نظريهپردازان، در مورد سياست، تعاريف گوناگوني از سنخ توصيفي يا تجويزي و يا مختلط ارايه نمودهاند و براي آن، شاخهها و زيربخشهايي را بيان كردهاند. از جمله ميتوان به علم سياست، فلسفهي سياسي، كلام سياسي، فقه و حقوق سياسي، نظام سياسي، نظريهي سياسي، انديشهي سياسي و جامعهشناسي سياسي اشاره كرد. علم سياست، دانشي است كه پديدهها و روندهاي سياسي موجود و سازمانها و گروههاي جوياي قدرت و روابط شهروندان و گروههاي گوناگون با دولت و روابط دولت با ديگر دولتها و سازمانهاي بينالمللي را مطالعه ميكند.[98] فلسفهي سياسي، تفكر منتظم دربارهي غرض و غايت حكومت و يا تنقيح مناط و تحليل مفاهيم سياسي است كه به صورت انتزاعي ارايه ميگردد.[99] حال اگر پرسشهاي مربوط به فلسفهي سياسي كه با روش انتزاعي و عقلي پاسخ داده شود، از طريق وحي الهي و متون ديني پاسخ داده شود، كلام سياسي تحقق مييابد. و فقه و حقوق سياسي، مجموعه مباحث حقوقي و فقهي كه به رفتار سياسي دولتها و مردم ارتباط پيدا ميكنند مانند حقوق اساسي و حقوق بينالمللي. نظام سياسي، عبارت است از مجموعهي نظريهها و آراء همآهنگ به شكل يك سيستم كه خطوط اصلي ارزشهاي مورد نظر مكتب در زمينهي مباحث سياسي مثل فرد، دولت و عدالت را بيان ميكند.
جامعهشناسي سياسي، دانشي است كه به بررسي محيط اجتماعي سياسي ميپردازد و تأثيرات جامعه، به طور كلي اعم از حوزهي روابط توليدي و اقتصادي، لايهبنديهاي اجتماعي و فرهنگ، بر ساخت و فرايند و رفتار سياسي را مورد مطالعه قرار ميدهد[100]. نظريه و انديشهي سياسي نيز در گذشته به معناي مجموعهي تفكرات فيلسوفان سياسي همچون افلاطون، ارسطو و... به كار رفته است.
حال كه از چيستي سياست و زير مجموعههاي آن به اختصار سخن گفتيم، بايد توجه داشت كه اولاً وقتي سخن از سياست علوي به ميان ميرود، به معناي نفي بهرهبرداري از عقل و تجربه نيست. بيشك سياستمدار علوي در تصميمهاي سياسي بايد از روشهاي عقلاني جهت تحقق اهداف سياسي علوي بهره بگيرند؛ ثانياً در سنت علوي كمتر به علم سياست به عنوان تفسير روابط ميان رويدادهاي سياسي پرداخته شده است.
قلمرو سياست ديني در كلام علوي حداكثري است؛ ولي نه در علم سياست يا جامعهشناسي سياسي، بلكه در حوزهي كلام سياسي و فقه و حقوق سياسي و انديشهي سياسي.
تعليمات علوي در عرصهي سياست، مشتمل بر چيستي سياست و حكومت، ويژگيهاي حاكم اسلامي، روشهاي سياسي، آزادي و حقوق سياسي مردم، اهداف سياست اسلامي و مانند اينها است.
گفتني است سياست علوي با نگرشي كه به آدم و عالم دارد و هستيشناسي، خداشناسي، انسانشناسي و معرفتشناسي معيني را ارايه ميكند، رويكرد جديدي به مسائل سياسي به ما عطا ميكند و مطالب مهمّي به عرصهي سياست ميافزايد.
و اينك به پارهاي از آموزههاي امير كلام در باب مسائل سياسي اشاره ميكنيم:
1. نگرش امام به سياستمداري و حكومتداري: «سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران، حجت را بر من تمام نميكردند، و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مينمودم، و آخر خلافت را به كاسهي اوّل آن سيراب ميكردم. آنگاه ميديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني گوسفندي بيارزشتر است».[101] امام(ع) عليرغم اين نگرش، از ضرورت حكومت هم سخن ميگويد و وجود زمامداري نيك يا بد را براي مردم لازم ميشمارد[102].
2. ويژگي سياست اسلامي: يكي از ويژگيهاي سياست علوي، پيوند ناگسستني ميان ارزشهاي اخلاقي و سياست اسلامي است. امام در نامهي 53 خطاب به مالكاشتر ميفرمايد: «مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني.»
«به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان ميدهم، بايد اطاعت شود، كه اينگونه خودبزرگبيني، دل را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمتها است.»
ويژگي ديگر در سياست اسلامي اين است كه حقوق دولت و مردم به صورت طرفيني است؛ يعني هم مردم بر حاكم حق دارند و هم حاكم نسبت به مردم، صاحب حق است و اصولاً اگر حق به سود كسي اجرا شود، ناگزير روزي به زيان او نيز به كار ميرود و چون به زيان كسي اجرا شود، روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.
