جوار امام حسين عليه السلام بهتر از بهشت
اگر كسى از گناهان مى ترسد و نمى داند كه آيا توبه اش پذيرفته شده است يا
خير؟ رسول خدا (ص ) وعده فرموده است كه زوّار قبر حسين عليه السلام و
عزادارانش را تنها نگذارد، در وحشتها و ظلمتها از آنان فرياد رسى
بفرمايد.
در صحراى محشر كه هر كس سر گرم خودش مى باشد عدّه اى در جوار امام حسين
عليه السلام زير سايه عرش رحمتند، به قدرى از مجالست با امام حسين عليه
السلام مأ نوسند و لذّت ميبرند كه وقتى حوريان از بهشت برايشان پيغام مى
فرستند كه ما منتظر شمائيم ، چرا نمى آئيد پاسخ مى دهند ما لذّت مجلس امام
حسين عليه السلام را به مصاحبت با شما ترجيح ميدهيم .
راستى كه جاى اميدوارى است بقول شيخ شوشترى اگر مقام ما به حدّى نرسيده
باشد كه در اوّل محشر نزد امام حسين (ع ) زير سايه عرش باشيم اميدواريم كه
در چاله و ظلمتكده جهنّم هم نباشيم پيغمبر ما نجات دهد.
زيارت قبر حسين عليه السلام امان از آتش
مجلسى عليه الرحمه در بحار از جناب سليمان اعمش كه از بزرگان شيعه و نزد همه
مسلمين محترم و مورد اعتماد است نقل مى نمايد: كه در كوفه شبى همسايه ام در
خانه من بود در اثناء صحبت فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام را در شب جمعه
ذكر نمودم همسايه منكر بود. گذشت ، فردا اعمش و چند نفر ديگر به كربلا
رفتند، امّا همسايه را ديدند كه زودتر از آنها و گريان آمده است ،
پس از آنكه از او علّت را مى پرسند، گويد: پس از آنكه خوابيدم ديدم قيامت
بر پا شده هودجى سياه پوش از آسمان نازل ودر آن مخدره دو عالم فاطمه زهرا (س
) است ، همه دستها رو بهودج دراز است و تقاضاى شفاعت دارند رقعه هائى به دست
اشخاص داده مى شود، نگاه كردم ديدم در آن نو شته((امان من النار لزوّار قبر
الحسين عليه السلام فى ليله الجمعه))
امان و راحتى از آتش است براى زيارت كنندگان قبر امام حسين عليه السلام در
شب جمعه .
گفتم : اى بى بى عالم به من هم لطف بفرما كه من سخت به آن نيازمندم فرمود:
مگر تو منكر فضيلت زيارت قبر فرزندم حسين عليه السلام نبودى .(31)
( چگونگى استشفا از تربت كربلا )
شيخ اجل ، ابن قولويه ، استاد شيخ مفيد رحمه الله در كتاب كامل الزيارة به
اسناد خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت : به مدينه رفتم و بيمار شدم .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مقدارى آشاميدنى در ظرفى كه دستمال بالاى
آن بود، به وسيله غلام خود برايم فرستاد و گفت :((اين را بخور كه امام على
عليه السلام به من امر فرموده است كه بر نگردم تا اين دارو را
بياشامى)).
چون گرفتم و خوردم شربت سردى بود در نهايت خوش طعمى و بوى مشك از آن بلند
بود.
پس غلام گفت :((حضرت فرمود چون بياشامى به خدمتش بروى)).
من تعجب كردم كه گويا از بندى رها شدم . برخاستم به در خانه آن حضرت رفته ،
رخصت طلبيدم . حضرت فرمود:((صحّ الجسم فادخل : بدنت سالم شده داخل شو)).
گريه كنان داخل شدم و سلام كردم . دست و سرش را بوسيدم . فرمود:((اى محمد!
چرا گريه مى كنى ؟))
عرض كردم :((قربانت گردم مى گويم بر غربت و دورى راه از خدمت شما، و كمى
توانايى در ماندن در ملازمت شما كه پيوسته به شما بنگرم)).
فرمود:((اما كمى قدرت ، خداوند تمام شيعيان و دوستان ما را چنين ساخته و
بلا به سوى ايشان گردانيد؛ امّا غربت تو، پس مؤمن در اين دنيا در ميان اين
خلق منكوس غريب است ، تا از اين دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مكان
به حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام تأ سّى كن كه در زمينى دور از ما
در كنار فرات است و اما آنچه از محبت قرب و شوق ديدار ما گفتى و بر اين آرزو
و توانايى ندارى ، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر اين نيت پاداش
خواهد داد)).
بعد فرمود:((آيا به زيارت قبر حسين عليه السلام مى روى ؟))
گفتم :((بلى با بيم و ترس بسيار.))
فرمود:((هر قدر ترس بيشتر است ثوابش بزرگتر است و هر كس در اين سفر خوف
بيند از ترس روز قيامت ايمن باشد و با آمرزش از زيارت بر گردد)).
بعد فرمود: آن شربت را چگونه يافتى ؟))
گفتم :((گواهى مى دهم كه شما اهل بيت رحمتيد و تو وصى اوصيايى . هنگامى كه
غلام شربت را آورد، توانايى نداشتم كه بر پا بايستم و از خودم نااميد بودم و
چون آن شربت را نوشيدم چيزى از آن خوش بوتر و خوش مزه تر و خنك تر نيافتم
. غلام گفت : مولايم فرمود بيا؛ گفتم : با اين حال مى روم هر چند جانم برود
و چون روانه شدم گويا از بندى رها شدم . پس سپاس خداى را كه شما را براى
شيعيان رحمت گردانيده است)).
فرمود:((اى محمد! آن شربت را كه خوردى از خاك قبر حسين عليه السلام بود و
بهترين چيزى است كه من به آن استشفا مى نمايم و هيچ چيزى را با آن برابر مكن
كه ما به اطفال و زنان خود مى خورانيم و از آن خير بسيار مى بينيم)).
فرمود:((شخصى آن را بر مى دارد و از حائر بيرون مى رود. آن را در چيزى نمى
پيچد، پس هيچ جن و جانورى و چيزى كه درد و بلايى كه داشته باشد نيست ، مگر
آنكه آن را استشمام مى كند و بركتش برطرف مى شود و بركتش را ديگران مى
برند و آن تربت كه به آن معالجه مى كنند نبايد چنين باشد و اگر اين علت كه
گفتم نباشد، هر كه آن را به خود بمالد يا از آن بخورد البته در همان ساعت
شفا مى يابد و نيست آن مگر مانند حجرالاسود كه نخست مانند ياقوتى در نهايت
سفيدى بود و هر بيمارى و دردناكى خود را بر آن مى ماليد در همان ساعت شفا مى
يافت و چون صاحب آن دردها و اهل كفر و جاهليت خود را بر آن ماليدند سياه شد
و اثرش كم گرديد)).
عرض كردم :((فدايت شوم آن تربت مبارك را من چگونه بردارم ؟))
فرمود:((تو هم مانند ديگران آن تربت را بر مى دارى ، ظاهر و گشوده و در
ميان خرجين در جاهاى چركين مى افكنى پس بركتش مى رود)).
گفتم :((راست فرمودى .))
فرمود:((قدرى از آن به تو مى دهم ، چطور مى برى ؟))
عرض كردم :((در ميان لباس خود مى گذارم)).
فرمود:((به همان قرارى كه مى كردى برگشتى . نزد ما از آن هر قدر كه مى
خواهى بياشام و همراه مبركه براى تو سالم نمى ماند)).
آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانيد و ديگر آن درد به من عارض نشد.(32)
در كتاب كامل الزياره و وسايل و كتاب تحفة الزّاير، مجلسى مرحوم روايت نموده
است از معاوية بن عمَّار كه گفت : روزى بخدمت مولاى خود امام جعفرصادق عليه
السلام مشرَّف شدم ، ديدم آن سرور مشغول نماز است چون فارغ شدند، شنيدم كه
مناجات مى كرد باپروردگار خود و عرض مى كرد:
اى خداونديكه مخصوص كرده اى آينده ما را به كرامت ، و وعده داده اى ما را
به شفاعت ، و علوم رسالت را به ما داده اى و ما را وارث پيغمبران گردانيده
اى و ختم كرده اى امتّان گذ شته را و علم گذشته و آينده را به ما داده اى و
ما را مخصوص به وصيّت پيغمبر(ص ) گردانيده اى و دلهاى مردم را مايل به ما
گردانيده اى ، بيامرز مرا و برادران مرا به زيارت كنندگان قبر ابى عبداللَّه
حسين عليه السلام را كه خرج كرده اند مالهاى خود را، و بيرون آورده اند از
شهرها بدنهاى خود را، براى رغبت بر نيكى ما و اميد ثوابهاى تو در صله ما، و
براى شاد گردانيدن پيغمبر(ص ) تو، و اجابت نمودن ايشان امر ما را، و براى
خشمى كه بر دشمنان ما داخل كرده اند، و مقصود ايشان خوشنودى تو است ، پس عوض
ايشان را از جانب ما به خوشنودى بده ،
و حفظ كن ايشان را در شب و روز، و رفيق ايشان را در اهل و اولاد، ايشان را
كه در وطن خود گذاشته اند، و دفع كن از ايشان شرّ هر جبّار معاند را، و هر
ضعيف و قوى از مخلوقات خود و از شرّ شياطين جنّ و انس را، و بده به ايشان
زياده از آنچه از تو اميد دارند،
اى خداوند ما چون دشمنان عيب و سرزنش كردند با ايشان به سبب بيرون آمدن
ايشان به زيارت ما پس مانع ايشان نشد از عزم كردن و بيرون آمدن به زيارت
ما،
پس رحم كن آن رويهاى ايشان را كه مى مالند بر قبر امام حسين عليه السلام و
رحم كن بر آن ديده هاى ايشان كه گريه و آب چشم آن را جارى كرده اند براى
ترحّم بر ما، و رحم كن دلهاى ايشان را كه سوخته و جزع كرده اند در مصيبت ما،
و رحم كن آن صداهاى ايشان كه بلند كرده اند در مصيبت ما، خداوندا آن خانه ها
و بدنها را به تو مى سپارم تا سيراب گردانى از حوض كوثر و روز تشنگى ايشان
.
و از اين قسمت مناجات و دعا بسيار كرد تا اينكه سر از سجده بر داشت و عرض
كردم : آن دعا كه در حقّ زوّار و گريه كنندگان امام حسين عليه السلام از شما
شنيدم ، كه مثل آن را در حقّ كسى كه خدا رانمى شناسد مى كرديد، گمان دارم كه
آتش جهنّم هرگز بر او نرسد،
آرزو كردم كه خدايا كاش حجّ نكرده بودم و به زيارت امام حسين عليه السلام
مشرّف ميشدم ، آن حضرت فرمودند: چه مانع است تو را اى معاويه . ترك زيارت
حسين عليه السلام نكن ، عرض كردم فدايت شوم نمى دانستم كه زيارت آن حضرت
اينقدر فضيلت دارد، فرمود:
اى معاويه آنهايى كه در آسمان از براى زيارت كننده حسين عليه السلام دعا
ميكنند ترك نكن زيارت حسين عليه السلام را از ترس و خوف كسى ، زيرا هركس ترك
كند زيارت او را آنقدر حسرت مى برد و آرزو مى كند كه اى كاش آن قدر در نزد
قبر آن حضرت مى ماندم كه در آنجا مد فون مى شدم .
آيا دوست ندارى كه خدا تو را در ميان آن اشخاصى كه دعا ميكند براى ايشان
رسول خدا(ص ) و على عليه السلام و فاطمه (س ) و باقى ائمّه معصومين عليه
السلام ببيند؟ آيا نمى خواهى از كسانى باشى كه در قيامت مى آيند و هيچ گناه
براى ايشان نمى باشد؟ آيا نمى خواهى از كسانى باشى كه حضرت رسول (ص ) در
قيامت با ايشان مصافحه ميكند؟(33)
(آرى رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
مَن مِسَّ جِلدى لَم تَمسَّ النّار. يعنى هركس بدن مرا لمس كند آتش جهنّم
بر او نمى رسد پس معلوم است كسى كه با رسول خدا(ص ) مصافحه كند آتش دوزخ را
البته نخواهد ديد.
اللّهمّ ارزقنى زيارت الحسين بحقّ الحسين و جدّه و ابيه و امّه و اخيه و
ذرّيته و بنيه عليه السلام .
خدايا روزى كن زيارت امام حسين عليه السلام را بر ما بحقّ امام حسين عليه
السلام و جدّش رسول خدا (ص ) و پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام و مادرش فاطمه
زهرا(س ) و برادرش امام حسن عليه السلام واولادش عليه السلام .
مقدّس زنجانى نوشته كه در بعضى روايت وارد شده كه در عوض هر درهمى كه زائران
امام حسين عليه السلام در خصوص زيارت آن حضرت مصرف كنند دوازده هزار شهر در
بهشت از خداوند عالم به ايشان عطاء مى شود، و به هر قدمى كه بر مى دارند
ثواب هفتاد حجّ و هفتاد عمره مى باشد،
و هر گاه در آن سفر بميرند ملائكه رحمت مشايعت ايشان مى كنند و حنوط و كفن
او را از بهشت مى آورند، و براى او نماز ميگذارند، و از رياحين بهشت بر قبر
او فرش مى كنند و از هر طرف به قدرى كه چشم كار مى كند قبر او را وسيع مى
گردانند، و تا روز قيامت درى از بهشت بر قبر او مى گشايند و چون زائران امام
حسين عليه السلام به حوالى كربلا رسند، صدّيقه كبرى فاطمه زهرا (س ) با جمعى
از حوريان بهشت به پيشواز ايشان مى آيند و حضرت فاطمه (س ) با مقنعه خود گرد
و غبار راه را از روى ايشان پاك ميكند، و به ايشان مى فرمايد:
خوش آمديد اى زائران فرزند غريب من ، مژده باد شما را به جميع خيرات دنيا و
آخرت پس صدّيقه طاهره در زيارت پسر مظلومش با ايشان موافقت مى كند و ايشان
را به منزل مى رساند و ثواب هزار حجّ مقبول و هزار عمره مقبول مانند حجّ و
عمره رسول خدا (ص ) در نامه اعمالش مى نويسند و به ايشان عطاء فرمايد، و چون
بخواهد به خانه خود مراجعت نمايد رسول خدا(ص ) ملكى به نزد قبر او فرستاده
سفارش مى كند كه رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
كه عملت را از سر بگير بدرستى كه خداوند عالم گناهان گذشته تو را
آمرزيد.
ذَنبُنَا اللَّيلُ وَ الوِلاَيَةُ شَمسٌ
|
جَعَلَ اللّهُ مَحوَها بِضياها
|
ذَرَّةُ مِن وَ ذادِنا لِحُسِينٍ
|
شِبهُ اِلاكسيرِ بَل نَراهُ وَ وَراها
|
وَ بِهِ نَرنَجى اِنقِلابَ خَطايا
|
ذَرَّةٌ مِن وَ ذادِنا لِحُسِينٍ
|
هارون بن خارجه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه :
قال سئلته عمّن تَرَكَ زيارَة الحسين 7 مِن غَيرِ مِلّة ، فقال 7 هذا
الرّجل مِن اهل النّار.
