بخش دوم: نيروي دافعه علي (عليه السلام) | ||
ناكثين و قاسطين و مارقين
على در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست : اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آنها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعنى خوارج كه خود آنها را مارقين مى خواند(1) . فلما نهضت بالامر نكثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون(2) . ( پس چون به امر خلافت قيام كردم , طائفه اى نقض بيعت كردند , جمعيتى از دين بيرون رفتند , جمعيتى از اول سركشى و طغيان كردند) . ناكثين از لحاظ روحيه پول پرستان بودند , صاحبان مطامع و طرفدار تبعيض . سخنان او درباره عدل و مساوات بيشتر متوجه اين جمعيت است . اما روح قاسطين روح سياست و تقلب و نفاق بود . آنها مى كوشيدند تا زمام حكومت را در دست گيرند و بنيان حكومت و زمامدارى على را درهم فرو ريزند . عده اى پيشنهاد كردند با آنها كنار آيد و تا حدودى مطامعشان را تأمين كند . او نمى پذيرفت زيرا كه او اهل اين حرفها نبود . او آمده بود كه با ظلم مبارزه كند نه آنكه ظلم را امضا كند . و از طرفى معاويه و تيپ او با اساس حكومت على مخالف بودند . آنها مى خواستند كه خود مسند خلافت اسلامى را اشغال كنند , و در حقيقت جنگ على با آنها جنگ با نفاق و دوروئى بود . دسته سوم كه مارقين هستند روحشان روح عصبيتهاى ناروا و خشكه مقدسيها و جهالتهاى خطرناك بود . على نسبت به همه اينها دافعه اى نيرومند و حالتى آشتى ناپذير داشت . يكى از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن على اينست كه در مقام اثبات و عمل با فرقه هاى گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه كرده است . گاهى او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنياپرستان متجمل مى بينيم , گاهى هم در صحنه مبارزه با سياست پيشه هاى ده رو و صد رو , گاهى با مقدس نماهاى جاهل و منحرف . بحث خود را معطوف مى داريم به دسته اخير يعنى خوارج . اينها , ولو اينكه منقرض شده اند اما تاريخچه اى آموزنده و عبرت انگيز دارند . افكارشان در ميان ساير مسلمين ريشه دوانيده و در نتيجه در تمام طول اين چهارده قرن با اينكه اشخاص و افرادشان و حتى نامشان از ميان رفته است ولى روحشان در كالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمى سخت براى پيشرفت اسلام و مسلمين به شمار مى رود . -------------------- 1 - و قبل از آن حضرت , پيغمبر آنان را به اين نامها ناميد كه به وى گفت : ستقاتل بعدى الناكثين و القاسطين و المارقين پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين مقاتله خواهى كرد . اين روايت را ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه , ج 1 , ص 201 نقل مى كند و مى گويد اين روايت يكى از دلائل نبوت حضرت ختمى مرتبت است , زيرا كه اخبارى صريح است از آينده و غيب كه هيچگونه تأويل و اجمالى در آن راه ندارد . 2 - نهج البلاغه , خطبه شقشقيه , 3 . | ||