بنابراين حق و تكليف نسبت به يكديگر تضايف و همنشيني دارند و هر صاحب حقي را مكلف و هر مكلفي را صاحب حق ميكند و تنها خداوند سبحان است كه صاحب حق و بدون تكليف است و با قدرت و حكمت و عدالتش براي مردم حقوقي فرض كرد و در ميان حقوق الهي، بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است.
حضرت علي(ع) به همين دليل، اصلاح مردم و زمامداران را به يكديگر وابسته ميداند[103]. ويژگي ديگر سياست علوي، پرهيز از حيله و نيرنگ است. در اين باب فرمود: «سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيلهگر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيركترين افراد بودم؛ ولي هر نيرنگي گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. روز رستاخير در دست هر حيلهگري پرچمي است كه با آن شناخته ميشود. به خدا سوگند من با فريبكاري غافلگير نميشوم و با سختگيري ناتوان نخواهم شد».[104]
3. ويژگيهاي حاكم اسلامي: حضرت علي(ع) در سراسر نهجالبلاغه و ساير مجامع روايي از مختصات حاكم اسلامي سخن گفته است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف. ضرورت خودسازي: حضرت در نامهي 53، مالكاشتر را به رامكردن نفس و كنترل آرزوها و خودسازي توصيه ميكند. امام به همهي كارگزاران كشور، سفارش به خودسازي و كنترل هواي نفس ميكند تا با خودسازي بتوانند به سياست توحيدي و اسلامي دست يازند. امام در حكمتهاي خويش ميفرمايد: «كسي كه خود را رهبر مردم ساخته، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد؛ و ادب كند، سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگري را تعليم دهد و ادب آموزد.»[105]
ب. ضرورت علم و آگاهي حاكم اسلامي[106]
ج. اجراي احكام الهي و زنده نگهداشتن سنت پيامبر و جاري ساختن حدود الهي بر مجرمان و رساندن سهمهاي بيتالمال به طبقات مردم.[107]
د. عدالتورزي و هدايتسازي و مقابله با بدعتهاي اجتماعي.[108]
هـ . پرهيز از خودبزرگبيني و تعصب و تفاخر جاهلي و انكار نعمتهاي الهي و استناد كارهاي نادرست به خداوند.[109]
و. بخيل و نادان و ستمكار نبودن حاكم: «همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمين، ولايت و رهبري يابد و امامت مسلمين را عهدهدار شود، تا در اموال آنها حريص گردد. و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود، مسلمانان را به گمراهي كشاند، و ستمكار نيز نميتواند رهبر مردم باشد كه با ستم، حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند».[110]
حضرت در خطبهي 136 و 131، حفظ نواميس مردم، پاسداري از خون و بيتالمال، اجراي احكام الهي، پرهيز از بخل و جهل و تعدي به حقوق و حيف و ميل و تبعيض و رشوهخواري، عمل به سنت، خداگرايي، اصلاح مردم، دفاع و حمايت از مظلوم، مبارزه با ستمگران، اجراي عدالت بر ستمگران، حقگرايي و قاطعيت را از ويژگيهاي سلبي و ايجابي حاكم اسلامي ميداند. و نيز در نامهي 10 علل طرد معاويه از حكومت اسلامي را فرو رفتن در زينتها، فريب خوردن از لذتها، اسير و مطيع دنيا شدن، رفاه و شيطان زدگي، عدم لياقت رهبري، منافق و كوردل بودن، پذيرش مكروهانهي دين و دروغگو بودن معرفي ميكند. در خطبهي 3 به عدم لياقت ابوبكر براي تصدي خلافت و نفي ويژگيهاي حاكم اسلامي در عمر و عدم كاراي او و نيز بيلياقتي عثمان اشاره ميكند و آفات رهبري را بيان ميفرمايد.
4. آزادي سياسي مردم: يكي از عناصر مهم در فلسفه و انديشهي سياسي، مقولهي آزادي سياسي و اجتماعي مردم است كه از سنت علوي مشهود است. براي نمونه حضرت در ماجراي بيعت، مردم را آزاد گذاشت و حتي از كساني چون عبداللَّه بن عمر، محمد بن عمر بن مسلمه، اسامه بن زيد، حسان بن ثابت و سعد بن مالك نيز به زور بيعت نگرفت و يا مردم رقه را جهت پلسازي در جنگ صفين مجبور نكرد؛[111] ولي از افشاي ماهيت عالمنماها نيز كوتاه نميآمد. ماهيت عمروعاص[112] و معاويه[113] و مغيره[114] و اشعث بن قيس[115] را براي مردم افشا كرد.
همچنين امام، به رغم پذيرش آزادي سياسي مردم، از هدايت منحرفان دست نميشست و با سخنراني و موعظه به انحرافات آنها آگاهي ميبخشيد. براي نمونه خوارج را به فريب و خدعهي معاويه آگاه كرد و كجيها و شبهات و تأويلات آنها را پاسخ داد.[116]
همچنين در هدايت خليفهي اول و زبير تلاش فراوان نمود.[117] امام به اهانتكنندگان و شكستخوردگان جنگ از خود عفو و گذشت نشان ميداد و اهانتهاي خوارج را تحمّل ميكرد و با مخالفان خود، برخورد مسالمتآميز نشان ميداد[118].
