديني و معنوي
اصلاح ديني و معنوي نيز نزد اميرمؤمنان از اولويت بيش‏تري برخوردار است. حضرت در اين باره مي‏فرمايد: «مردم چيزي از امور دينشان را براي اصلاح دنيايشان ترك نمي‏كنند مگر اين كه خداوند آنان را دچار امري زيان بارتر از آن خواهد كرد«.[20]
هنگامي كه مردم براي اصلاح وضعيت دنيوي و امور جمعي خود، دين و دين‏داري را كنار مي‏گذارند و از فضايل معنوي فاصله مي‏گيرند، به مشكلات و مصايبي افزون‏تر مبتلا مي‏شوند. حضرت به مصقله‌ي بن هبيره‌ي الشيباني تأكيد مي‏كند:
«وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ«؛[21] دنياي خود را با نابودي دينت آباد مكن.
مولاي متقيان در جريان اصلاح معنوي و ديني، بشريت سنتي و مدرن را به تقواي الهي توصيه مي‏كند و تقوا و ترس از خدا را داروي بيماري‏هاي قلوب، بينايي دل‏ها، شفاي آلام جسماني و صلاح و مرحم زخم‏هاي جآن‌ها معرفي مي‏نمايد.[22]
و نيز مي‏فرمايد: كسي كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد نمود و كسي كه امر آخرتش را اصلاح كند، خدا امر دنيايش را اصلاح خواهد كرد و كسي كه از درون جانش واعظي داشته باشد، خداوند حافظي براي او قرار خواهد داد«[23]. حضرت از بين بردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد را از مصاديق بارز فساد مي‏داند.[24] و از سخنان و كردارهايي كه باعث فساد دين و آخرتند، پرهيز مي‏دهد.[25] بر اين اساس، اجتهاد و تلاش را در اصلاح معاد توصيه مي‏كند[26] و اطاعت الهي را كليد تمام گره‏ها و صلاح تمام فسادها معرفي مي‏نمايد.[27]

6. اصلاح فرهنگي با امر به معروف و نهي از منكر
حضرت علي‏(ع) به اصلاح فرهنگي توده‏ي مردم نيز تأكيد مي‏ورزد و روش اين نوع اصلاح را امر به معروف و نهي از منكر معرفي مي‏كند و مي‏فرمايد: خداوند، ايمان را به خاطر تطهير دل از شرك واجب فرمود. امر به معروف را به خاطر اصلاح توده‏ي مردم و نهي از منكر را براي بازداشتن بي‏خردان لازم شمرد.[28] حضرت تلاش در اصلاح جمهور را كمال سعادت جامعه معرفي مي‏كند[29] و نيازمندي مردم به اصلاح گران فرهنگي را بيش از طلا و نقره مي‏داند.[30] امير مؤمنان به مردم هشدار مي‏دهد كه با مفاسد آشكار شده نمي‏توان به دار قدس و جوار رحمت الهي دست يافت. هيهات كه خداي را درباره‏ي بهشت جاويدانش نمي‏توان فريفت و جز با اطاعتش نمي‏توان رضايتش را به دست آورد. نفرين خدا بر آنان باد كه امر به معروف مي‏كنند و خود آن را ترك مي‏نمايند و نهي از منكر مي‏كنند و خود مرتكب آن مي‏شوند.[31]

7. اصلاح همراه با عفو و مدارا
حضرت علي‏(ع)، اصلاح همراه با عفو و مدارا را از وظايف حكومت مي‏داند و حق مردم نيازمند مي‏داند كه حاكمان به صلاح آنان رسيدگي كنند. امام‏(ع) مي‏فرمايد: هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والي حق دارند و هرگز والي از اداي آن‌چه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد جز با اهتمام و استعانت از خداوند و مهيا ساختن خود بر ملازمت حق و شكيبايي و استقامت در برابر آن؛ خواه بر او سبك باشد يا سنگين.[32] آن‏گاه كه حكومت دست تو است، عفو و مدارا كن تا عاقبت براي تو خوب باشد. هر نعمتي كه به تو داد نيكودار و هيچ نعمتي از نعمت‏ها را ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمت‏هايي كه خدا به تو داده در تو ديده شود.[33] حضرت به بيان عمل‏كرد خود مي‏پردازد و مي‏فرمايد: من قصدي جز اصلاح تا حد توانايي ندارم و موفقيت من تنها به لطف خدا است و توفيق را جز از خدا نمي‏جويم. بر او توكل كردم و به او بازگشتم.[34] من از كساني هستم كه در راه خدا از هيچ ملامتي نمي‏ترسند و نه خيانت مي‏كنند و نه فساد به راه مي‏اندازند.[35]
حضرت به حاكمان اسلامي توصيه مي‏كند كه افراد شايسته را به امور حكومتي بگمارند و براي شناخت آن‌ها مي‏فرمايد: «بدان افراد شايسته را با آن‌چه خداوند بر زبان بندگانش جاري مي‏سازد مي‏توان شناخت».[36]

8. اصلاح نظام اقتصادي
حضرت علي‏(ع) در فرمايشات خود به اصلاحات اقتصادي تأكيد نموده و نقش نظام اقتصادي و روابط مالي و كيفيت اخذ ماليات و خراج از مردم و حد و حدود آن در صلاح و فساد اجتماعي را گوشزد نموده است.
امام‏(ع) در نامه‏اش به مالك اشتر سفارش مي‏كند كه به عمران و آبادي شهرها، قصبان، روستاها و قريه‏ها بپرداز و خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگيرد؛ امّا به گونه‏اي كه صلاح ماليات دهندگان منظور باشد؛ زيرا در بهبودي وضع ماليات و حال ماليات دهندگان، بهبودي حال ديگران نيز نهفته است. و نيز در همين نامه توصيه مي‏كند كه حقوق كافي به كارمندان پرداخت شود؛ زيرا در اصلاح خويش تقويت و از خيانت بي‏نياز مي‏شوند. در ضمن اين كار حجتي در برابر آن‌هايي است كه از دستورات سرپيچي مي‏كنند و يا در امانت خيانت مي‏ورزند. نكته‏ي معنوي كه حضرت از آن گزارش مي‏دهد اين است كه فساد در نيّت به زوال بركت مي‏انجامد.[37] بنا بر اين، رابطه‏ي مالي مردم با دولت نقش مهمي در صلاح و فساد جامعه دارد.

9. اصلاح نظام سياسي
حجم قابل توجهي از فرمايشات حضرت علي‏(ع) به صلاح و فساد سياسي اختصاصي دارد. صلاح و فساد رعيت و توده‏ي مردم را به صلاح و فساد واليان و زما‌م‌داران مستند مي‏سازد. و اينك به گوهر كلمات آن امام همام گوش فرا دهيم.
ـ رعيت هرگز اصلاح نمي‏شود، جز با اصلاح شدن واليان و زما‌م‌داران و زما‌م‌داران اصلاح نمي‏گردند جز با رو به راه بودن رعايا. پس آن‏گاه كه رعيت حق حكومت را ادا كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد، حق در ميانشان قوي و نيرومند خواهد شد.[38]
حضرت در همين خطبه مردم و حاكمان را به رعايت نصيحت بر يك‏ديگر و اطاعت فرامين الهي سفارش مي‏دهد.
ـ حضرت، ملك و سلطنت دنيا را پست و ناچيز مي‏شمارد و احياي دين و صلح و مسالمت شهرها و عملي كردن قوانين و مقررات الهي و امنيت انسآن‌هاي ستم‏ديده را وظيفه‏ي مهم حكومت بيان مي‏كند.[39]
ـ هرگز سنت پسنديده‏اي را كه پيشوايان اين امت به آن عمل كرده‏اند و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور رعيت به وسيله‏ي آن اصلاح مي‏گردد نقص مسكن و نيز سنت و روشي كه به سنت‏هاي گذشته زيان وارد مي‏سازد احداث منما.[40]
ـ از بدترين حالات زما‌م‌داران در پيش گاه صالحان اين است كه گمان برده شود آن‌ها فريفته‏ي تفاخر گشته و كارشان شكل برتري جويي به خود گرفته است. من از اين ناراحتم كه حتّي در ذهن شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مي‏برم. من بِحَمْدِ الْلَّه چيزي نيستم و اگر (فرضاً) دوست هم مي‏داشتم، به خاطر خضوع در برابر ذات و عظمت و كبرياي خدا، كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر است، آن را ترك گفتم.[41]
ـ حضرت علي، يكي از فسادهاي سياسي را تفرقه‏ي مسلمانان در امر حق و اتحاد دشمن در باطل و اطاعت دشمن از پيشواي خود و نافرماني مسلمانان از رهبر خود معرفي مي‏كند.[42]
ـ توصيه‏ي حضرت به آزمايش كردن كارمندان و به كار وا داشتن آن‌ها از روي ميل نه استبداد؛ زيرا به جور و خيانت مي‏انجامد.[43]