هارون مى گويد: سؤ ال كردم از امام صادق عليه السلام از كسى كه ترك كرده
است زيارت حسين عليه السلام را، حضرت فرمود: او از اهل جهنّم است .
و در روايت ديگرى ميباشد كه ، شخصى عرض كرد به امام صادق عليه السلام يابن
رَسُول اللّه ما تَقُول فيمَن تَرَكَ زيارة الحسين عليه السلام و هو يقدرُ
على ذلك ، قال : عليه السلام
اَقول انَّه قَد عقّ رسول اللّه و عقّنا و استَخَفّ بامر هوله و مَن زارَه
كان اللّه له من وراء حوائجه و كفى ما اهمّه امر دنيا و انَّه تعالى ليجلب
الرّزّق على العبد و يخلف عليه ما انفق يغفر ذنوبه خميسن سنة و يرجع الى
اهله و ما عليه وزرٌ و لا خطيئته الّا و قد محيت ذنوبه من صحيفته و يجعل له
بكل درهم انفقه عشر آلاف درهم و ذخّر ذلك فاذا حشر قيل له ، لك عشرة آلاف
درهم و انّ اللّه نظر لك و ذخّرها لك . (34)
ترجمه : كسى از محضر امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد يا بن رسول اللّه (ص
) چه مى گوئى ! در مورد كسى كه ترك ميكند زيارت قبر امام حسين عليه السلام
را در حالى كه مى تواند به زيارت كربلا و قبر شريف آن حضرت برود؟
حضرت فرمود: مى گويم آن شخص نسبت به رسول خدا و ما اهل بيت عاق شده است و
سبك شمرده دستور ما را. هر كس زيارت كند قبر جدّم حسين عليه السلام را
خداوند حوائجش را برآورده مى سازد، و كفايت مى كند مهمترين مسائل دنيوى اش
را، و روزى او را افزون مى كند، و انفاق مى كند، و مى آمرزد گناهانش را
پنجاه سال ، و ثوابش به خودش و اهل او بر مى گردد، و هيچ وزر و گناهى از او
نمى ماند مگر آنكه احاطه مى كند خداوند گناهانش را در نامه اعمالش و خداوند
براى هر درهمى كه در راه كربلا انفاق كرده ده هزار درهم براى او ذخيره مى
سازد، پس زمانى كه محشور مى شود به او گفته مى شود كه براى تو ده هزار درهم
مى باشد كه خداوند به تو عطاء فرموده است و براى تو ذخيره گردانيده است
.
( دزدى با نام امام حسين عليه السلام )
از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى
در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف
بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش را
برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه
در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت
ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به
امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال
زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى
گيرى . اگر مال من است چرا در برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به
نام من مى دهى ؟
عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود:
پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى
شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و
زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام
وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته
بود.
حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر
چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش نداد.
مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و
كيسه پول را بيرون آورد.
بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار
برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد
تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش مى كرد.(35)
فيض گريستن به شهداى كربلا
روزى شخصى بخدمت حضرت سيّدالساجدين عليه السلام رفته و استدعاى ضيافت از آن
بزرگوار نمود و در بعضى از كتب مراثى نام آن شخص را زهرى ذكر كرده اند و
معروض داشت كه بناى دامادى و عروس آوردن براى فرزند خودم دارم ، استدعا از
جناب شما دارم كه با اهل بيت (ع ) به خانه من تشريف آورده و خانه مرا رشك
گلستان اِرَم فرماييد آن سرور در جواب فرمود:
كه بعد از شهادت پدر بزرگوار خود و جوانان هاشمى اكل و شرب من شربت اشك چشم
و مائده من الم و محنت و مصيبت ايشان است آن شخص عرض كرد: اى آقاى من غرض من
از ميهمانى آنست كه مجلسى آراسته كرده ام و جمعى از اعوان را به مجلس دعوت
نموده ام كه عزادارى پدر مظلومت را نمايند، و منظورم ذكر مصيبت و بيان مرثيه
سيّد الشّهداء عليه السلام است ، تا شيعيان شما از فيض گريستن به شهداى
كربلا بهره مند شوند.
چون آن بزرگوار نام عزادارى سيّد الشّهداء عليه السلام را شنيدند، وعده
داده و قبول فرمودند، و آن مرد در خدمت امام زين العابدين عليه السلام بود
تا به خانه خود وارد گرديد، و مجلسى از شيعيان و جگر سوخته گان منعقد
گردانيد، و روضه خوان مشغول ذكر مصائب شهيد كربلا گرديد تا كلام به اين جا
رسانيد كه گفت : غريب كربلا.
در آن زمان كه لب تشنه بود و حالت زار
|
رخش چو آينه دل گرفته زنگ غبار
|
نشسته بر تن او بس كه ناوك كارى
|
نهال قامت او شد خدنگ پردارى
|
نداد آب كمش غير اشك گلگون رنگ
|
كسى نرفت به دل جوئيش بغير خدنگ
|
بغير تيغ كسى سرگذشت او نشنيد
|
كسى به سوز دل او بجز عطش نرسيد
|
ز خاك كسى سر او را بر نداشت غير سنان
|
نكرد حفظ تنش كسى بغير ديده وران
|
كسى نكرد بجز خاك مرهم داغش
|
چو ابر وارد گلزار قتلگاه شدند
|
چو ديد زينب غمديده نعش شاه شهيد
|
رو نمود به مدينه ز سوز ناله كشيد
|
چون سخن به اينجا رسيد ناله و فرياد از حضّار مجلس بلند گرديد و حضرت سيّد
السّاجدين عليه السلام چنان گريست كه بيهوش گرديد، و صداى گريه اهل مجلس
غلغله اى به صوامع ملكوت انداخت و چون ذاكر از مرثيه فارغ گرديد، صاحب خانه
زهرى در صدد خدمت گذارى و خوردن وآشاميدن ميهمانان مجلس مشغول شد،
سپس متوجّه مجلس گرديد ديد آن حضرت در جاى خود نيستند مضطرب الحال شد و به
تفحّص و جوياى آن بزرگوار در آمد، ديد آن حضرت داخل خدمتكاران مجلس شده و
مشغول خدمتگذارى به اهل مجلس ميباشد، حتّى كفش اهل مجلس را جفت ميكرد.(36)
پس از آن كه امام حسين عليه السلام وارد كربلا شد ابن زياد تمام راههايى كه
به كربلا متّصل مى شد بست ، تا كسى نتواند به كمك امام حسين عليه السلام
بيايد،
پنج نفر از شيعيان شبها حركت ميكردند و روزها در گودالها خودشان را پنهان
مى نمودند در يكى از قرّاء بين كوفه و كربلا در كوخى پنهان شده بودند كه
ناگهان دو نفر پير و جوان سفيد پوش ظاهر شدند و سلام كردند گفتند:
نترسيد ما از مؤمنين جنّ هستيم و مثل شما قصد يارى امام حسين عليه السلام
را داريم ، يكى از آنها گفت : بهتر است من كربلا بروم و خبرى برايتان بياورم
، گفتم ، چه بهتر منتظر بودند طولى نكشيد كه برگشت ، ولى خودش را نشان نداد،
تنها با اشعار جانگدازى مطلبش را رساند بخدا سوگند از كربلا نيامدم مگر ديدم
بدن امام حسين عليه السلام را بر روى خاكها.(37)
با عشق حسين خلق و خو بايد كرد
|
از كرب بلايش گفتگو بايد كرد
|
با ديده گريان به در و درگاهش
|
رو كرده و كسب آبرو بايد كرد
|
مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه ، فرمود: مخدّره محترمه اى ( كه نماز جمعه
اش را ترك نمى كرد) بمن خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصلى كربلا بمن رسيده و
آن را جوف كفن خود گذارده ام ، و هر سال روز عاشورا خونى مى شود، بطورى كه
رطوبت خونها به كفن سرايت مى كند و بعد تدريجا خشك ميشود.