10- قلمرو دين در عرصهي مديريت
در اينكه امام علي(ع) در عرصهي مديريت سخن فرموده است و مديران خود را از روشها، اصول و توصيههاي مديريتي آگاه ساخته است، ترديدي نيست پرسش اصلي در اين مقال اين است كه گسترهي حضور سنت علوي در عرصه مديريت چهقدر است؟ آيا حضرت به تمام زواياي مديريت يعني رهبري، برنامهريزي، نظارت، كنترل و... پرداخته است؟ قبل از پاسخ به اين پرسش، در باب چيستي مديريت نگارش چند جملهاي ضرورت دارد.
تئوري پردازان مديريت، تعريفهاي گوناگوني براي دانش مديريت ارايه نمودهاند. تعاريفي كه از رويكردها و رهيافتهاي متفاوت حكايت دارند؛ از جمله:
ـ مديريت، عبارت است از انجام عمليات براي حصول به هدف يا هدفهاي از پيش تعيين شده از طريق هدايت و تلفيق مساعي افراد.[119]
- مديريت علمي، مجموعهايي از قانونها، دستورها و اصول مشخص شناخته شده است كه پيآمدهاي شگفتي را به ارمغان ميآورد. هدف اصلي مديريت، به دست آوردن بيشترين نيك فرجامي براي كارفرما، همراه با بيشترين نيك فرجامي براي هر يك از كارگران ميباشد.[120] امروزه شاهد تئوريپردازيهاي فراوان در دانش مديريت هستيم. مكاتب مختلف كلاسيك و نظريههاي جديد مديريت، زاييدهي اين تئوريهاست. مكتب مايوليسم، مكتب روابط انساني، نظريهي ماري پاركرفالت، نظريهي چستر بارنارد، نظريهي هربت سايمون و نظريهي سيستمها[121] كه در اهداف اصلي سازمان از قبيل رشد توليد، سود بيشتر، بهرهبري حداكثر از ماشين و انسان، ارزش نهادن به انسان و نيازها و روابط انساني و همسنگ ندانستن انسان با ماشين با يكديگر اختلاف دارند، نظامهاي مديريت علمي را متفاوت ساخته است. با صرف نظر از اين اختلافها كه البته در فرمايشات امام علي و سنت علوي ميتوان ديدگاههاي آن حضرت را بهدست آورد، آنچه مسلم است اين نكتهي مهّم است كه مديريت جديد از اركان برنامهريزي، تصميمگيري، سازماندهي، همآهنگي، ارتباطات، انگيزش، رهبري، كنترل و نظارت، اهداف سازماني و اخلاق كارگزاران و مديران شكل گرفته است.[122]
نگارنده با تتبع در فرمايشات حضرت علي(ع) در بحث قلمرو دين در عرصهي مديريت نكات ذيل را بهدست آورده است:
1. بر اهل فن پوشيده نيست كه انسانشناسي و جهانشناسي بر مديريت تأثير ميگذارد و دانش مديريت از تئوريهاي آن علوم، مصرف ميكند. با توجه به اينكه در سنت علوي، مباحث انسانشناسي و جهانشناسي بيان گرديده، در نتيجه ميتوان از مديريت علوي سخن به ميان آورد.
2. سنت علوي مشتمل بر اهداف نهايي، متوسط و ابتدايي است كه در تعيين اهداف مديرت نقش بهسزايي دارد.
3. اخلاق كارگزاران و ويژگيهاي رهبري نيز كه از مهمترين اركان مديريت است، در سنت علوي يافت ميشود و اميرمؤمنان به صورت حداكثري به اين مباحث پرداخته است. همچنانكه از آفات و آسيبها و كاستيهاي مديريت نيز فراوان سخن گفته است.
4. توصيهي حضرت به ساير اصول و اركان مديريت مانند نظارت، برنامهريزي، ارتباطات، كنترل نيز در خطبهها، نامهها و حكمتها بر بالندگي مديريت علوي افزوده است.
با توجه به مطالب فوق، نبايد از يك نكتهي مهّم غفلت كرد و آن نكته اين است كه سنت و سيرهي علوي نافي روشهاي علمي در زمينههاي برنامهريزي، نظارت، ارتباطات، كنترل، سازماندهي و همآهنگي نيست. يعني با روشهاي تجربي و عقلاني بايد بر تقويت مديريت علوي افزود.