5- راه‏ها و روش‏هاي اصلاحات اجتماعي

امام‏(ع) راه‏ها و روش‏هايي را براي اجراي اصلاحات در جامعه معرفي مي‏نمايند. اين راه‏ها عبارتند از:
نصيحت و ارشاد[44]؛ تغافل و مدارا[45]؛ قهر و غلظت[46]؛ اعتدال و انصاف[47]؛

6- اصلاحات عملي و نظري امام علي‏(ع)

براي كشف اصلاحات علوي بايد به سيره و كلام اميرالمؤمنين بنگريم تا ساحت‏هاي مختلف اصلاحات عملي و نظري آن حضرت را كشف نماييم.
1. يكي از اصلاحات امام علي‏(ع)، خدمات اجتماعي آن بزرگوار است كه براي نمونه مي‏توان به موارد ذيل توجه كرد:
يك. نيكوكاري، نسبت به فقيران و مستمندان و يتيمان و عطاي دست‏رنج خود به ستم‏ديدگان، از شاخص‏ترين خدمات اجتماعي آن حضرت است.
دو. درخت‏كاري و كـشاورزي و احياي زمين‏ها: مردي گويد: در خدمت اميرالمؤمنين يك وَسَق (حدود 180 كيلوگرم) هسته‏ي خرما ديدم. از او حكمت گردآوري اين هسته‏هاي خرما را پرسيدم. آن حضرت فرمود: اين‏ها يكصد هزار درخت خرما است؛ اگر خدا بخواهد. آن مرد گويد: حضرت همه‏ي آن‌ها را كاشت و تمام هسته‏ها بدون استثنا روييد و همه‏ي آن‌ها را وقف كرد.[48]
سه. حفر قنات و تأمين آب آشاميدني و كشاورزي و وقف آن براي مستمندان و افراد محتاج.[49]
2. عبادت و بندگي امام‏(ع) ريشه‏ي اصلي اصلاحات علوي است كه در زندگي ايشان مشهود است. عبادت علوي همانند بندگي غلامان و تاجران نبود؛ بلكه هم‏چون عبادت آزاد مردان بود. فرمود: «الهي ما عبدتك خوفاً من عقابك و لا طمعاً في ثوابك و لكن وجدتك اهلاً للعباده فعبدتك»[50]
در شيفتگي علي‏(ع) به خدايش همين بس كه فرمود: اگر مرا با دشمنانت عِقاب نمايي و بين من و دوستان و اوليايت جدايي افكني، بر عذاب تو صبر مي‏ورزم؛ امّا چگونه فراق و جدايي تو را تحمل نمايم؟![51]
امام سجاد(ع) مي‏فرمايد: چه كسي مي‏تواند همانند علي‏(ع) عبادت كند.[52]
ابو الدرداء گويد: شبي، حضرت را ديدم كه ناله و اندوه سر مي‏دهد و با صداي بلند مي‏گريد و خدا را مي‏خواند تا آن‏گاه كه صداي او خاموش شد. حدس زدم كه خواب بر او غلبه كرده است. هنگام نماز صبح، تصميم گرفتم او را بيدار كنم؛ ديدم چون چوب خشكي بي‏حركت است؛ با خود گفتم به خدا قسم، علي از دنيا رفته است. به طرف خانه‏ي علي رفتم و در را كوبيدم، فاطمه صدا زد: ابو الدرداء! بر علي‏(ع) چه گذشت؟ داستان را براي او نقل كردم. فرمود: ابو الدرداء! به خدا قسم، اين حالت غشوه‏ي علي است كه از خوف خدا پيدا شده است. آبي آوردم و بر صورتش پاشيدم تا به هوش آمد. گريستن مرا نگريست. پرسيد: ابو الدرداء چرا گريه مي‏كني؟ گفتم: از حالتي كه بر سر خود آورده‏اي مي‏گريم.
حضرت فرمود: چگونه چنين نكنم، در حالي كه روز قيامت مرا در مقابل محكمه‏ي الهي صدا مي‏زنند. ملايكه‏ي غضب الهي در آن روز مرا در بر مي‏گيرند و مأموران جهنم مرا با خشم مي‏رانند و دوستانم از من دوري مي‏جويند؟! ابو الدرداء گويد: به خدا قسم! حالت عبادت و خشيت را در احدي از اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم جز اميرالمؤمنين‏(ع) نديدم.[53]
3. اصلاحات اعتقادي و معرفتي، سومين نوع از اصلاحات علوي است كه توسط حضرت علي‏(ع) انجام گرفت. روزي مرد اعرابي در جنگ جمل از معناي وحدت الهي پرسش كرد. امام فرمود: اي اعرابي! اعتقاد به اين‌كه خداوند واحد است، چهار معنا مي‏تواند داشته باشد؛ دو معناي آن بر خداوند، قابل صدق نيست و دو معناي ديگر آن، بر حق تعالي صادق است. امّا آن دو معنايي كه بر خداوند صدق نمي‏كند، عبارت است از:
ـ واحد عددي: زيرا خداوند آن واحدي نيست كه دومي داشته باشد (يا بتوان دومي براي او فرض كرد) و در مقوله‏ي اعداد قرار گيرد. آيا توجه نمي‏كني كه هر كسي بگويد خداوند سومي سه‏تاست كافر شده است؟
ـ وحدت نوعي: معناي ديگر از واحد، واحد نوعي از جنس و سنخ انسآن‌ها است كه به كارگيري آن، بر خداوند جايز نيست؛ زيرا نوعي تشبيه است و خداوند منزه از آن است كه با مخلوقات خويش شباهت داشته باشد.
امّا دو معنايي كه قابل صدق بر خداوند است، يكي آن است كه گفته شود مراد از واحد اين است كه خداوند در امور مشابه، شبيه و نظيري ندارد و معناي ديگر يگانگي خداوند اين است كه حق تعالي در وجود، عقل و وهم تقسيم‏پذير نيست.[54]
امام‏(ع) در نهج البلاغه مي‏فرمايند:
«الْأَحَدِ ِلَا بتَأْوِيلِ عَدَدٍ»[55]؛ احد بودن خداوند داخل اعداد نيست؛ وحدت او وحدت عددي نيست.
«لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ»[56] «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِينَ»[57] «بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَي أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ»[58] يعني هيچ‏گونه همانندي، مماثلت، مشابهت و مجانست با ساير موجودات و مخلوقات ندارد.
«يا من دلّ علي ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسة مخلوقاته وجلّ عن ملائمة كيفياته»؛[59] اي كسي كه به ذاتش، تنها ذاتش دلالت دارد و از مجانست و مشابهت با مخلوقاتش منزه است و از هم‏راهي كيفيات دور است.
امام‏(ع) در وصف خداوند فرمود: «قَرُبَ فَنَأَي وَ عَلَا فَدَنَا وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ وَ بَطَنَ فَعَلَنَ وَ دَانَ وَ لَمْ يُدَنْ»[60]؛ نزديك است و در عين حال دور، بلند مرتبه است و در عين حال نزديك، آشكار است و پنهان، و پنهان است و آشكار.
و نيز مي‏فرمايد:
«پروردگارم به امتداد و مكان، يا جنبش و سكون، يا قيام به نحو برخاستن، يا به آمد و رفت توصيف نشود. او خود به لطافت، لطف بخشيده است؛ بنابراين به لطف موصوف نشود؛ چنان كه عظمت عظيم به اوست؛ پس به عظمت توصيف نمي‏شود و بزرگي هر بزرگي به اوست؛ پس خود به بزرگي منسوب نشود. جلالت هر جليل از اوست؛ پس به غلظت و درشتي توصيف نشود. رأفت موجود در هر دل سوزي، از اوست؛ پس خود به رقّت و تأثر موصوف نشود. او مؤمن است امّا نه به واسطه‏ي عبادت. آگاه است، امّا نه با پي‏گيري و تلاش و تجسّس. گوينده است، امّا نه با لفظ. در اشيا است، بدون آميختگي. و خارج از چيزهاست، بدون جدايي و گسستگي. فراتر از هر چيزي است؛ پس نتوان گفت چيزي بر فراز اوست. درون هر چيز است، نه چون چيزي در ظرفي و بيرون هر چيز است، نه مانند چيزي كه خارج از ديگري باشد«.[61]