از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم
قبول كرد .
روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه اى
از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طورى كه آن
مخدّره گفته بود،تر و خونين و علاوه لرزان است .
از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود
بى خود شدم .(38)
اى حسين جانم سفر تا كوى جانان كرده اى
|
خاك گرم كربلا را بوسه باران كرده اى
|
خاتم انگشترى را نوش كردى جاى آب
|
با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى
|
موسى ابن عبدالعزيز نقل نمود:
در بغداد يوحنّاى نصرانى مرا ديد و گفت ، تو را به حقّ دين و پيغمبرت قسم
ميدهم كه اين شخص كه در كربلا است و مردم او را زيارت مى كنند كيست ؟
گفتم : پسر على بن ابى طالب عليه السلام است و دختر زاده رسول آخر الزمان
محمّد(ص ) مى باشد و اسمش حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام است چطور شد كه
اين سوال را از من ميكنى ؟
گفت قضيّه عجيبى دارم ، گفتم بگو! گفت : خادم هارون الرّشيد نصف شبى بود
آمد درب خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسى بن عيسى هاشمى گفت امر
خليفه است كه اين مرد را كه قوم و خويش من است علاج كنى ، وقتى كه نشستم و
معاينه كردم ، ديدم بى خود است و فايده اى ندارد، پرسيدم چه مرضى دارد؟ و
چطور شد كه اين طور گرديد؟
ديدم طشتى آماده كردند و هر چه درون شكمش بود در طشت خالى گرديده ، گفتم :
چه واقع شده است ، گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود وبا خانواده خود صحبت
مى كرد و الان به اين حال افتاد سبب را پرسيدم ! گفتند: شخصى قبل از اين در
مجلس بود كه از بنى هاشم بود و صحبت از حسين بن على عليه السلام و خاك قبر
او و كربلا در ميان آمد.
موسى بن عيسى گفت : شيعيان در باب حسين بن على عليه السلام تا حدّى غلوّ
دارند كه خاك كربلا از قبر سيّد الشّهداء را براى مداوا استفاده مى كنند
.
آن شخص گفت اين بر من واقع شده امّا با تربت امام حسين عليه السلام آن درد
بكلّى از من زايل شد و حقتعالى مرا بوسيله آن تربت نفع كلّى بخشيد.
موسى بن عيسى گفت : از آن تربت نزد تو چيزى هست ؟ گفت بلى ! گفت بياور، آن
شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورد و به موسى بن
عيسى داد، موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت
را در ميان دبر خود گذاشت و لحظه اى بر نيامد كه فرياد، و فغانش بر آمد، (
النّار النّار الطشت الطشت ) و تا طشت را آوردند از اندرون او اينها كه مى
بينى بيرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هيچ علاجى در آن مى بينى ؟
من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم ، و گفتم : مگر عيساى
پيغمبر كه مرده ها را زنده مى كرد اين مرض را علاج كند. از خانه بيرون آمدم
و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گرديد صداى نوحه و شيون
و زارى از آن خانه بلند گرديد.
يوحنّا به اين سبب مسلمان گرديد. و اسلام را بر خود قبول كرد، و مكرر زيارت
حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام ميرفت ، و طلب آمرزش گناهان خود را در آن
بقعه شريف مينمود.
اين سزاى كسى است كه تربت امام حسين عليه السلام و خاك كربلا را مسخره
نمايد.
خاك كربلا هديه حضرت امام رضا عليه السلام
(39)
در كتاب مفاتيح الجنان به سند معتبر روايت شده كه شخصى گفت :
حضرت امام رضا عليه السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد چون بسته
را باز كردم ديدم در ميان آن خاكى بود، از آن مردى كه بسته را آورده بود
پرسيدم كه اين خاك چيست ؟ گفت : خاك قبر حائر امام حسين عليه السلام است ،
تا به حال نشده كه حضرت چيزى براى كسى بفرستد و در ميان آن جامه و لباسها يك
مقدار تربت كربلا حائر حسين عليه السلام نگذارد و مى فرمايد اين تربت كربلا
امان است از بلاها باذن و مشيت خداوند متعال .
السلام على على بن موسى الرضا عليه السلام (40)
مارا بود به خانه دل آرزوى تو
|
از خاك كربلا ى توئيم بوى تو
|
بوئيم خاك كوى تواى شاه كربلا
|
گيريم شمه اى زگلستان كوى تو
|
قبر تو در دلى است كه با مهرت آشناست
|
آن دل كه هست روى اميدش بسوى تو
|
بى گوهر ولاى تو كس را چه آبرو
|
كز مخزن و لاست ، درّ آبروى تو
|
نام تو بر كتيبه آفاق نقش بست
|
با خامه جلال ز خون گلوى تو
|
مسلمان شدن به بركت خاك كربلا
در زمان شاه صفوى سفيرى (كه در علوم رياضيه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه
گاهى هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مى گفت ) از طرف دولت استعمارگر
فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا كه
تحقيقى درباره ملت و اسلام كند و دليلى براى آن پيدا نمايد.
سلطان وقتى او را ديد و از خيالاتش آگاهى پيدا كرد تمام علماى شهر اصفهان
را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود، كه از جمله آنها
مرحوم آخوند ملامحسن فيض كاشانى ( رضوان الله تعالى عليه ) كه معروف به فيض
كاشى بود حضور پيدا كرد.
حضرت آخوند كاشى رو به آن سفير فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است
كه از براى سفارت مردان بزرگ و حكيم و دانا و فهميده و با سواد را اختيار مى
كنند.
چطور شده كه پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب كرده ؟!
سفير فرنگى خيلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد
تمام علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گويى ، من حكيم و دانا نيستم ؟!
مرحوم فيض كاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل كرده مى دانى
بگو ببينم در دست من چيست ؟
سفير مسيحى به فكر فرو رفت و پس از چند دقيقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق
انفعال بر جبينش پيدا شد .
مرحوم كاشى لبخندى زد و فرمود: اين بود كمالات تو كه از اين امر جزئى عاجز
شدى ؟ تو كه مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفير گفت : قسم به مسيح بن مريم كه من متوجّه شده ام كه در دست تو چيست و
آن تربت از تربتهاى بهشت است ، ليكن در حيرتم كه تربت بهشت را از كجا به دست
آورده اى ؟!
مرحوم آخوند فيض كاشى فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه كرده اى ! و قواعدى
را كه در استكشافات اين امور به كار برده اى ناقص بوده است ، سفير مسيحى گفت
: خير اين طور نيست ، لكن تو بگو تربت بهشت را از كجا آورده اى ؟
مرحوم فيض فرمودند: آيا اگر بگو يم اقرار به حقّانيّت اسلام ميكنى ؟! آنچه
در دست من هست تربت پاك آقا سيّد الشّهداء عليه السلام مى باشد.