خلاصهي سخن آنكه، فرمايشات مولاي متقيان از مباحث مديريت، بيگانه نيست؛ همچنانكه طرد كنندهي روشهاي ديگري عقلي و تجربي را در اين عرصه نميباشد. بنابراين، مديريت، علاوه بر استفاده از روش علمي، نگرش سيستمي و بهكارگيري قواعد و تئوريهاي علوم مختلف از جمله فيزيك، روانشناسي، جامعهشناسي، زيستشناسي، اقتصاد و رياضيات از مباني انسانشناسي، جهانشناسي، وظيفهشناسي و هدفشناسي علوي نيز مدد ميگيرد. و اينك به اختصار، به تبيين پارهاي از اركان مديريت در سنت علوي ميپردازيم:
الف. اصل نظارت: نظارت يكي از اركان مهّم مديريت علمي است كه در تصميمگيري و رهبري نقش مهمي را ايفا ميكند. امام علي(ع) در فرمايشات خود به نظارت فراگير بر امور كارگزاران حكايت ميكند. بر اين اساس با فرماندار آذربايجان، (مصقله بن هبيره)[123] برخورد ميكند و در مورد محمد بن ابيبكر، والي مصر، تصميم به جابهجايي ميگيرد.[124] عمروبن ابي سلمه، استاندار بحرين و فارس را جهت شركت در جنگ صفين منتقل ميكند و نعمان بن عجلان را بهجاي وي منصوب ميدارد.[125] همچنين زياد بن ابيه را به تذكّرات مكرّر خطاب ميكند[126] كميل بن زياد، فرماندار شهر هيث را سرزنش مينمايد[127] و منذر بن جارود را به جهت خيانت مالي عزل ميكند.[128] تمام اين رفتارها و تصميمهاي مديريتي از اصل نظارت علوي سرچشمه گرفته است. تشويق مديران و كارگزاران لايق و شايسته مانند تشويق سعد بن مسعود فرماندار مدائن نيز زاييدهي اصل نظارت است.
حضرت در نامهي ارزشمند خويش به مالكاشتر نيز به اصول نظارت، تنبيه و تشويق تأكيد فراوان دارد.
ب. اخلاق مديران و كارگزاران: امام علي(ع) در سراسر حكومتداري و ولايتمداري خويش به بيان ويژگيها و اخلاق مديران و كارگزاران پرداخته است و زمامداران را به اين اوصاف توصيه ميكند. براي نمونه ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد. اداي امانت الهي، سازگاري گفتار و كردار، نرم بودن با مردم و بياعتنايي نكردن، دروغ نگفتن، مهرباني و نرمخو و گشادهرو بودن، وفاداري نسبت به حقوق مردم و مستمندان، امانتداري، پرهيز از بزرگبيني و سركشي، حفظ جايگاه اصلي عقل، ترس از خدا در اسرار پنهاني و اعمال مخفي، اطاعت الهي و انجام اعمال مطابق كتاب و سنت، بزرگ شمردن خداوند، رام كردن نفس، خدامحوري و تقواگرايي، رعايت عدل و انصاف، مردمگرايي، تواضع و فروتني، رعايت تساوي و عدالت رفتاري[129].
شناخت و آگاهي كامل نسبت به راه و هدف، ايمان كامل به هدف، محتوا و برنامهريزيها، جلوگيري از اختلاف و افتراق و دعوت به وحدت و انسجام نيروها، صراحت بيان در هدف نهايي و موازين خود، عجله نكردن و بهرهي كافي بردن از فرصت، استقامت در هدف و اصول ثابت و نفي هرگونه تسامح، تصميمگيري و قاطعيت، تحمّل شاديها و پيروزيها، عفو و بخشش و جلوگيري از انتقام، تحمّل افكار مخالف، حق خواهي و انتقاد پذيري، مشورت كردن با خردمندان.[130]
ج. آفات مديريت: حضرت علي(ع) علاوه بر بيان شرايط مديريت و ويژگيهاي مديران به آفات و موانع مديريت نيز پرداخته و به موانعي چون بد رفتاري، بيتدبيري يا بد تدبيري، زورگويي و اجبار، بيدقتي در كارها، ناتواني در كار، فاصله گرفتن از كارمندان و كارگران و كارگزاران، خودخواهي و افزونطلبي، تملّق و چاپلوسي نسبت به خود و منّتگذاري نسبت به مردم، رابطهگرايي بهجاي قانونمند بودن، و شتابزدگي تصريح كرده است.[131]
د. سبك و سلوك مديريتي: در مديريت علمي، طريقي كه مدير براي نفوذش در كسب اهداف سازماني بهكار ميگيرد، سبك رهبري يا مديريتي نام دارد.[132] اين پرسش كه چگونه ميتوان در ديگران نفوذ كرد، ذهن تئوريپردازان مديريت را به خود جلب كرده است و به اموري چون تخصّص و مهارت، قدرت مقام و شخصي يا قدرت تشويق و تنبيه پرداختهاند. به طور كلي در مديريت علمي، به دو سبك آمرانه و سبك دمكراتيك اشاره شده است. در سبك آمرانه بر وظيفه و در سبك دمكراتيك بر روابط انساني تأكيد ميشود.[133]
برخي از محققان مديريت، سبكهاي مديريت و رهبري را به سبك آمرانه محض، سبك دلسوزانه، سبك مشاورهاي و سبك روابط انساني تفصيل دادهاند و تفاوت اين سبكها را در اعتماد به زيردستان، تصميمگيري و سياستگذاري، فرآيند كنترل، ارتباط مدير با زيردستان و رابطهي سازمان رسمي با سازمان غير رسمي ذكر كردهاند.[134] حضرت علي(ع) با توجه به توصيههايي كه در باب عدالتورزي و پرهيز از ظلم و ستم مديران، رسيدگي به احتياجات زيردستان، توجه دقيق به اطرافيان مدير و حاكم، پرهيز از خودپسندي و ثناخواني، دور ساختن اتهام و بدبيني، مشاورت و مشاركت زير دستان در تصميمگيري، اصولگرايي، بهرهگيري از وسايل مقدس حاكميت قوانين الهي و شرافت انسان،[135] داشته است، ميتوان سبك جديدي از مديريت را به آن حضرت نسبت داد و آن عبارت است از سبك انساني الهي كه در آن، هم كارمندان در تصميمگيري مشاركت دارند؛ و هم احكام و شريعت الهي حاكم است؛ هم احترام و ارزش نهادن به شرافت انساني مطرح است و هم قاطعيت و نظارت و تشويق و تنبيه به كار گرفته ميشود.