«اوست كه با سلطنت و عظمتش بر موجودات ظهور و غلبه دارد و با علم و دانشش در بطن آن‌ها نفوذ دارد».[62]
«اول است و او را آغازي نيست و بقاي او سپري ناشدني است....
پيداست و نگويند از چه عيان است و نهان است و نگويند در چه پنهان است».[63]
«گفته‏ي ما كه إنَّا لِلَّه - ما از خداييم - اقرار ماست به بندگي و گفته‏ي ما كه إنا إلَيهِ راجِعوُن - به سوي او باز مي‏گرديم - اقرار است به تباهي و ناپايندگي».[64]
بنابراين، نزديكي خداوند بدون پيوستگي، دوري او بدون جدايي، وحدتش بدون عدد، علمش بي‏حدّ، معلوميتش بي‏اكتناه و شناخت‏پذيري او بدون محسوس و موهوم بودن است.[65] معيّت او بدون هم‏مكاني، غيريتش بدون جدايي، فاعليتش بدون حركت و ابزار، آفرينش جهانش بدون انديشه، اراده‏اش بدون همت و حركت نفس، رحمتش بدون اتصاف به دل‏سوزي، وجودش بدون حركت و سكون، عزتش بدون ذلت است.[66]
شايان ذكر است كه امام‏(ع) گرچه از محدوديت دستگاه‏هاي ادراكي بشر نسبت به خداشناسي خبر مي‏دهد و مي‏فرمايد: حواس به او نتواند رسيد و او را با مردمان نتوان سنجيد[67] و وهم آدمي توان دريافت او را ندارد[68] و وهم‏ها بدو احاطه ندارند بلكه براي آن‌ها در ديگر آفريده‏ها جلوه مي‏كند.[69] ليكن در خطبه‏ها و كلمات و حكمت‏هاي ارزش‏مندي به انواع شيوه‏هاي معرفت خداوند تمسك مي‏جويد. از معرفت آفاقي بهره مي‏گيرد و مي‏فرمايد: «الدَّالِّ عَلَي وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ»[70] يعني آن كه مخلوقاتش بر وجودش دلالت كنند. «وظَهَرَت في الْبَدَائِعُ الَّتِي اَحْدَثَها آثَارُ صفته وَ أَعْلَامُ حِكْمَتِهِ فَصَارَ كُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّة‌ لَهُ وَ دَلِيلًا عَلَيْهِ»[71] يعني هر چه آفريده او را برهاني است بر قدرت و حكمت او، نشاني بر تدبير او، پس آن چه آفريده است، حجت و دليل بر اوست.
امام‏(ع) براي اثبات نظم و اتقان صنع و حكمت الهي به خلقت آسمآن‌ها، زمين، مورچه، طاووس، خفاش و ساير مخلوقات تمسك مي‏جويد.[72]
شيوه‏ي ديگر خداشناسي امام ‏(ع)، معرفت نفس است و مي‏فرمايد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه«؛[73] آن كه خود را شناخت، خدايش را شناخت.
شيوه‏ي سوم امام‏(ع) در خداشناسي، شيوه‏ي صديقين است كه معرفت ذات حق با ذات او به گونه‏ي شهود يا تأمل در وجود و به دنبال آن شناخت ممكنات است. همان گونه كه مي‏فرمايد: «يامن دل علي ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته».[74]
امام‏(ع) به شدت با تشبيه‏گرايي، تجسيم‏گرايي، توصيف حق تعالي به داشتن مكان و حركت، قابليت رؤيت، تعطيل‏گرايي مخالفت نموده[75] و شيوه‏هاي فوق را جاي‌گزين مي‏نمايد.
بحث ديگري كه در زمان امام‏(ع) رواج داشت، مسئله‏ي قضا و قدر بود. روزي پيرمردي در بازگشت از جنگ صفين، به حضرت علي‏(ع) خطاب كرد: يا اميرالمؤمنين! ما را خبر ده كه آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهي بود؟ اميرالمؤمنين ‏(ع) فرمود: سوگند به آن كه دانه را شكافت و روح را بيافريد، هيچ گامي ننهاديم، مگر به قضا و قدر الهي. پيرمرد گفت: مگر اين رنج‏ها را خداي در حساب داشته باشد كه هيچ مزدي در اين رنج‏ها نيافتم. امام فرمود: اي مرد! چنين سخني مگوي؛ بلكه شما را پاداشي بزرگ است، هم در رفتن به شام و هم در بازگشت و هنگام برگشتن. و در هيچ حال، مضطر نبوديد و به اكراهتان نبردند.
پيرمرد پرسيد: چگونه مضطر نبوديم كه قضا و قدر ما را به جبر مي‏برد؟
امام ‏(ع) فرمود: اين چه سخني است؟ پنداشتي قضاي لازم و قدر حتم (بدون اختيار و سبب است) كه اگر چنين مي‌بود، ثواب و عقاب و وعده و وعيد باطل مي‏شد و امر و نهي نمي‏كردند و خداوند متعال هيچ گناه‏كاري را ملامت نمي‏فرمود و هيچ نيكوكاري را ستايش نمي‏كرد و نيكوكار به مدح كردن اولي نبود از بد كار، و بد كار به نكوهش اولي نبود از نيكوكار. اين سخن بت پرستان است و لشكريان شيطان و گواهان دروغ‏گوي و كوردلاني كه راه صواب نشناسند. آنان قدريه‏ي اين امّت‏اند و مجوس آن‌ها. خدا به كار نيك امر كرد و مختار فرمود و از كار زشت نهي كرد و بيم داد. تكليف آسان كرد و هر كس فرمان برد، مجبور نبود. پيغمبران را بي‏فايده نفرستاد و آسمان و زمين و آن‌چه را ميان آن دو است بيهوده نيافريد. اين گمان كساني است كه كافر شدند؛ واي به حال كافران از آتش!
پيرمرد پرسيد: پس آن قضا و قدر كه ما بي آن دو سير نكرديم چيست؟ فرمود: آن خداست و حكم وي و اين آيه را خواند «وَ قَضي رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ»[76]
عقيده‏ي ديگري كه امام‏(ع) به اصلاح آن پرداخت و مردم را از حقيقت آن آشكار ساخت، مسئله‏ي مرگ‏باوري است.
اميرالمؤمنين، سيماي مرگ را به زيبايي توصيف كرد و سير صعودي و تكاملي خواند. و اين توانايي علي‏(ع) زاييده‏ي معرفت شهودي او به حقيقت معاد بود؛ همان گونه كه فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً»؛ اگر پرده كنار رود، بر يقين من نمي‏افزايد.
حضرت مرگ را آغاز سفر اخروي بيان مي‏كند و مردم را به اين حركت آغازين هشدار مي‏دهد و همواره آن‌ها را متذكر مي‏شود كه توشه‏ي آخرت كم است و راه طولاني و سفر دور. پس ايمان و عمل صالح و تقواي الهي پيشه كنيد كه زاد و توشه‏ي آخرت شماست. حضرت تعجب مي‏كند كه چگونه مردم، مرگ را فراموش مي‏كنند در حالي كه مردگان را مي‏بينند.[77]
نبوت و پيامبر شناسي نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه اميرِ كلام بدان پرداخته است و نگارنده در بحث قلمرو دين در سنت علوي آن را تبيين نموده است.
4. عدالت خواهي و حق‏طلبي و امر به معروف و نهي از منكر، تأكيد بر اخلاقي زيستن مردم و اصرار بر اصول اخلاقي مانند برابري همگان در برابر حكومت و قوانين، پرهيز از ستم‏گري، صداقت، پاي‏بندي به عهد و پيمان، هدف‏خواهي، هم‏آهنگي وسيله وهدف از شيوه‏ها و رفتارهاي اصلاح‏طلبي امام علي‏(ع) است كه در سرتاسر كتاب جامعه‏ي علوي بدان پرداخته‏ايم و از تكرار آن صرف نظر مي‏كنيم.