سپس دست خود را باز كرد و تسبيحى را كه از تربت كربلا بود، به سفير نشان
داد و گفت : پيغمبر اسلام (ص ) فرمودند، كربلا قطعه اى از بهشت است . تصديق
سخن توست ! تو خود اقرار كردى و گفتى ، قواعد و علوم اين حديث من خطاء نمى
كند و حديث پيغمبر(ص ) را هم در صدق گفتارش اعتراف كردى ، و پسر پيغمبر ما
در اين تربت كه قطعه اى از بهشت است ، مدفون است اگر غير اين بود در بهشت و
تربت آن مدفون نمى شد، سفير چون قاطعيّت برهان و دليل را مشاهده كرد مسلمان
شد.(41)
يك دانه تسبيح از تربت كربلا
شيخ طوسى قدس الله سره نقل فرموده كه : حسين بن محمّد عبداللّه از پدرش نقل
نمود، كه گفت :
در مسجد جامع مدينه نماز مى خواندم مردان غريبى را ديدم كه به يك طرف نشسته
با هم صحبت مى كردند.
يكى به ديگرى مى گفت : هيچ مى دانى كه بر من چه واقع شده ، گفت : نه !
گفت : مرا مرض داخلى بود كه هيچ دكترى نتوانست آن مرض را تشخيص بدهد تا
ديگر نا اميد شدم .
روزى پيرزنى بنام سلمه كه همسايه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت
ديد گفت اگر من تورا مداوا كنم چه مى گويى ؟ گفتم ! به غير از اين آرزويى
ندارم .
به خانه خود رفته و پياله اى از آب پر كرده و آورد و گفت : اين را بخور تا
شفا يابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحيح و سالم يافتم ، و
از آن درد و مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضيّه گذشت و مطلقا اثرى
از آن مرض در من نبود .
روزى همان عجوزه به خانه من آمد، به او گفتم اى سلمه بگو ببينم آن شربت چه
بود كه به من دادى و مرا خوب كردى ! و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى
كنم و آن مرض برطرف گرديد .
گفت : يك دانه از تسبيحى كه در دست دارم پرسيدم ، كه اين چه تسبيحى بود،
گفت : تسبيح از تربت كربلا بوده است كه يك دانه از اين تسبيح در آب كرده به
تو دادم .
من به او پرخاش كردم و گفتم : اى رافضه (اى شيعه ) مرا به خاك قبر حسين
مداوا كرده بودى ، ديدم غضبناك شد و از خانه بيرون رفت و هنوز او به خانه
خود نرسيده بود كه آن مرض بر من برگشت ، و الحال به آن مرض گرفتار و هيچ
طبيبى آن را علاج نمى تواند بكند، و من بر خود ايمن نيستم و نمى دانم كه حال
من چه خواهد شد.
در اين سخن بودند كه مؤذّن اذان گفت ما به نماز مشغول شديم و بعد از آن نمى
دانم كه حال آن مرد به كجاست و چه به حال او رسيده است .(42)
اى مهد پناه بى كسان درگاهت
|
اى شهد شفاء محبّت دلخواهت
|
اى تربت پاك كربلاى تو حسين
|
درد همه را دواى درمانگاهت
|
بهترين انسانها كسانى بودند كه در كربلا به شهادت رسيدند، و در ركاب نور چشم
حضرت صديقه طاهره (س ) به فوز عظيم نائل آمدند. و بدان جهت خاك كربلا توتياى
چشمان اؤ لياء گرديد.
كمال همنشين در من اثر كرد، و گر نه من همان خاكم كه هستم .
امّا در مورد تعداد و اسامى آن سعادتمندان اختلاف است ولى در بررسى اصحّ
اقوال بعضى تعداد شاهدين عاشورا را هفتاد و دو نفر و بعضى هشتاد و چهار نفر
شهيد مى دانند.
بنا بر روايتى سى و دو نفر سوار و هشتاد و دو پياده گفته اند
امّا طبق روايتى از امام باقر عليه السلام كه فرمودند: لشگر جدّم حسين عليه
السلام چهل و پنج سوار و صد پياده بودند و به روايتى ديگر سى نفر نيز از
لشگر دشمن در شب عاشورا به لشگر مظلوم كربلا ملحق شدند.
بلاخره پس از تحقيق واثق از كتابهاى معتبر تعداد شهداء و سُعداى عظيم القدر
كربلا هشتاد و هفت نفر به نظر مى رسد.
در اينجا به جهت تيمّن و تبرك و تمسّك به ارواح آن پاكان درگاه الهى و
همچنين اداء دِين نسبت به آن بزرگواران ، اسامى ايشان را ياد آور مى شويم .
شايد كه قيامت ايشان نيز از ما نامى برده و يارى بكنند. انشاءاللّه
1- حرّ بن يزيد رياحى - 2- مصعب برادر حرّ شهيد - 3- على خلف ارجمند حرّ -
4- غرّه غلام سعادت مند حرّ - 5- عبداللّه بن عُمَر - 6- بَرير بن خضير
همدانى - 7- وهب بن عبداللّه كلبى - 8- عَمر بن خالد اَزدى - 9- خالد بن عمر
- 10- سعد بن عبد اللّه كلبى - 11- عُمير بن عبداللّه - 12- نافع بن هلال
بجلّى - 13- مسلم بن عوسجه - 14 - حبيب بن مظاهر - 15 - ظهير بن حسان - 16 -
سعيد بن عبداللّه - 17 - زُهير بن قين - 18 - عبد الّرحمن بن عبداللّه يزنى
-19 - عمدو بن قر ظه انصارى -20 -جوان آزاد كرده اباذر غفارى - 21 - عمرو بن
خالد صيداوى - 22 - خنظلة بن اسعدى شاى - 23 - سُويد بن ابى المطاع - 24 -
يحيى بن مازنى - 25 - قرّة بن ابى قره غفارى - 26 - مالك بن انس - 27 - عمرو
بن مطاع جعفى - 28 - حجّاج بن مسروق - 29 - جوانى كه پدر او را در معركه
شهيد كرده بودند، بعضى مى گويند پسر مسلم بن عوسجه است - 30 - جناد بن حارث
انصارى - 31 - عمر بن جناده - 32 - عبد الرّحمن بن عروه - 33 - عابس بن شبيب
شاكرى - 34 - شوذب غلام عابس - 35 - عبداللّه غفارى - 36 - عبد الرّحمن
غفارى - 37 - غلام ترك سيّد السّاجدين - 38 - زيد بن زياد - 39 - ابو عمرو
تهشلى - 40 - يزيد بن مهاجر - 41 - محمد بن بشر حضرمى - 42 - هاشم پسر عم
عمر سعد - 43 - هلال بن حجّاج - 44- ابو تمامه صيداوى - 45 - يزيد بن حصين
همدانى - 46 - سعد غلام امير المؤمنين عليه السلام - 47 - يحيى بن كثير
انصارى - 48 - معلّى بن معلّى - 49 - طرمّاح بن عدى بن حاتم - 50 - معلّى بن
حنظله - 51 - جابر بن عروه - 52 - مالك - 53 - سيف بن ابى حارث - 54 - مالك
بن عبداللّه سريع - 55 - اسامى شهداء از اولاد عقيل بن ابيطالب كه تعدادشان
هشت نفر بوده ، به شرح زير مى باشد:
عبداللّه بن مسلم عقيل - موسى بن عقيل - محمّد بن مسلم بن عقيل - جعفر بن
عقيل - عبداللّه بن عقيل - محمّد بن ابى سعيد عقيل - علىّ بن عقيل .
يكنفر از آل هاشم به نام احمد بن محمّد هاشمى
اولاد جعفر طيّار كه تعدادشان سه نفر بوده است -
محمّد بن عبداللّه بن جعفر - عون بن عبداللّه بن جعفر - عبيد اللّه بن عبد
اللّه بن جعفر طيّار - كه همگى فرزندان شير زن كربلا زينب كبرى بودند.
فرزندان امام حسن مجتبى عليه السلام كه تعدادشان شش نفر بوده است و همگى
جوان بودند. شاهزاده ابوبكر - عبداللّه اكبر - احمد بن حسن عليه السلام -
ابو القاسم بن حسن - قاسم بن حسن - و عبداللّه اصغر-
فرزندان امير المؤمنين على عليه السلام كه با حضرت سيّد الشّهداء عليه
السلام نه نفر بودند.