هـ . توصيههاي امام علي(ع) در باب برنامهريزي مانند: «ظرافت و دقّت در برنامهريزي بهتر از امكانات است؛[136] «آباداني دولتها به تحقق برنامهريزي و چارهانديشي آنها است؛[137] «امام به مالكاشتر توصيه ميكند كه در هر روز، كار همان روز را انجام بده زيرا هر روز، كار مخصوص خود را دارد، از شتابزدگي در امور قبل از رسيدن وقت آنها يا غرق شدن در آنها هنگام امكانشان و يا لجاجت در آنها هنگامي كه پيچيده شدند يا سستي در آنها هنگامي كه روشن شدند، بپرهيز. پس هر چيزي را در جاي خويش قرار ده و هر امري را به وقت خود انجام ده».[138]
و. ساحتهاي گوناگون مديريت: امام علي(ع) در خطبهها و نامهها و حكمتهاي خويش، به برخي مسائل مربوط به مديريت سياسي، مديريت نظامي، مديريت اقتصادي، مديريت دولتي و مديريت خانواده پرداخته است. در مديريت سياسي به شيوههاي برخورد با فتنهها،[139] اطلاعرساني صحيح سياسي،[140] حقوق متقابل رهبر و مردم[141] روش جلوگيري از سرپيجي و شورشگري[142] آگاهي داده است. در مديريت نظامي مردم را از تحريكات نظامي سران جنگ جمل آگاه ميسازد[143] و عوامل نظامي و رواني و عقيدتي پيروزي در جنگ را به فرزندش محمد بن حنيفه آموزش ميدهد[144] و مردم كوفه را از تحريكات نظامي فرماندهان نظامي معاويه مطلع ميسازد[145] و آموزشهاي نظامي، فريب و نيرنگهاي نظامي را هشدار ميدهد.[146]
در مديريت اقتصادي، به روشهاي صحيح استفاده از بيتالمال[147] و بهره گرفتن از اموال شخصي تذكر ميدهد[148] در مديريت خانواده به اصولي چون اصل تقسيم كار در خانواده، اصل مشورت، اصل همآهنگي، اصل حفاظت، اصل مسؤليتپذيري، اصل سعهي صدر و تحمّل مشكلات، اصل فرهنگ حجاب، اصل اعتدال خانوادگي، اصل مديريت مرد در خانواده اشاره ميكند.[149]
11- قلمرو دين در عرصهي نظام تربيتي
نظام تربيتي و دانش تعليم و تربيت، يكي ديگر از رشتههاي علوم انساني است كه سنت علوي در اين عرصه نيز توصيهها و توصيفهايي نموده است.
تربيت، مجموعهاي از تلاشهايي است كه هدف آن برخوردار ساختن فرد از همهي قواي خود و آماده كردن او براي استفادهي صحيح از آن است؛ به عبارت ديگر، تربيت، عبارت است از فراهم كردن زمينهها و عوامل براي فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انساني در جهت مطلوب.[150]
نظام تربيتي، مجموعهي گزارهها و انديشههاي منظم و سازمان يافته دربارهي تربيت است كه از مباني، اصول، هدف و روشهاي تربيتي شكل گرفته است توضيح مطلب اين كه:
1. مباني تربيتي عبارت است از گزارههاي بنيادين هستي شناسانه، انسان شناسانه، جهان شناسانه و معرفت شناسانه، كه از وضعيت و جايگاه انسان در عالم و هستي گزارش ميدهد. حضرت علي(ع) در فرمايشات خود به اينگونه مباحث پرداخته است؛ براي نمونه مباحث انسانشناسي مانند تركيب انسان از بُعد مادي و مجرد، سرشت اوليهي انسان، نيازهاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي او، شؤون وجودي انسان، گرايشهاي طبيعي و روحي، ساحتهاي مختلف انسان و مباحث معرفتشناسي مانند اعتبار بخشيدن به حس و تجربه و عقل، نيازمندي حس به عقل و عقل به وحي و مباحث هستيشاختي مانند ساحتهاي مختلف هستي از جمله مجرد و مادي.[151]
2. اصول تربيتي عبارت است از قواعد كلي تربيتي كه با توجه به مباني و اهداف نظام تربيتي به دست ميآيند و منشأ پيدايش روشها و شيوههاي تربيتي ميباشند. مانند اصل تأثير و تأثّر شرايط محيطي و اجتماعي بر انسان، اصل عدالت، اصل عزت، اصل تعقلورزي، اصل مسامحت و مانند اينها كه در خطبهها و نامهها و حكمتهاي ارزشمند امام علي(ع) مورد تأييد قرار گرفتهاند.