7- مديريت زما‌م‌داران از منظر علي(ْع)

يكي از پرحكمت‌ترين نامه‌هاي امام علي(ع) كه در بردارنده‌ي جامع‌ترين دستور و آيين‌نامه براي جهان‌داري، سياست، مديريت و اصول اساسي حاكم و حاكميت اسلامي است، نامه‌ي حضرت به مالك بن‌حارث اشتر نخعي است[78]، آن‌گاه كه تصدّي و حاكميّت مصر را بدو سپرد. نگارنده، در صدد است تا سيمايي خلاصه گونه از اين اساس‌نامه‌ي مهم را براي خوانندگان عزيز نمايان سازد. نكته‌ي زيباي اخلاقي در اين نامه اين‌ است كه حضرت خود را عبدالله و اميرالمؤمنين لقب مي‌دهد. يعني كسي كه حاكم و والي مؤمنان است بنده‌ي خداست. و بر اهل سلوك پنهان نيست كه توجه به بندگي، انسان را از طغيان و ستم‌گري مي‌رهاند. قبل از ورود به محتواي نامه، توجه خوانندگان، به نكات ذيل لازم است:
سياست و مديريت از مهم‌ترين دغدغه‌هاي انسآن‌هاي پيشين و پسين است كه در اهداف عالي مادّي و معنوي انسان تأثير به‌سزايي دارند. بر اين اساس، عالمان اسلامي در فلسفه، فقه و اخلاق به مباحث مربوط به سياست مُدُن و حكمت عملي پرداخته‌اند و علاوه بر گزاره‌هاي اعتقادي ـ عبادي به گزاره‌هاي معاملاتي اعم از عقود و ايقاعات و گزاره‌هاي سياسي نيز اشتغال داشته‌اند. كتاب‌هاي فارابي، خواجه‌ نصيرالدين‌طوسي، ماوردي مانند السياسة المدنية، آراء اهل المدينة الفاضلة، اخلاق ناصري، احكام السلطانية و صدها كتاب ديگر نيز در اين راستا نگاشته شده است.
كتاب و سنّت كه دو منبع مهم اسلام به شمار مي‌روند و در جهت هدايت انسآن‌ها نازل و صادر شده‌اند، در بردارنده‌ي پاره‌اي از مسايل مهم سياسي و مديريتي هستند ولي بي‌شك بايد عقل و تجربه را نيز در فهم اين آموزه‌ها و كشف نيازها در منطقة الفراغ به‌كار گرفت.
دستوراتي كه اميرالمؤمنين در اين فرمان ارزش‌مند مقرّر ساخته است، به همه‌ي انسآن‌ها ناظر است و ملّيت، نژاد، رنگ، صنف و مانند اين‌ها در دستورات اين فرمان نقشي ندارند. دليل بر اين ادّعا اين‌ است كه امام در نامه به مالك اشتر از واژه‌هاي ناس، رعيّت، نظيرٌ لك في الخلق، عامه، كلُ امرِيءٍ عبادُ الله كه دلالت بر عموم مردم و انسآن‌ها دارند، استفاده مي‌كند؛ پس همه‌ي انسان‌ها در همه‌ي جوامع و در همه‌ي اعصار و مكآن‌ها و قرون مشمول اين فرمان مبارك هستند.
در فرمان امام علي(ع) به مالك اشتر، اهداف، احكام، اخلاق، روش‌هاي مديريّتي و ويژگي‌هاي سلبي و اثباتي حاكم و كارگزاران بيان شده است.
نكته‌ي آموزنده‌ي مهم در اين نامه اين است كه امام، نامه‌ي شريف را از توصيه به تقواي الهي و تقواي سياسي كه از مصاديق بارز نظارت دروني است، شروع مي‌كند؛ زيرا اگر نظارت دروني مفقود گردد، نظارت بيروني نيز كارگر نيفتد.
و اينك گزارش توصيف‌گونه از اين فرمان الهي را براي خوانندگان عزيز بيان مي‌كنيم.

8- اهداف اساسي حكومت

حضرت در طليعه‌ي نامه چهار هدف ذيل را به عنوان اهداف اساسي حكومت ذكر مي‌كند: تأمين بودجه‌ها از طريق ماليات جهت مصرف عمومي؛ مقابله با دشمنان و فتنه‌گران؛ سامان دادن به ملّت و مردم سرزمين؛ عمران و آباداني شهرها در عرصه‌ها و نيازهاي مختلف.

9- تعهدات دروني حاكمان

حضرت، مسؤلان جامعه‌ي اسلامي را به توصيه‌هاي اخلاقي و نظارت‌هاي دروني هشدار مي‌دهد و از خطرهاي نفس پرهيز مي‌دارد كه كليد نگه‌داري انسان از انحراف‌ها، فضايل اخلاقي است. آن توصيه‌ها عبارتند از:
1. تقوا و پرهيزكاري و تسليم در برابر اوامر و نواهي ‌خداوند و پيروي از قرآن كه تنها راه خوش‌بختي، اطاعت خداوند و عامل مهم بدبختي، گناه و سركشي است.
2. ياري كردن خداوند با دست و زبان و قلب، چرا كه خداوند ياري كننده‌ي كسي است كه به ياري حق بشتابد.
3. بيداري و هشياري از فتنه‌‌هاي نفس امّاره و شهوات نفساني.
4. توجه به تغيير و تحوّل در زمين و حكومت و اين‌كه اشخاص همواره حاكم بر زمين نيستند.