ابو بكر بن على - عمر بن على - عثمان بن على - جعفر بن على - عبداللّه بن
على - محمّد بن على - اصغر بن على - فضل بن على - حضرت عبّاس قمر بنى هشام
بن على عليه السلام - حسين عليه السلام شهيد عطشان كربلا-
فرزندان حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام كه پنج نفر بودند. على اكبر
شبه النّبى (ص )- جعفر بن حسين عليه السلام محمّد بن حسين عليه السلام
عبداللّه بن حسين عليه السلام - على اصغر كوچكترين شهيد مظلوم كربلا-
مجموع شهدايى كه نامبرده شد، پنجاه و پنج نفر اصحاب و انصار و ياران حضرت
سيّد الشّهداء عليه السلام بوده و يك زن كه زوجه وهب و سى و دو نفر نزديكان
و برادران و پسر عموها و فرزندان و برادر زاده گان سلطان مظلومان عالم مى
باشند، كه در آن صحرا هر يك با اعتقاد كامل و كامل اعتقاد قدم به ميدان جهاد
در راه خدا گذارده و سربازى در راه فرزند پيغمبر اسلام (ص ) نمودند.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. اللّهمّ اَحشُرنا مَعَهُم .
( احترام امام زمان به تربت سيّدالشهدا (ع ) )
يكى از بانوان مؤمنه پرهيزگار به نام خديجه ظهوريان فرزند عباسعلى كه هم
اكنون قريب نود سال از عمر با بركت خود را پشت سر گذاشته و با آنكه نزديك ده
سال است بر اثر سكته از پا در آمده و با كمك عصا خود را به اين سو و آن سو
مى كشاند نماز جماعتش ترك نمى شود، نقل مى كند: حدود سى سال قبل مهر تربتى
را كه خود از كربلا آورده بودم كثيف شده بود، آن را بردم در آب روان (آب
خيابان وسط شهر مشهد مقدس ) شستشو دادم و در ميان سطل گذاشته برگشتم ،
روبروى مسجد دوازده امامى ها كه رسيدم با خودم گفتم خوب است مهر را بر
گردانم ، تا وقتى كه به منزل مى رسم طرف ديگرش نيز خشك شود، مهر را كه
برگردانيدم بر اثر خيس بودن طرف زيرين مهر، قدرى تربت به انگشت بزرگم چسبيده
انگشتم را به ديوار روبروى مسجد ماليده و رفتم .
شب در خواب ديدم آقاى بزرگوارى كه به ذهنم رسيد حضرت حجة بن الحسن امام
زمان - ارواحنا فداه - هستند، سرشان را به همان جاى ديوار كه ذكر شده گذاشته
و به من مى فرمايند:((اينجا تربت جدّم حسين عليه السلام را ماليده اى
!))
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كه هر كس يك روز در خدمت حضرت سيّد
الشّهداء عليه السلام به سر برد ( يعنى در تربت كربلا، جايى كه خون ابا
عبداللّه الحسين عليه السلام و ياران و فرزندانش ظلما ريخته شد) در نامه
اعمال او ثواب احياء هزار شب قدر نوشته مى شود.(43)
ياران چو از طليعه انوار كربلا
|
پر نور گشته ديده زوّار كربلا
|
صبح نشاط در نظرم شام تيره شد
|
از صبح تيره فام شب تار كربلا
|
ديدم بچشم خويش كه نرگس در آن زمين
|
بگريستى چو ديده بيمار كربلا
|
سرخ است گر خطّ جوانان هاشمى
|
از سبزه زار صحن سمن زار كربلا
|
تربت حضرت سيد الشّهداء بر اساس روايات موثّق آثار فراوانى دارد، از آن جمله
:
1 - طبق روايات رسيده سجده كردن بر تربت حضرت حسين عليه السلام موجب قبولى
نماز است ، كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
السُّجُودُ عَلى تُربَة الحُسين عليه السلام يَخرِقُ الحُجبُ السَّبعة
.
سجده كردن بر تربت امام حسين عليه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن )
نماز بر مى دارد.
2 - ذكر با تسبيح تربت سيّدالشّهداءبراى هر ذكر چهل حسنه در نامه اعمال مى
نويسند، و حتّى بدون ذكر، تسبيح را در دست چرخاندن هر يك بيست حسنه
دارد.
3 - هر گاه كام نوزاد را با تربت سيّد الشّهداء باز كنند مانند اكسيرى كه
مس را به طلا مبدل ميسازد و وجود نوزاد را از هر پليدى دور نموده و محبّت
اهل بيت رسول خدا(ص ) را در دل او مى كارد.
4 - بر لحد يعنى قبر هر ميّتى كه تربت كربلا باشد از عذاب قبر رهانيده
ميشود.
5 - تربت كربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد كما اينكه بسيار تجربه
شده است و در كتب مختلف ذكر گرديده است .
6 - خاك مقتل حسين بن على عليه السلام حصن ، يعنى حصار مى باشد از هر آفات
و هر گزندى ، و هر كس آن را با خود حمل نمايد، محفوظ خواهد ماند.
7 - آرام بخش تلاطم موّاج درياهاست يعنى هرگاه دريا به تلاطم آيد، و چاره
از همه جا قطع گردد و كمى تربت كربلا بر آن بپاشند دريا آرام ميگيرد.
8 - تربت مظلوم كربلا تحفه حوريان بهشت است آن گاه كه در روز قيامت ماه و
خورشيدى نيست تا نور افشانى كند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گيرد، به
دستور خداوند خاك كربلا كه تربت سيّدالشّهداء عليه السلام مى باشد برداشته
شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود
و نور عظيمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى كند و همه ديدگان را خيره
مى سازد كما اينكه خورشيد چشم انسان را مى زند و كسى نمى تواند مستقيم به آن
نگاه كند. (44)
ابو جعفر خضرمى از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده است كه
:
قال : سمعت يقول محمّد بن على عليه السلام من ارادَ اَن يعلم انّه من اهل
الجنّة فيعرفن حبّنا على قلبه فان قبل فهو مؤمن و من كان لنا محبّا فليس
فليرغب فى زيارة الحسين عليه السلام و فمن كان للحسين عليه السلام محبّا و
زوّارا ما يجب لنا اهل بيت و كان من اهل الجنّة و من لم يكن زوّرا كان ناقص
الا يمان . (45)
ابو جعفر خضرمى از امام محمّد باقر عليه السلام نقل مى كند كه حضرت
فرمودند: هر كس كه مى خواهد بداند از اهل بهشت است يا نه ، به قلبش مراجعه
كند، اگر محبت ما را قلب او قبول كرد، پس مؤمن است ، و كسى كه محبّ ما بود
رغبت به زيارت قبر امام حسين عليه السلام دارد، و هر كس محب و زوّار امام
حسين عليه السلام او اهل بهشت است ،
و اگر محب ما و امام حسين عليه السلام بود ولى زائر قبر آن حضرت نباشد او
ناقص الايمان مى باشد.
آرزو دارم حسين جان تا شوم قربان تو
|
جان ندارد قابلى گردد فداى جان تو
|
آرزو دارم حسين جان تا ببينم روى تو
|
كاش مى گشتم فداى تو در كوى تو
|
آرزو دارم حسين جان تا ببينم كربلا
|
اى همه هستى من بادا فداى نينوا
|
آرزو دارم حسين جان تا بپويم راه تو
|
روز و جويم ، شوم دل خواه تو
|
از ذريح محاربى منقول است كه گفت : به حضرت امام جعفر صادق (ع ) شكايت كردم
آنچه به من مى رسد از قوم و فرزندان من هر گاه به ايشان نقل مى كنيم ثواب
زيارت قبر حضرت امام حسين (ع ) را تكذيب من مى كنند و مى گويند:
تو دروغ مى بندى بر امام جعفر (ع ) حضرت فرمود: اى ذريح ! بگذار مردم را كه
به هر جا كه خواهند بروند.