3. اهداف تربيتي عبارت است از مقاصد و اهداف نزديك، متوسط و نهايي كه نظام تربيتي آن را دنبال ميكند؛ مانند زنده نگهداشتن فطرت الهي و دينداري، تقويت فضايل اخلاقي، شكوفايي عقل، هدايت و رستگاري و در نهايت قرب الهي كه در خطبهي اوّل و ساير فرمايشات امام علي بدان آگاهي داده است.
4. روشهاي تربيتي عبارت است از شيوهها و راهكارهاي كاربردي كه انسان تربيت يافته را به اهداف تربيتي نزديك ميسازد. مانند روش سخنراني و موعظه،[152] روش نامهنگاري[153] و روشهاي قصهگويي، پرسش، دادن بينش و بصيرت، پيشگيري، تمثيل و تشبيه، الگوگيري، تبشير و تشويق، تكليف و امر كردن، همنشيني با صالحان، تغافل، انذار و تخويف، تنبيه و جريمه كردن، محروم سازي و مانند اينها. بنابراين، در سنت و سيرهي علوي از اركان چهارگانهي نظام تربيتي سخن به ميان آمده است؛ ولي اين مطلب بدان معنا نيست كه متخصصان تربيتي، از روشها، الگوها و مهارتهاي تجربي در عرصهي مشاوره، آموزش و پرورش و... بهره نگيرند.
12- قلمرو دين در عرصهي علوم طبي و بهداشتي
دانش طب و علوم همگن آن، كه زاييدهي روش تجربي و عقلاني است، از گستردگي خاصي برخوردار است. بيشك، اين ادعا كه تمام نيازهاي بشر در اين عرصه از سنت علوي برآورده گردد، يك ادعاي غير قابل اثبات است. هر چند پيشوايان دين اسلام به جهت علم لدني و ارتباط با عوالم غيبي از علوم گوناگون، همچون علم طب و بهداشت برخوردارند. ولي در آنچه از سنت و سيره آنها بهدست ما رسيده است، نميتوان پاسخ تمام پرسشهاي پزشكي را جويا شد؛ اما توصيههاي بهداشتي و درماني به صورت پراكنده در منابع روايي ما يافت ميشود كه به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم:
1. پرهيز از ظروف شكسته در آشاميدن: «از جاي شكستگي ظروف و از طرف دستهي ظروف، آب نياشاميد كه شيطان در آنجا مينشيند.»[154]
2. بهرهگيري از حمام: «چه خوب خانهاي است حمام كه گرماي آن انسان را به ياد جهنم مياندازد و آلودگي را از بدن پاك ميكند.»[155]
3. نابود كردن تارهاي عنكبوت: «خانه را از تارهاي عنكبوت پاك كنيد كه رها كردن تارهاي عنكبوت در خانه عامل فقر است».[156]
4. امام علي(ع) به اقسام خوابيدن و روش درست آن، روغن ماليدن به بدن و روش استفاده از حمام، آداب آب نوشيدن[157] و پرهيز غذايي توصيه ميكنند و تأكيد بر مسواك زدن تأكيد دارند.[158]
5 . حضرت اميرمؤمنان به روشهاي درماني با داروهاي گياهي از جمله خرما، انگور، كشمش، انار، سيب، گلابي، انجير، ادويه و فلفل، بالنگ و ترنج، هندوانه و خربزه، گردو، تره، كدو، تربچه، قارچ، كاهو، گلپر، سير، عدس، عناب، كندر، بنفشه و گلگاوزبان، اسپند، گل خطمي، حنا، موزه، عسل، گوشت، شير، ماهي، زعفران خالص، نبات و استفاده از حجامت، توصيههاي بهداشتي و درماني مفيد ارايه كرده است.[159]
13- قلمرو دين در عرصهي فقه و حقوق
فقه شيعه دامنه و گسترهي وسيعي دارد و احكام دنيوي و اخروي را شامل است. فقهاي شيعه مانند سلار بن عبدالعزيز ديلمي در «المراسم» و قاضي عبدالعزيز بن براج در «مهذب»، احكام فقهي و شرعي را به عبادات و معاملات و معاملات را به عقود و احكام و احكام را به احكام جزايي و غير جزايي منشعب ميكنند. محقق حلي نيز در «شرايع الاسلام» فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم مينمايد.[160] شهيد صدر با روش جديدي، مباحث فقهي را به چهار گروه تقيسم كرده است: عبادات، اموال عمومي و خصوصي، سلوك و آداب و رفتار شخصي كه به عبادات و اموال ربطي ندارد و به دو گروه روابط خانوادگي و اجتماعي انشعاب مييابد؛ آداب عمومي و رفتار و سلوك نهادهاي حكومتي در مسائل حكومت، صلح و جنگ و روابط بينالملل.[161]
امام علي(ع) در سيره و سنت علوي به احكام عبادات و احكام معاملات اعم از عقود و ايقاعات و احكام جزايي پرداخته است و به صورت حداكثري آنها را بيان كرده است. نكتهي قابل توجه اين كه امام علي(ع) در مباحث فقهي تنها به تكاليف اكتفا نكرده است و حقوق طبقات گوناگون جامعه را نيز بيان نموده است؛ از جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد؛ حقوق متقابل مردم و دولت مانند حق عدالت، حق رأفت، حق مشورت، حق خيرخواهي، حق آموزش و پرورش، حق انتخاب و...؛[162]
حقوق اجتماعي مردم مانند حق تعاون و تناصح، حق اصلاح و...؛[163]
حقوق متقابل پدر و فرزند مانند حق اطاعت و حق تربيت؛[164]
حقوق حيوانات مانند خسته نكردن آنها و عدالت در بهرهوري؛[165]
حقوق دشمن در جنگ؛[166]
حقوق كارمندان دولتي؛[167]
حقوق اقليتهاي مذهبي؛[168]
حقوق تجار و صاحبان صنايع؛[169]
حقوق زن؛[170]
حقوق محرومان؛[171]
حقوق نظاميان؛[172]
حقوق قضات؛[173]
حقوق مراجعهكنندگان؛[174]
حقوق خويشاوندان؛[175]
حقوق حاجيان؛[176]
حقوق يتيمان؛[177]
حقوق همسايگان؛[178]
14- قلمرو دين در عرصهي عقايد
سنت و كلام علوي در باب عقايد و معارف اسلامي به صورت حداكثري بيان گرديده است و حقايقي را گزارش داده كه يا از دايرهي كسب عقلاني خارج است و يا با زمان طولاني اكتسابپذير است.