10- معيار قرار دادن مردم در داوري

حضرت به مالك خطاب مي‌كند: «مردم بدان گونه بر تو مي‌نگرند، كه تو نسبت به دولت‌هاي پيشين». يعني مردم نسبت به حكومت و حاكميّت تو داوري خواهند كرد و خداوند، اين گفته‌ها را بر زبان بندگانش جاري ساخته است و با اين داوري‌هاي مردم مي‌توان انسآن‌هاي صالح را شناخت. حال كه چنين است پس به جاي ذخيره‌ي مال و كسب عنوان، در ذخيره‌ي عمل صالح كوشا باش و زمام هواي نفس را به‌دست گير و بر حرص خويش مسلّط باش و از حرام‌ها خودداري كن؛ خلاصه‌ي سخن اين‌كه درس اميرمؤمنان اين است كه حاكمان با توجه به تغييرحكومت‌ها و حاكمان و تحوّل سرزمين‌ها، داوري مردم، بايد عمل صالح و مبارزه با هواي نفس و دوري از محرّمات را پيشه‌ي خود سازند و نسبت به مردم و رعيّت با مهر و محبّت رفتار كنند و نسبت به آن‌ها درنده و خون‌خوار نباشند و اين رابطه‌ي عاطفي را بايد نسبت به مسلمانان و غير مسلمانان رعايت كنند؛ زيرا انسان‌ها از حيث انسان بودن از حقوق و ارزش‌هاي ويژه‌اي برخوردارند. ضرورت رابطه‌ي عاطفي حكم مي‌كند كه نسبت به انسآن‌ها عفو و گذشت داشت؛ زيرا آن‌ها نيز مانند حاكمان گرفتار لغزش مي‌شوند.
امام در ذيل اين بخش از نامه تصريح مي‌كند كه خلاف اين توصيه عمل كردن، اعلام جنگ با خداست. و مالك را به اين نكته آگاه مي‌سازد كه اگر تو مافوق مردم هستي، امام تو نيز مافوق تو است و خداوند نيز مافوق امام تو. پس از عفو پشيمان مشو و نسبت به مجازات كاري كه راه حل دارد، شتاب مكن. و مگو من فرمان‌روايم و هر آن‌چه بگويم آن كنند؛ زيرا اين پندار، قلب انسان را تباه و ايمان را ضعيف مي‌سازد و آدمي را به پرت‌گاه سقوط مي‌كشاند.
امام علي(ع) علاوه بر بيان آسيب‌هاي رذايل اخلاقي، به درمان دردها نيز اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد: هرگاه در سايه‌ي حكومت، گرفتار كبر و عُجب شدي، به عظمت مُلك خدا بنگر و عجز خود را ياد كن كه منشأ كاهش غرور و خودبيني مي‌شود. انسانِ گرفتار بزرگ‌بيني به رقابت خدا برخاسته و در جبروت به دو تشبيه ساخته است و البته خداوند، هر جبّار و مستكبري را خوار و ذليل خواهد كرد. بي‌انصافي وحق‌كُشي كه ظلم بزرگي است، محاربه با خدا بوده و مايه‌ي بدفرجامي آدمي است. البته راه توبه براي حاكمان منحرف باز است كه در غير اين‌صورت، ظلم، عامل زوال نعمت است و خدا در كنار مظلوم، مقابل ستمگران خواهد ايستاد. پس بايد حاكمان سه عنصر حق، عدالت و رضايت مردم را پيشه‌ي خود سازند؛ به ويژه رضايت عامّه و توده‌ي مردم از رضايت خواص مهم‌تر است؛ زيرا خواص افراد پرخرج، گريزان از عدل و انصاف، طماع، پرچانه، ناسپاس، عذر ناپذير، ناملايم و عجول‌اند ولي عامه‌ي مردم، قانع، كم توقّع، هم‌دم دولت، تشنه‌ي عدالت و انصاف، سپاس‌گر، عذر پذير، متحمل و صبورند. پس اي مالك از عيب‌جويي مردم بپرهيز و پرده‌پوشي كن؛ اسرار ديگران را بپوشان و در تصديق سخن چين شتاب مكن و از انتقام‌جويي و تصفيه‌ي حساب‌ها پرهيز كن.

11- ويژگي‌هاي مشاوران حاكم

حاكم بايد در مشورت‌هاي خود از برخي مشاوران پرهيز نمايد:
1. بخيل: حاكم نبايد در صرف مال در راه خدا و مصالح مسلمين دريغ ورزد و بداند كه مشاور بخيل، حاكم را از بذل و بخشش باز مي‌دارد.
2 ترسو: ويژگي مهم حاكم، شجاعت و نهراسيدن است. مشاور ترسو، روحيه‌ي شهامت و شجاعت را در حاكم تضعيف مي‌كند.
3. حريص: حرص و ثروت اندوزي از صفات سلبي حاكم است و مشاور حريص، روح حرص را در حاكم پرورانده و او را به ذلتِ انحراف مي‌كشاند.

12- مشخصه‌هاي وزيران حاكم

حاكم در انتخاب وزيران و معاونان خود، بايد نسبت به صفات سلبي و ايجابي آن‌ها توجه نمايد و از گزينش هر شخصي پرهيز نمايد. امام علي(ع) در اين زاوية بحث به نكات ذيل تصريح مي‌كند:
1. جلوگيري از حضور مهره‌هاي مؤثر در رژيم طاغوتي: «بدترين وزيران تو آن‌هايند كه براي جنايت‌كاران پيشين وزارت نموده و يا شريك جناياتشان بوده‌اند؛ پس نبايد اينان از ياران نزديك تو باشند؛ زيرا اين‌ها همكار تبه‌كاران و برادرخوانده‌ي ظالمان‌اند.»
2. به‌كارگيري افراد صالح و شايسته: «تو مي‌تواني به‌جاي آن‌ها، افراد شايسته‌اي را كه آگاهي و كارآيي لازم را داشته وجرايم وگناهان وانحراف‌هاي پيشينيان را نداشته باشند، بيابي كه با ستم‌كاران و گنه‌كاران معاونت نكرده باشند. اين‌ها با خرج كم‌تري بهترين خدمت را مي‌كنند و با عواطف بيش‌تري با تو برخورد مي‌نمايند و به ديگران كمتر دل مي‌بندند. پس اينان را براي محافل سرّي و جلسات ويژه برگزين، و از اينان، كسي را بهاي بيشتري بده كه حق را، گرچه تلخ باشد، به صراحت با تو بگويد و از كم‌ترين هم‌كاري با تو، در كاري كه خدا آن‌را براي اولياي خود نمي‌پسندد، خودداري نمايد؛ گرچه آن كار بر وفق ميل تو باشد. با افراد پرهيزكار و صادق نزديك شو، و آنان را به‌گو‌نه‌اي عادت ده كه با تمجيد و تعريف بي‌جا و كارهايي كه انجام نداده‌اي فريبت ندهند؛ زيرا اين تملق‌گويي‌ها، وسيله‌ي عُجب و غرور است.»

13- سياست‌ها و خط‌مشي‌هاي دولت

نظام‌هاي سياسي در اوضاع و احوال اجتماعي وسياست‌گذاري‌ها گرفتار آسيب‌ها و خطراتي است كه با خطوط‌مشي خود، بايد از آن‌ها پرهيز كنند. امام علي(ع) در اين زمينه، به مواردي اشاره مي‌كند:
1. يك‌سان نگريستن به نيكوكار و بدكردار از آفت‌هاي مديريت است و موجب دل‌سردي نيكوكاران و تشويق بدكاران مي‌گردد.
2. كسب حُسن ظنّ ملّت نسبت به دولت، به وسيله‌ي احسان و نيكوكاري و تخفيف دادن در پرداخت‌ها و پرهيز از تحميل‌هاي بي‌مورد.
3. نقض نكردن سنّت‌هاي شايسته كه امت بدان عمل مي‌كند وعامل وحدت و مصلحت آن است.
4. ابداع نكردن سنّت‌هاي ناشايسته.
5. بحث و مذاكره كردن با دانشمندان وحكيمان جهت تثبيت مصالح شهرها و قوام بخشي اصول پايداري ملت.