والله ، كه حق تعالى مباهات مى كند به زايران حضرت امام حسين (ع ) و آنها
كه از راه هاى دور به زيارت آن حضرت مى روند، با ملائكه مقرّبين و حاملان
عرش خود حتّى آنكه مى فرمايد به ايشان كه : آيا نمى بينيد زيارت كنندگان قبر
حسين بن على (ع ) را كه آمده اند با نهايت شوق به سوى آن حضرت و به سوى
فاطمه زهرا(س ).
به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند مى خورم كه : واجب گردانم براى ايشان
كرامت خود را كه ايشان را گرامى دارم و داخل گردانم ايشان را در بهشتى كه
مهيّاكرده ام براى دوستان خود پيغمبران و رسولان خود.
اى ملائكه من ! اينها زيارت كنندگان حسين اند كه محبوب محمّد (ص ) است كه
او پيغمبر و حبيب من است
و هر كه مرا دوست مى دارد حبيب مرا دوست مى دارد و هر كه حبيب مرادوست مى
دارد محبوب او را دوست مى دارد.
و هر كه حبيب مرا يا محبوب او را دشمن مى دارد بر من لازم است كه او را به
بدترين عذاب هاى خود عذاب كنم و به آتش خود او را بسوزانم . و جهنّم را
جايگاه او گردانم و او را عذاب كنم كه هيچ يك از عالميان را عذاب نكرده باشم
. (46)
مشايعت ملائك زائر كربلا را
از حضرت امام جعفر صادق (ع ) منقول است كه : چون شخصى از خانه خود بيرون آيد
به عزم زيارت حضرت امام حسين (ع ) به سوى كربلا مشايعت كنند او را از هفتصد
ملك از بالاى سر او و زير پاى او از جانب راست و چپ و پيش رو و پشت سر او تا
او را به اهلش برسانند. پس چون زيارت كند آن حضرت را ندا كند او را منادى كه
: (گناهانت آمرزيده شد پس از سر گير عمل را).
پس با او برمى گردند آن ملائكه تا داخل خانه خود شود. پس به او مى گويند كه
: (تو را به خدا سپرديم ).
پس پيوسته به زيارت او مى آيند تا روز مردن او وبعد از مرگ او، هر روز. و
زيارت مى كنند حضرت امام حسين (ع ) را و ثوابش از آن مرد است .(47)
اى زمين كربلا اينجا بود ماءواى من
|
مى شود اى كربلا اينجا فزون غمهاى من
|
كربلا بر روى تو عرش خدا بنهاده پا
|
تا ببوسد خلق عالم خاك زير پاى من
|
كربلا اينجا دگر وادى جانبازان بود
|
قاب قوسين عون و جعفر،اكبر او" ادناى من
|
كربلا وادى طور مصطفى اينجا بود
|
غرق خون اينجا بيند خواهرم سيماى من
|
كربلا اين سرزمين گلزار زهرا مى شود
|
در كنار يكديگر پرپر شود گلهاى من
|
از براى كشتن من شمر دون بى حيا
|
ميزند با چكمه بر سينه سيناى من
|
اين سر نورانى بالاى نى منزل كند
|
مى چكد از نوك نى خون جگر از ناى من
|
هركه چون آرام دل با نغمه هاى جان گداز
|
مى شود مدهوش اگر نو شد مى از ميناى من تارك زيارت قبر حسين (ع
)
|
شخصى به خدمت امام صادق (ع ) عرض كرد: فداى تو شوم ، چه مى فرمائيد در حقّ
كسى كه ترك كند زيارت قبر حضرت حسين (ع ) را، و در حالى كه قادر به زيارت
آنحضرت باشد؟
فرمود: مى گويم كه او عاقّ حضرت رسول (ص ) و عاقّ ما شده است ، و سبك شمرده
است امرى را كه براى او نافع است .
و هر كه آن حضرت را زيارت كند خدا حوائج او را متكفل مى گردد. و كفايت
مهمّات دنيائى او رامى نمايد. و زيارت آن حضرت بارى بنده روزى جلب مى نمايد،
و آنچه در اين راه خرج نمايد خدا به او عوض مى دهد، و گناه پنجاه ساله او را
مى آمرزد، در حالى بسوى اهل خويش باز مى گردد كه هيچ گناه و خطائى بر او
نباشد، مگر آنكه از نامه عمل او محو شود. و اگر در اين سفر بميرد ملائك نازل
مى شوند و او را غسل مى دهند و گشاده شود براى او درى بسوى بهشت كه داخل شود
بر او نسيم بهشتى .
و اگر سالم بماند گشاده شود براى او درى كه نازل شود از آن در روزى او و
حقتعالى به عوض هر درهمى كه او خرج كرده است هزار درهم به او بدهد وبراى او
ذخيره نمايد، و چون محشور شود به او گويند كه خدا اين عوض را براى تو
ذخيره كرده است و امروز به تو رسانيد.(48)
عبداللّه ابن حماد نقل مى كند: روزى امام صادق (ع ) به من فرمود:
اى حماد نزد شما فضيلتى هست كه مثل آن به احدى داده نشده است . و گمان
ندارم آن چنان كه بايد آن را بشناسيد و بر او محافظت نمائيد! و قيام به حقّ
آن كنيد. و از براى آن فضيلت اهلى هست كه ايشان را براى آن كار نام برده
اند، و به ايشان توفيق عطاء كرده اند، و اين رحمتى است كه خداوند تعالى به
ايشان بخشيده است .
پرسيدم : آن فضيلت كه نام برديد و وصف نموديد كدام است ؟
فرمود: زيارت جدّم حضرت امام حسين (ع ) است . زيرا كه او غريب است و در
زمين غريب مدفون شده است .
هر كه به زيارت او مى رود، بر او برمى گريد. و هر كه به زيارت او نمى رود،
بر مصيبت او اندوهناك مى باشد و دلش مى سوزد. هر كه او را به ياد مى آورد
ترحّم مى كند.
و هر كه نظر كند به سوى قبر پسرش در پائين پاى او، در بيابانى كه خويشى و
دوستى نزد او نيست و حق او را غصب كردند، و جمع شدند جمعى از كافران و
مرتدّان از دين ، و ياورى يكديگر كردند تا او را كشتند، در بيابانى دفن
نكرده انداختند، و منع كردند از او آب فراتى كه سگان مى خوردند، و ضايع
كردند حق رسول خدا (ص ) را، و وصيّتى كه در حقّ او و اهل بيتش كرده
بود.
پس او مدفون گرديد، جفا يافته در ميان قبرهاى خويشان و شيعيان خود. هر كه
نزد او مى رود، وحشت مى يابد از تنهائى او، و دورى از جدّ بزرگوارش . و در
منزلى افتاده است كه نمى رود نزد او مگر كسى كه خدا دلش را به ايمان امتحان
كرده است ، و حقّ ما را به او شناسانده باشد.
پس گفتم : فداى تو شوم من مى رفتم به زيارت آن حضرت ، تا آنكه مبتلا شدم به
خدمت خليفه و حفظ اموال او و من نزد ايشان مشهور شده ام . لهذا در اين ولا
از براى تقيّه ترك كرده ام و من مى دانم كه زيارت آن حضرت ثواب بسيارى
دارد.