در اولين خطبهي از نهجالبلاغه، سر آغاز دين را معرفت الهي دانسته و كمال معرفت را تصديق و كمال تصديق را توحيد و كمال توحيد را اخلاص و كمال اخلاص را پيراستن او از صفات زايد معرفي ميكند؛ هم مغاير با همه چيز است و هم از آنها بيگانه و جدا نيست، خالق و آفرينشگر جهان هستي و حقايق آن از جمله فرشتگان و جن و انس و... است. آفريدگاري است كه لحظه به لحظه به تدبير تكويني و تشريعي اشتغال دارد.[179]
امام در مناجات خود در مسجد كوفه با مقايسهي انسان و خدا به طور جامع و واقعبينانه، انسانشناسي و خداشناسي علوي را كه برگرفته از آموزش نبوي است ارايه ميكند و خالق، حي و عالم بودن خدا و ساير صفات كمال او و نيز مخلوق و ميّت و جاهل بودن انسان و ساير صفات نقص او را توصيف ميكند.
حضرت در مجامع روايي به ضرورت و حكمت بعثت پيامبران و نبياكرم(ص) و صفات آنها نيز پرداخته است.[180] همچنين به تفصيل در باب آخرت و احوال آن سخن فرموده است.[181] مقام امامت و مصاديق آن نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه در كلام علي(ع) به تفصيل آمده است.[182]
در پايان لازم است به اين پرسش، پاسخ داده شود كه آيا تمام فرمايشات امام و توصيهها و توصيفهاي آن حضرت، به ويژه در عصر حكومت علوي، به دين بماهو دين مربوط است يا اين كه جنبه حكومتي داشته است. در صورت نخست، ميتوان از طريق بيانات امام، قلمرو دين را تعيين كرد ولي اگر فرمايشات امام جنبهي حكومتي داشته باشد، داخل در احكام متغير قرار ميگيرند و قلمرو دين را تعيين نميكنند. پاسخ اين مطلب اين است كه اولاً در كلام امام و ساير پيشوايان دين، اگر ظهوري بر صدور احكام به نحو احكام حكومتي نباشد، بايد فرمايشات آن بزرگواران را بر دوام حمل كرد و كلام آنها را جزء دين شمرد؛ ثانياً اگر با قراين بتوانيم حكومتي بودن پارهاي از فرمايشات ائمه(ع) را ثابت كنيم، نبايد احكام حكومتي آن حضرت را خارج از دين بدانيم؛ به عبارت ديگر، دين در حوزهي فقه و حقوق در بردارندهي احكام اولي، ثانوي و حكومتي است و احكام حكومتي، بخشي از احكام ديني شمرده ميشوند. البته معناي احكام حكومتي اين است كه در همهي زمانها و حالات جريانپذير نيست و همانند احكام ثانوي، مقيد به عنوان خاصي چون مصلحت است.
--------------------------------------------
پاورقى ها:
[98] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، نشر ني، چاپ سوم، ص 33.
[99] . آنتوني كوئين، فلسفهي سياسي، ترجمهي مرتضي اسعدي، تهران: انتشارات الهدي، ص 4 و 48.
[100] . حسين بشيريه، جامعهشناسي سياسي، تهران: نشر ني، ص 19.
[101] . نهجالبلاغه، خطبهي 3.
[102] . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 308.
[103] . نهجالبلاغه، خطبهي 216.
[104] . خطبهي 200.
[105] . نهجالبلاغه، حكمت 73.
[106] . همان، خطبهي 3.
[107] . همان، خطبهي 105.
[108] . محمد دشتي، امام علي(ع) و مسائل سياسي، ص 96 - 7.
[109] . همان، خطبهي 192.
[110] . نهجالبلاغه، خطبهي 131.
[111] . شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 291.
[112] . خطبهي 84..
[113] . نامهي 17.