14- عناصر اجتماعي حكومت

امام(ع) ، جامعه را به گروه‌ها و طبقه‌ها و قشر‌هايي چون ارتش و سپاه، منشيان و دبيران، قضات و دادرسان، مأموران اجرايي دولت، كارمندان مالي دولت، تجّار و كارگران و كشاورزان و توده‌ي مردم مستضعف تقسيم مي‌كند و ساير طبقات از جمله معلّمان، دانش‌آموزان و ديگر اصناف را نيز در اين طبقات مي‌گنجد. نكته‌ي مهمّ جامعه شناختي كه امام بدان اشاره مي‌كند، ارتباط و انسجام اين گروه‌ها و طبقات با يك‌ديگر و جدا ناپذيري آن‌هاست. و امام با توجه به اين هم‌بستگي، براي هر يك احكام و حدودي را كه در شريعت اسلامي براي آن‌ها مقرّر گشته، بيان مي‌كند. و مخاطبان خود را نسبت به ويژگي‌هاي اين طبقات آگاه مي‌سازد.
ـ نيروهاي مسلح: اين طبقه دژ ملّت و آبروي دولت و عزّت دين و پشتوانه‌ي امنيت‌اند. خداوند متعال، پشتوانه‌ي مالي سپاه را از درآمدهاي عمومي معيّن ساخته است تا به‌وسيله‌ي آن با دشمنان بجنگند.
ـ قضات، كارمندان و نويسندگان: پايداري سپاه و بودجه‌ي آن‌ها به اين سه طبقه بستگي دارد؛ زيرا اين‌ها معاهدات را استوار مي‌كنند و در آمدها را گردآوري نموده و در امور جزئي و كلي، مورد اعتماد و امانت‌اند.
ـ تجّار، كسبه و صاحبان حرفه و صنعت: ساماندهي امور فوق نيز به صاحبان حرفه و صنعت و كاسبان و تاجران بستگي تام دارد كه براي كسب درآمد در بازارها گرد آمده و از دست‌رنج خويش آنان را اداره مي‌كنند.
ـ تهي‌دستان و نيازمندان: خداوند متعال، براي طبقه‌ي پايين جامعه نيز دولت را در اعانه و مددرساني آن‌ها مكلّف ساخته است. پس هر يك از اين طبقات بر دولت، حقّي دارند كه اصلاح حكومت به اداي اين حق است و اداي اين تكليف از طرف دولت جز با اراده و همت و ياري جستن از خداوند و تصميم به ملازمت حق و صبر بر آن تحقق نمي‌يابد.

15- ويژگي‌هاي سپاه اسلام و وظيفه‌ي دولت اسلامي

وظيفه‌ي دولت نسبت به تشكيل سپاه اسلام و انتخاب فرمان‌دهان اين است كه:
1. گزينش فرمان‌دهي كه خالص‌تر، خيرانديش‌تر براي خدا، پيامبر و امام باشد و پاك‌دامن‌‌تر و خردمند‌ترين افراد بوده و از خشم پرهيز نمايد و عذرپذير باشد. خشونت او را تحريك نكند و ناتواني او را به عقب نكشاند با جوان‌مردان شرافت‌مند و مردان شجاع و سلحشور سخاوت‌مند نزديك و صميمي باشد.
2. ضرورت رسيدگي به مشكلات فرمان‌دهان و تفحّص و تفقّد از آن‌ها همان‌گونه كه پدر و مادر از فرزندانشان تفقّد مي‌كنند. و حقير نشمردن لطف و عنايتي كه بديشان مي‌نمايي هرچند كوچك باشد؛ زيرا اين لطف موجب دل‌گرمي و صداقت و حُسن‌ ظنّ بيش‌تر در خدمت‌گذاري مي‌شود و عدم غفلت از دل‌جويي در باره‌ي مسايل كوچك در كارهاي بزرگ مؤثر است.
3. فرمان‌دهان سپاه كساني باشند كه بتوانند از امكانات موجود جهت رفع مشكلات زيردستان استفاده نمايند و از محبّت به آن‌ها برخوردار باشند؛ زيرا محبّت با سپاه، سبب جذب قلوب آن‌ها مي‌گردد.
4ـ بهترين روشنايي چشم حاكمان، گسترش عدالت در سطح كشور و جذب قلوب ملّت است و اين حاصل نگردد مگر با آرامش و صفاي دل‌هاي آنان و خيرخواهي آنان صورت نپذيرد مگر با اين‌كه در اطراف مسئولان باشند و دولت بر دوش آنان سنگيني نكند؛ زيرا در اين صورت، به‌سر رسيدن دوران آن‌ها را انتظار كشند. پس بايد حاكم خواسته‌هاي ايشان را برآورد و همواره آنان را ستايش نمايد و از رنجي كه تحمل كرده‌اند، ياد كند.
5. شناختن ارزش عمل تمام افراد و پرهيز از شخصيت باوري و واقعيت‌نگري در ارزش‌يابي‌ها و پايين نياوردن ارزش هر كس كه درآن رتبه است و بزرگ نشمردن كارهاي كوچك افراد با شخصيّت و حقير نشمردن كارهاي بزرگ افراد گم‌نام از وظايف مهم كارگزاران نظام است.

16- وظيفه‌ي دولت و شرايط قضات

امام علي(ع) نسبت به شرايط قضات در محاكم اسلامي و تعهّد و مسئوليت حكومت در برابر قاضيان، توصيه‌ها و نكات ارزش‌مندي ذكر مي‌كند كه به شرح ذيل ارايه مي‌گردد:
1. محور حكومت و حل اختلاف، حاكميت الهي، سنّت پيامبر و اولي‌الامر است؛ پس بايد حاكمان كارهاي سنگين و امور مشتبه را به خدا و پيامبرش واگذارند و در امور مشاجره‌آميز با ارجاع به خداوند، آيات روشن و صريح كتاب را فراگيرند و از سنّت پيامبر پيروي نمايند.
2. بايد قضاوت به بهترين افراد و كساني واگذار شود كه در اين كار عاجز نيستند؛ و در برخورد با طرفين دعوي لجاجت نمي‌كنند؛ در اشتباه و لغزش‌كاري اصرار نمي‌ورزند؛ و در بازگشت به حق انعطاف دارند؛ و گرفتار طمع نيستند؛ در جست‌و‌جوي حق كنج‌كاوند و به شناخت ناقص اكتفا نمي‌كنند؛ در موارد شبهه احتياط مي‌نمايند؛ تنها بر اساس دلايل كافي حكم مي‌كنند؛ و از مراجعات مكرر شاكيان خسته نمي‌شوند؛ در كشف يك موضوع پرتحمّل‌ترين افرادند و با شناخت حق با قاطعيت حكم مي‌كنند؛ چاپلوسي‌ها آنان را مغرور نمي‌نمايد و فريب‌كاري‌ها آنان را منحرف نمي‌سازد.
3. بايد حاكم اسلامي، همواره كيفيت قضاوت قضات را نظاره كند و به اندازه‌ي كافي آن‌ها را تأمين نمايد كه بهانه‌ي احتياج به مردم را نداشته باشند و به شخصيّت او حرمت بگذارد تا مجال طمع‌ورزي را از ديگران بگيرد.