فرمود كه : (مى دانى كه كسى كه به زيارت آن حضرت ميرود چه فضيلت دارد و او
را نزد ما چه نيكى ها است ؟!).
گفتم : نه .
فرمود كه : (امّا فضيلت زيارت كننده او: پس مباهات مى كنند به او ملايكه
آسمان ها و امّا آنچه نزد مابراى او هست پس ترحّم مى كنيم براى او هر صبح و
شام ).
وبه تحقيق كه خبر داد مرا پدرم كه : روضه آن حضرت از روزى كه مدفون شده است
هرگزخالى نبوده است از كسى كه صلوات فرستد بر او از ملائكه يا جنيّان يا
آدميان يا وحشيان صحرا. و هيچ چيز نيست مگر آرزوى حال زيارت كننده آن حضرت
مى كند و خود را از براى بركت بر او مى مالد و به نظر كردن به سوى او اميد
خبر مى دارد براى آنكه بركت يافته است به نظر كردن به سوى قبر آن حضرت .
بعداز آن فرمودكه :
(شنيده ام كه قومى از نواحى كوفه و غير ايشان مى روند نزد قبر آن حضرت و
زنان مى روند و ندبه و نوحه مى كنند در نيمه ماه شعبان پس بعضى قرآن مى
خوانند و بعضى قصّه هاى جانسوز آن حضرت را ذكر مى كنند و بعضى مرثيه مى
خوانند؟).
گفتم : بلى فداى تو شوم ديدم بعضى از اينهايى كه مى فرمائى .
فرمودكه : (حمد و سپاس خداوندى را كه در ميان مردم جمعى را مقّرر فرموده
است كه مى آيند به سوى ما و ما را مدح مى كنند و مرثيه از براى مصيبت ما مى
گويند و مى خوانند. و دشمن ما گردانيده است كسانى را كه طعن كنند بر آنها از
خويشان و غير ايشان و استهزاءكنند بر ايشان و قبيح شمارند كردار ايشان
را).(49)
اى آسمان عشق نگينت ستاره است
|
قربان شدن براى تو با يك اشاره است
|
هر كهكشان كه سر بكشد در سراى تو
|
در پيش پاى تو چو يكى سنگ خاره است
|
انوار روى تو بنوشته به ساق عرش
|
ثاراللّه است حسين و حسين ابن ثاره است
|
بنما نگه به نايب خود اى شكسته دل
|
از روى بام سوى تو اندر تظاره است
|
سر داده ام بر سر راهت ولى ببين
|
جسمم به روى خاك و عدويم سواره است
|
بسكه كشيد جسم غريبم به كوچه ها
|
آويزه هر پاره تنم بر قناره است
|
اما زغيب اين سخن از تو شنيده ام
|
در قتلگاه زخم تنت بى شماره است
|
با چشم دل به ديدمت اندر دم وداع
|
بر روى سينه تو حسين شير خواره است
|
مهر و ولا و عشق تو درياى پر خروش
|
آرام دل چو قطره اى اندر كناره است
|
زائر حسين اگر در آتش هم باشد نجات مى يابد
سيد بن طاووس عليه الرّحمه از محمد بن احمد بن داوود نقل كرده است كه مى گفت
:
من همسايه اى داشتم كه او را على بن محمد مى گفتند. گفت كه من هر ماه يك
مرتبه به زيارت امام حسين (ع ) مى رفتم . و چون سنّم بالا رفت و جسمم ضعيف
شد مدّتى به كربلا نرفتم ، و بعد از مدّتى پياده روانه شدم ، و در مدّت چند
روز به كربلا رسيدم ، زيارت كردم و نماز خواندم و چون به خواب رفتم ديدم كه
حضرت امام حسين (ع ) از قبر بيرون آمده و به من مى گويد:
چرا مرا جفا كردى ؟ و قبل از اين به من نيكوكار بودى !
گفتم اى سيّد جسمم ضعيف شده است و پايم بى قوّت شده است و در اين وقت
ترسيدم كه آخر عمر من باشد چند روز راه آمده ام تا به زيارتت رسيده ام و
روايتى از شمابه من رسيده است مى خواهم از شما بشنوم ، فرمود: بگو!
گفتم كه روايت مى كنند كه شما فرموده ايد: هر كه به زيارت من آيد در حيات
خود من او را بعد از وفاتش زيارت مى كنم .
فرمود: كه بلى من گفته ام و اگر او را در آتش جهنّم بيابم از آتش او را
بيرون مى آورم .(50)
پاورقي ها 1-بحرالمصائب
ص 351.
2-كشكول
النور: ج 1 ص 282.
3-دار
السلام
4-تحفة
الزّائر مرحوم مجلسى ص 168.
5-بحار
الانوار: ج 85، ص 153.
6-همان
: ص 158 - ارشاد القلوب : ص 141.
7-مناظراتى
از شخصيتهاى بزرگ اسلام ، محمد محمدى اشتهاردى : ص 211.
8-بحارالانوار
ج 44 ص 255.
9-ثمرات
الحيوة ص 83
10-تحفة
المجالس - انوار آسمانى ص 104.
11-خصائص
الحسينيه ص 327.
12-بحار
الانوار ج 10 - تحفة الزّائر
13-كشكول
النور ج 1 ص 14-
14-ثمرات
الحيوة . كرامات الحسينيه ج 1 ص 202.
15-كتاب
مفتاح الجنّه .
16-منتهى
الآمال ص 354 - سيرة رسول اللّه و اهل بيته عليه السلام ج 2 ص 139 .
17-كشكول
النور ج 2 ص 18
18-كشكول
النور ج 1 ص 64.
19-كشكول
النور ج 1 ص 132.
20-كشكول
النور ج 1 ص 136.
21-بحر
المصائب ص 349.
22-كامل
الزّيارة ص 86 .
23-سفينة
النّجاة ص 56 .
24-سفينة
النّجاة ص 59.
25-بحار
الانوار ج 4 ص 243.
26-كنز
الغرائب - سفينة النّجاة ص 63.
27-كامل
الزيارة - كشكول النور ص 352.
28-پرتوى
از عظمت حسين عليه السلام ص 84.
29-سيّد
الشهداء ص 227 .
30-سيدالشهداء
ص 245.
31-بحارالانوار.
ج 10. ص 87
32-كرامات
امام حسين ، مصطفى اهوازى : ص 52. گناهان كبيره ، ج 2، ص 346. داستانهاى
حسين ، ميررضا حسينى : ص 69.
33-كامل
الزيارة - تحفة الزّائر
34-وسائل
الشّيعه - كامل الزّيارة ص 253 .
35-الوقايع
و الحوادث : ج 3، ص 334 و حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 .
36-تحفة
الحسينيّه ، فاضل بسطامى ص 432 .
37-كتاب
مجالس شيخ شوشترى
38-داستانهاى
شگفت ص 112 .
39-تحفة
المجالس - كراما ت الحسينيه ج 1 ص 267.
40-توسلات
؛88
داستان فوق در روز شهادت امام رضا عليه السلام نگاشته شد.
41-دار
السلام - امالى شيخ
42-امالى
شيخ طوسى ص 258.
43-بحار
الانوار ج 10 ص 86.
44-كشكول
النور ج 1 ص 186.
45-سفينة
النّجاة ص 72 - بحار الانوار ج 10.
46-كامل
الزيارت ص 143 بحارالانوار ج 101 ص 75 -76
47-كامل
الزيارات ص 145 ،بحارالانوار ج 101 ص 67 روايت 59.
48-التهذيب
ج 6 ص 45 - المستدرك ج 2 ص 204.
49-
بحارالانوار ج 101 ص 74 - 73 المستدرك ج 2 ص 203 نورالعين ص 108
50-
بحارالانوار ج 101 ص 16 - المستدرك ج 2 ص 324.
|