[114] . خطبهي 135.
[115] . خطبهي 19.
[116] . خطبهي 122.
[117] . نهجالبلاغه، حكمت 190.
[118] . علامه خويي، منهاجالبراعه، بنياد فرهنگي امام، ج 16، ص 363؛ و مستدرك الوسائل ج 2، ص 251.
[119] . مهدي ايراننژاد پاريزي و پرويز ساسان گهر، سازمان مديريت از تئوري تا عمل، مؤسسهي بانكداري ايران، چاپ دوم، پاييز 1373، ص20.
[120]. فردريك و نيسلو تيلور، اصول مديريت علمي، ترجمهي محمدعلي طوسي، مركز آموزش مديريت دولتي، ص 23.
[121] . ر.ك: به سازمان و مديريت از تئوري تا عمل، فصل دوم و سوم.
[122] . ر.ك: گري دسلر، مباني مديريت، ترجمهي داود مدني، نشر قومس و هرولد كونتز و ديگران، اصول مديريت، ترجمهي محمدعلي طوسي و ديگران، مركز آموزش مديريت دولتي.
[123] . نهجالبلاغه، خطبهي 44.
[124] . همان، نامهي 42.
[125] . همان، نامهي 42.
[126] . نامهي 20.
[127] . نامهي 61.
[128] . نامهي 71.
[129] . نامههاي 19،47 ،27 ،53، 26.
[130] . ر.ك: عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، مدخل رهبري، انتشارات ذره، ج 5، صص 2842 - 2904؛ محمدرضا حكيمي، الحياه، ج 1، ص 356 - 7؛ ميزان الحكمه، ج 6، ص 371؛ نهجالبلاغه، نامهي 33، حكمت 176، خطبهي 216، نامهي 5.
[131] . نهجالبلاغه، حكمت 184، نامهي 31،53، حكمت 339، نامهي 41 و غرر الحكم.
[132] . علي رضائيان، اصول مديريت، انتشارات سمت، ص 200.
[133] . همان، صص 202 - 205.
[134] . همان، ص 207.
[135] . ر.ك: غرر الحكم ماده عدل؛ نهجالبلاغه، نامهي 27 و 46 و 53 و خطبهي 209 و حكمت 153 و 164.
[136] . ميزان الكمه، ج 6، ص 551.
[137] . ميزان الحكمه، ج 2، ص 551.
[138] . نهجالبلاغه، نامهي 53.
[139] . نهجالبلاغه، خطبهي 5.
[140] . همان، خطبهي 6.
[141] . همان، خطبهي 34.
[142] . همان، خطبهي 39.
[143] . همان، خطبهي 10.
[144] . همان، خطبهي 11.
[145] . همان، خطبهي 256.
[146] . همان، خطبهي 121 و 124.
[147] . همان، نامهي 21 و 24.
[148] . همان، نامهي 21 و 24.
[149] . محمد دشتي، الگوهاي رفتاري، امام علي و مديريت، ج 7، مؤسسهي فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، صص 70 - 90.
[150] . علياكبر سيف، روانشناسي پرورشي، ص 14.
[151] . نهجالبلاغه، خطبهي 223،199 ،87 ،7، 1.
[152] . نهجالبلاغه، حكمت 130.
[153] . همان، نامهي 27.
[154] . وسائل الشيعه، ج 3، ص 310.
[155] . همان، ج 1، ص 361.
[156] . همان، ص 320.
[157] . حليه المتقين، باب ششم، فصل هفتم و هشتم؛ باب هفتم، فصل چهارم و هفتم و نهم.
[158] . بحار الانوار، ج 73، ص 129، حديث 15 و مستدرك الوسائل، ج 16، ص 452، حديث 10.
[159] . محمد دشتي، الگوهاي رفتاري، امام علي و بهداشت و درمان، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، ج 14، فصل هفتم، ص 163 - 256.
[160] . المحقق الحلي، شرايع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، تعليق السيد صادق الشيرازي، تهران: انتشارات استقلال، ج 1، ص 6.
[161] . محمدباقر الصدر، الفتاوي الواضحه، ج 1، ص 132 - 4.
[162] . نهجالبلاغه، خطبهي 34 ،170 ،229، 216 و نامهي 6، 53 ،50.
[163] . همان، خطبهي 216، نامهي 27، حكمت 37.
[164] . همان، حكمت 399.
[165] . همان، خطبهي 224 167 و نامهي 25.
[166] . همان، نامهي 14 و 29.
[167] . همان، نامهي 53.
[168] . همان، خطبهي 27 و نامهي 19.
[169] . همان، نامهي 53.
[170] . همان، نامهي 31 و 14.
[171] . همان، نامهي 53.
[172] . همان، نامهي 53 و 50.
[173] . همان، نامهي 53.
[174] . همان، نامهي 53.
[175] . همان، خطبهي 23 و نامهي 31 و 47.
[176] . همان، نامهي 67.
[177] . همان، نامهي 47.
[178] . همان، نامهي 47.
[179] . خطبهي 96 ،94 ،91،1.
[180] . خطبهي 147،109 ،100،72 ،33،1.
[181] . خطبهي 112، 109،32.
[182] . خطبهي 109 ،100 ، 97.
|