17- وظيفه‌ي دولت و گزينش و بازرسي كارمندان

در فرمان شريف امام(ع) به مالك اشتر، نحوه‌ي گزينش صحيح كارمندان، بازرسي دقيق آن‌ها، تأمين نيازمندي‌هاي آن‌ها و تصفيه‌ي عناصر ناصالح به خوبي بيان شده است كه به شرح ذيل بيان مي‌گردد: 1ـ گزينش مسئولان و كارگزاران و كار آن‌ها را با دقت در نظر داشته باش و با آزمون صحيح آن‌ها را به‌كار گمار (نه با نظر شخصي و خود محوري) زيرا آن‌ها از ستم و خيانت به دور نيستند.
2. افراد با تجربه و با حيا و از خاندان صالح و پيش‌گام در اسلام به كار گرفته شود؛ زيرا اينان از نظر اخلاق برجسته‌ترين و قابل اعتمادترين و كمتر در فكر طمع‌كاري‌اند و در عواقب كارها باريك‌بين‌ترند.
3. بايد دولت اسلامي به حدّ كافي، مخارج آن‌ها را تأمين كند؛ زيرا اين كار سبب اصلاح آن‌ها مي‌گردد و آن‌ها را از تصرّف در اموالي كه زير دستشان است، بي‌نياز مي‌سازد و حجّت را بر آنان تمام مي‌كند.
4. نظارت افراد صادق و وفادار و مراقبت پنهاني آن‌ها بر كارگزاران باعث رعايت امانت و مدارا با مردم مي‌‌شود.
5. اگر بازرسان به اتفاق از خيانت معاونان خبردادند، بايد خائنان مورد تنبيه قرار گيرند و مؤاخذه شوند و خوار گردند و خيانتشان آشكار گردد.

18- وظيفه‌ي دولت در امور دارايي و مالياتي

اميرالمؤمنين در باره‌ي ضرورت ماليات و معيار اخذ آن و رعايت مصلحت مردم و پرهيز از ثروت اندوزي و استثمار به نكات ذيل توصيه مي‌فرمايد:
1. توجه دولت به مصلحت پرداخت كنندگان ماليات درگرفتن آن.
2. انديشيدن در باب عمران و آباداني كشور بيش از توجه برگرفتن ماليات؛ چرا كه تأمين ماليات به آباداني كشور بستگي دارد و گرفتن ماليات از مردم بدون آباد ساختن كشور مستلزم تخريب كشور و نابودي حكومت است.
3. تخفيف دادن به پرداخت كنندگان ماليات هنگام آفت، بي‌آبي، خشك‌سالي، رطوبت زمين و مانند اين‌ها.
4. اين رفتار دولت سبب رضايت و تمجيد و خشنودي مردم و احساس گسترش عدالت در كشور است و اين امور، ذخيره‌ي دولت خواهد بود. و بدآن‌كه خرابي زمين حاصل فقر و تنگ‌دستي مردم است. و فقر و تهي‌دستي مردم، نتيجه‌ي افزون طلبي حاكمان و پندار باطل آن‌ها به ماندن و كم‌تر بهره‌‌ گرفتن از عبرت‌ها است.

19- وظيفه‌ي دولت در امور اداري

امام، نُه مطلب مهم در مسائل اداري، منشي‌گري و نويسندگان دفتري و ضابطين دواير دولتي به شرح ذيل بيان مي‌فرمايد:
1. انتخاب كارمندان اداري از ميان صالح‌ترين افراد مخلص و مؤمن جهت حفظ اسرار دولت و دل‌سوزي مردم.
2. متخلّق بودن آن‌ها به اخلاق اسلامي جهت جلوگيري از فريب پست و مقام و باز نداشتن از تعهّدات ميان خدا و خلق.
3. كارمندان دولت اسلامي بايد درد دل مردم را به مسئولان مافوق برسانند تا در جريان امور قرار گيرند.
4. جواب صحيح را از مسئولان گرفته و به مردم منتقل نمايند.
5. در عقد قراردادهاي سودمند، قوي بوده و در لغو قراردادهاي زيان‌بار عاجز نباشند.
6. به قدر و منزلت خويش در امور جاهل نباشند.
7. در انتخاب آن‌ها به حُسن ظن و اطمينان شخصي اكتفا نشود و از شيوه‌ي هم‌كاري‌هاي آن‌ها با صالحان پيشين مورد آزمون قرار گيرند و آن‌كه در ميان مردم بر حُسن عمل و امانت بيش‌تر معروف است، گزينش شود.
8. كساني را انتخاب كن كه از مسئوليت خطير خود عاجز نباشند و كار زياد، آنان را پريشان نسازد.
9. بي‌تفاوت نبودن مسئولان نسبت به مديران امور اداري و دفتري.

20- دولت و تجارت و صنعت

نقش تجارت و صنعت و نيروهاي توليد كننده و حمايت دولت از صنايع و بازار و آفات و احكام تجارت از مسائل مهم فرمان شريف اميرالمؤمنين به مالك اشتر است:
1. توجه دولت به سفارشات تاجران و صنعت‌گران كه منبع توليد و وسيله‌ي درآمدند و فراهم كننده‌ي سرمايه‌ها از مناطق دور و نزديك و خشكي و دريا و بيابان و كوهستانند.
2. اين طايفه، مردمي سر به راه و اهل سازش‌اند؛ وحشي و شورشي نيستند. و به همين دليل تفقد و پرسش از كار اين‌ها بر دولت لازم است.
3. برخي از اين طبقات، گرفتار سخت‌گيري‌هاي زننده، لجاجت‌هاي زشت، احتكار نيازمندي‌هاي مردم، نرخ‌گذاري به اجحاف‌اند كه براي توده‌ي مردم زيان‌بار و براي دولت موجب سرشكستگي هستند؛ پس بايد دولت از اين رفتار زشت جلوگيري كند و محتكران را تنبيه و مجازات عادلانه نمايد.

21- دولت و طبقات ناتوان

1. دولت اسلامي بايد به فقير و مستمند و گرفتار و دردمند و عاجز، به ويژه آبرومندان از آن‌ها، رسيدگي كند و حالِ آن‌ها را رعايت نمايد و سهم آن‌ها را از بيت المال مقرر سازد. غرور و نخوت، دولت را از اين وظيفه‌ي مهم مانع نسازد و گرفتار غفلت نشود و روي بر آن‌ها ترش ننمايد و براي رسيدگي به كار آن‌ها از افراد مطمئن، خدا ترس و متواضع مدد گيرد، تا حال و اوضاع آن‌ها را گزارش نمايند.
2. عهده‌داري دولت نسبت به يتيمان و سال‌خوردگان كه اهل تكدّي نيستند و راه چاره‌اي ندارند نيز از وظايف سنگين حاكمان است كه منشأ سعادت آن‌ها مي‌گردد.
3. حاكم اسلامي بايد براي حاجت‌مندان بخشي از اوقات خود را اختصاص دهد و با آنان در مجمع عمومي بنشيند و با خضوع با آن‌ها رفتار كند و سپاهيان و معاونان و پاسداران و مأموران را از جمع آن‌ها دور سازد تا آن‌ها بدون پروا صحبت كنند.

