تشيع , مكتب محبت و عشق
از بزرگترين امتيازات شيعه بر ساير مذاهب اين است كه پايه و زيربناى اصلى آن محبت است .
از زمان شخص نبى اكرم كه اين مذهب پايه گذارى شده است زمزمه محبت و دوستى بوده است .
آنجا كه در سخن رسول اكرم جمله على و شيعته هم الفائزون(1) را مى شنويم , گروهى را در گرد على مى بينيم كه شيفته او و گرم او و مجذوب او مى باشند . از اينرو تشيع مذهب عشق و شيفتگى است . تولاى آن حضرت مكتب عشق و محبت است . عنصر محبت در تشيع دخالت تام دارد . تاريخ تشيع با نام يك سلسله از شيفتگان و شيدايان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است .
على همان كسى است كه در عين اينكه بر افرادى حد الهى جارى مى ساخت و آنها را تازيانه مى زد و احيانا طبق مقررات شرعى دست يكى از آنها را مى بريد بازهم از او رو بر نمى تافتند و از محبتشان چيزى كاسته نمى شد . او خود مى فرمايد :
لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على ان يبغضنى ما ابغضنى , ولو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على ان يحبنى ما أحبنى , و ذلك انه قضى فانقضى على لسان النبى الامى انه قال : يا على لا يبغضك مؤمن , و لا يحبك منافق(2) .
( اگر با اين شمشيرم بينى مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود , هرگز دشمنى نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت , زيرا كه اين گذشته و بر زبان پيغمبر امى جارى گشته كه گفت : يا على ! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمى دارد) .
على مقياس و ميزانى است براى سنجش فطرتها و سرشتها . آنكه فطرتى سالم و سرشتى پاك دارد از وى نمى رنجد ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد . و آنكه فطرتى آلوده دارد به او علاقمند نگردد ولو اينكه احسانش كند , چون على جز تجسم حقيقت چيزى نيست .
مردى است از دوستان اميرالمؤمنين , با فضيلت و با ايمان . متأسفانه از وى لغزشى انجام گرفت و بايست حد بر وى جارى گردد .
اميرالمؤمنين پنجه راستش را بريد . آن را به دست چپ گرفت . قطرات خون مى چكيد و او مى رفت .
ابن الكواء خارجى آشوبگر , خواست از اين جريان به نفع حزب خود و عليه على استفاده كند , با قيافه اى ترحم آميز جلو رفت و گفت دستت را كى بريد ؟ گفت :
قطع يمينى سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين و اولى الناس بالمؤمنين على بن ابى طالب , امام الهدى . . . السابق الى جنات النعيم , مصادم الابطال , المنتقم من الجهال , معطى الزكاة . . . الهادى الى الرشاد و الناطق بالسداد , شجاع مكى , جحجاح وفى . . .(3) .
( پنجه ام را بريد سيد جانشينان پيامبران , پيشواى سفيدرويان قيامت , ذيحق ترين مردم نسبت به مؤمنان , على بن ابى طالب , امام هدايت . . . پيشتاز بهشتهاى نعمت , مبارز شجاعان , انتقام گيرنده از جهالت پيشگان , بخشنده زكات . . . رهبر راه رشد و كمال , گوينده گفتار راستين و صواب , شجاع مكى و بزرگوار با وفا) .
ابن الكواء گفت : واى بر تو ! دستت را مى برد و اينچنين ثنايش مى گوئى ؟ !
گفت : چرا ثنايش نگويم و حال اينكه دوستيش با گوشت و خونم درآميخته است ؟ ! به خدا سوگند كه نبريد دستم را جز به حقى كه خداوند قرار داده است .
اين عشقها و علاقه ها كه ما اينچنين در تاريخ على و ياران وى مى بينيم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن مى كشاند .
1 - جلال الدين سيوطى در الدر المنثور در ذيل آية 7 سوره بينه از ابن عساكر از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند كه گفت در محضر پيغمبر بوديم كه على نيز به محضرش مىآمد . حضرت فرمودند : و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه , يعنى سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست اين مرد و شيعيان او در روز قيامت رستگارانند . و مناوى در كنوز الحقايق به دو روايت نقل مى كند , و هيثمى در مجمع الزوائد , و ابن حجر در الصواعق المحرقة همين مضمون را با كيفيتى ديگر نقل مى كنند .
2 - نهج البلاغه , حكمت 42 .
3 - بحار الانوار , ج 40 , ص 281 - 282 , چاپ جديد و التفسير الكبير فخر رازى , ذيل آيه 9 - ام حسبت أن . . . - سوره كهف .