22- وظايف مستقيم حاكم اسلامي

برخي از امور هستند كه حاكم اسلامي به ناچار بايد مستقيم بدآن‌ها مبادرت ورزد:
1. پذيرفتن كارگزاراني كه مسئولان دفتري حاكم از آن ناتوانند.
2. پاسخ گفتن به حوايج مردم، حوايجي كه بر حاكم عرضه شده و معاونان از انجام آن‌ها طفره مي‌روند.
3. انجام كارهاي مخصوص هر روز در همان روز.
4. خلوت كردن با خدا كه بهترين اوقات و بزرگ‌ترين بهره‌هاست.
5. انجام فرايض خاص الهي.
6. تسليم جسم و جان حاكم در شب و روز به خداوند متعال.
7. هرگاه به نماز با مردم مي‌ايستد به گونه‌اي باشد كه موجب نفرت مردم و تضييع نماز نگردد.
8. نبايد دوري حاكم از مردم به درازا كشد كه منشأ جدايي خواهد شد و كم اطلاعي و مضيقه را فراهم مي‌آورد و مسائل كوچك را بزرگ و مسائل بزرگ را كوچك و زشت را زيبا و زيبا را زشت و حق و باطل را مختلط مي‌پندارد.
9. دولت را ياران و نزديكاني است كه به تبعيض، سوءاستفاده، تجاوز و كمي انصاف در معاشرت آلوده‌اند؛ بايد ريشه‌ي اين‌گونه اعمال كنده شود و علل آن‌ها از ميان برداشته شود.
10. مبادا حاكمان اسلامي، زميني به اطرافيان و حاميان خود واگذار كنند و يا اين‌ها به هم‌سايگانشان زيان برسانند و هزينه‌اي را بر مردم تحميل كنند كه منشأ رسوايي حاكمان در دنيا و آخرت خواهد شد. حاكم بايد پاي‌بند به حق باشد؛ گرچه آن حق نسبت به نزديكان و ياران و آشنايان زيان‌بار باشد.
11. اگر رعيت بپندارند كه بدآن‌ها ستم شده است، بايد عذر حاكم متوجه آن‌ها گردد و بدگماني آن‌ها برطرف شود.
12. صلح دشمن كه رضاي خدا در آن باشد، در نگردد؛ زيرا صلح مايه‌ي راحتي سپاه، آرامش حاكم و امنيت كشور است و از دشمن پس از صلحش بايد برحذر بود؛ چراكه دشمن، بسياري اوقات براي غافل‌گير كردن نزديك مي‌شود. پس حاكم بايد دورانديش باشد و خوش‌بيني را متهم نمايد. اما حاكم بايد بر پيمان خود وفادار باشد و از پيمان‌شكني بپرهيزد. و از پيمآن‌هاي مبهم دوري نمايد.
13. پرهيز از ريختن خون به ناحق و جلوگيري از خون‌ريزي نامشروع.
14. پرهيز از خود پسندي، چاپلوسي و دل بستن به آن‌چه بر آن تكيه دارد.
15. احتراز از منّت نهادن بر رعيّت به جهت احساني كه حاكم اسلامي نموده است و دوري جستن از وعده‌هاي تخلّف پذير.
16. شتاب نكردن در كارها، پيش از وقت آن‌ها.
17. لجاجت نكردن در چيزهاي مبهم و ضعف نشان ندادن در چيزهاي واضح.
18. قرار دادن هر چيز در جاي خود و اقدام به‌موقع هر كاري.
19. پرهيز از افزون طلبي، نخوت، غرور، تندي، خشم، زخم زبان‌ها كه ناشي از قدرت حاكمان است و انداختن آن‌ها به ورطه‌ي هلاكت.
20. نظر كردن به حكومت‌هاي عدالت‌گستر پيشين، سنّت‌هاي ارزش‌مند، آثار پيامبران، تكاليف موجود در قرآن و پيروي از آن‌ها.
امام علي(ع) در پايان‌ اين نامه‌ي ارزش‌‌مند به مالك اشتر دعا مي‌كند و رحمت واسعه و رضايت و سعادت و شهادت را از خداوند سبحان مسئلت مي‌جويد.
--------------------------------------------
پاورقى ها:
[1] . سوره‌ي بقره، آيه‌ي 220.
[2] . سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 85.
[3] . سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 56.
[4] . سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 170.
[5] . سوره‌ي بقره، آيات 11 و 12.
[6] . داريوش آشوري، دانش‌نامه‌ي سياسي، تهران: سهروردي و مرواريد، 1366، ص 72؛ و فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، بهار 1374، ص 286.
[7] . فرهنگ علوم سياسي، ص 286.
[8] . دانش‌نامه‌ي سياسي، ص 50.
[9] . فرهنگ علوم سياسي، ص 294.
[10] . همان، ص 14.
[11] . دانش‌نامه‌ي سياسي، ص 15.
[12] . فرهنگ علوم سياسي، ص 15.
[13] . همان، ص 298 و فرهنگ علوم سياسي، ص 65.
[14] . همان، ص 299.
[15] . فرهنگ علوم سياسي، ص 294.
[16] . غرر الحكم، ج 6، ص 362.
[17] . همان، ج 4، ص 194.
[18] . نهج البلاغه، نامه‏ي 53.
[19] . نهج البلاغه، خطبه‌ي‏ي 178.
[20] . نهج‏البلاغه، حكمت 103.
[21] . همان، نامه‏ي 43.
[22] . همان، خطبه‌ي‏ي 198.
[23] . همان، كلمات قصار 89.
[24] . همان، نامه‏ي 31.
[25] . غررالحكم و درر الكلم، ج 2، ص 275.
[26] . همان، ج 4، ص 295.
[27] . همان، ج 4، ص 255.
[28] . نهج البلاغه، كلمات قصار 252.
[29] . من كمال السعاده السعي في صلاح الجمهور )، همان، ج 6، ص 30).
[30] . ان الناس الي صالح الادب احوج منهم الي افضه و الذهب )همان، ج 2، ص 569).
[31] . نهج البلاغه، خطبه‌ي‏ي 129.
[32] . نهج‏البلاغه، نامه‏ي 53.
[33] . همان، نامه‏ي 63.
[34] . همان، نامه‏ي 28.
[35] . همان، خطبه‌ي‏ي 192.
[36] . همان، نامه‏ي 53.
[37] . عند فساد النيّه ترتفع البركه‌ي )غررالحكم و دررالكم، ج 4، ص 327).
[38] . نهج البلاغه، خطبه‌ي‏ي 216.
[39] . همان، خطبه‌ي‏ي 131.
[40] . همان، نامه‏ي 53.
[41] . همان، خطبه‏ي 216.
[42] . همان، خطبه‏ي 25.
[43] . همان، نامه‏ي 53.
[44] . همان، خطبه‏ي 94.
[45] . همان، نامه‏ي 53.
[46] . همان، نامه‏ي 53 و خطبه‏ي 215؛ نامه‏ي 20؛ نامه‏ي 41.
[47] . همان، حكمت 247؛ خطبه‌‏ي 121؛ نامه‏ي 46، ص 19.
[48] . بحارالانوار، ج 41، ص 34.
[49] . ميزان الحكمه‌ي، ج 10، ص 614.
[50] . بحارالانوار، ج 41، باب عبادته و خوفه‏(ع)، ح 4.
[51] . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[52] . بحارالانوار، ج 41، ح 17.
[53] . بحارالانوار، ج 41، ح 13.
[54] . سيد هادي كاشف الغطا، مستدرك نهج البلاغه، )بيروت: منشورات مكتبه‌ي الااندلس، ص 160.
[55] . نهج‌البلاغه، تحقيق صبيح صالح، خطبه‌ي 152.
[56] . همان، خطبه‌‏ي 1.
[57] . همان، خطبه‌‏ي 213.
[58] . همان، خطبه‏ي 152.
[59] . دعاي صباح.
[60] . همان، خطبه‌ي‏ي 195.
[61] . شيخ صدوق، توحيد، ص 305 . 306.
[62] . نهج البلاغه، خطبه‌‏ي 186.
[63] . همان، خطبه‌ي 163.
[64] . همان، خطبه‌ي 99.
[65] . همان، كلام 179؛ خطبه‌‏ي 185 و كلام 182.
[66] . همان، خطبه‌‏ي 45، 186، 179 و كلام 179.
[67] . همان، كلام 182.
[68] . همان.
[69] . همان، خطبه‌ي 185.
[70] . همان، خطبه‌‏ي 152.
[71] . همان، خطبه‏ي 91.
[72] . همان، خطبه‌‏ي 165 155 و كلام 182 و 185.
[73] . ابن ميثم بحراني، ج 5، ص 364.
[74] . دعاي صباح.
[75] . نهج البلاغه، خطبه‏ي 91 186 182كلام 90 49.
[76] . ابومنصور طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 208 . 209.
[77] . نهج البلاغه، خطبه‌ي‏هاي 103 113 230 188 213؛ نامه‏هاي 69 31؛ حكمت 433 44 126.
[78]. نهج‌البلاغه، نامه‌ي 53.