اخلاق پسنديده‏

دانش ژرف و گسترده امام‏

در توان ما نيست كه براى دانش امام صادق و يا هر كدام ديگر ازائمه‏عليهم السلام حد و مرزى قرار دهيم، زيرا معتقديم كه دانش ايشان تصويرى‏است آشكار از اتصال و ارتباط آنان با خداوند متعال و همين امر اين باوررا در ضمير ما جان مى‏دهد كه خداوند به آنها الهام مى‏كند.
همچنين ما نمى‏توانيم صفتى كلّى براى دانش آنان پيدا كنيم چرا كه مامى‏دانيم مفاهيم معمولى كه انسان در حيات روزمرّه خود با آنها سر و كاردارد نمى‏تواند تمام دانش و بينش و شناخت آنها را در خود جاى دهد،زيرا امام وپيامبر و برخى از صالحان ملهم، از نيرويى برخوردارند كه‏خداوندِ توانا اين نيرو را بديشان ارزانى داشته است.
اين نيرو همچون يك دستگاه گيرنده كه امواج گوناگون را جذب‏مى‏كند عمل مى‏نمايد و اطلاعات و معلومات را از جهان و هستى‏مى‏گيرد، مثل چشم واعصاب گوش كه زيبايى حيات و صداى زندگان راضبط مى‏كند و بدين وسيله فرد اشياء زيبا و فرد سخنگو را مى‏شناسد.
باز متذكر مى‏شوم كه دانش امام صادق محدود بدانچه گفته يا بدانچه‏در آثار مختلف علمى از او بر جاى مانده، نيست بلكه گسترده و وسيع‏تراز اينهاست. چون دانش آن‏حضرت مستقيماً به موجودات مرتبط است‏چنان كه ابر به دريا و نور به خورشيد و عطر به گل. چرا كه افكاروگرايشها و دانشهاى آن‏حضرت از جانب خداى آفريننده دريا و خورشيدو شكوفا كننده گل است. پس وحى از آن خداست و در مرتبه بعد از آن‏پيامبر و در سوّمين مرحله از آن امام. الهام نيز چنين است ابتدا ازخداست و در انتها از امام.
حقيقتى كه زبان امام بازگو كننده آن است، همان حقيقتى است كه‏قلبش آن را شناخته و انديشه‏اش آن را در برگرفته و جانش آن را لمس‏كرده و همان است كه آفريننده حقيقت آن را در جان آن‏حضرت دميده‏است.
پس از تمام اين موارد، يك بُعد از دانش امام صادق وجود دارد كه درحقيقت معجزه آن‏حضرت محسوب مى‏شود چنان كه معجزه پيامبرصلى الله عليه وآله‏نيز قرآنش بود. معجزه امام صادق‏عليه السلام آن بود كه وى تمام نيازمنديهاى‏انسان را مى‏دانست، اين بُعد خود به تنهايى شيعه جعفريه را وامى‏دارد تامكتب فكرى آن‏حضرت را در هر دوره‏اى دنبال كند.
در اينجا سزاوار است اعترافات برخى از زعما و انديشمندان را در باره‏آفاق گسترده دانش و جايگاه ارجمند علمى آن‏حضرت، كه حتّى دشمنان‏را به مدح و ستايش از ايشان وا داشته، نقل كنيم.
ابوحنيفه در باره آن‏حضرت مى‏گويد:
"فقيه‏تر از جعفر بن محمّد نديدم".
و نيز گفته است:
"جعفر بن محمّد فقيه‏ترين كسى است كه ديدم".
"او )امام صادق‏عليه السلام( در دين داراى دانشى سرشار و در حكمت‏صاحب ادبى كامل است".
شهرستانى در باره آن‏حضرت مى‏گويد:
ابن حجر هيثمى در باره آن امام مى‏گويد:
"مردم از جعفر بن محمّد الصادق علومى نقل كرده‏اند و آوازه او درتمام شهرها پيچيده و پشيوايان بزرگ از او روايت نقل كرده‏اند".
سيد امير على، نويسنده كتاب مختصر تاريخ العرب و التمدن‏الاسلامى، در باره آن‏حضرت مى‏گويد:
"اين اشاره را از ياد نبايد برد كه كسى كه زعيم اين جنبش بود، يكى ازنوادگان على بن ابى‏طالب موسوم به امام جعفر، ملقّب به صادق بود. وى‏مردى بود با افقهاى باز فكرى و خردى بس دورانديش. به علوم عصرخويش بسيار اهتمام مى‏ورزيد. در واقع او به عنوان نخستين پايه‏گذارمدارس فلسفى در اسلام محسوب مى‏شود. در اجتماعات و جلسات علمى‏آن‏حضرت، تنها كسانى كه بعداً به عنوان بنيان‏گذاران مذاهب فقهى معرفى‏شدند، شركت نمى‏كردند بلكه دانش‏پژوهان علاقه‏مند به فلسفه و فلاسفه‏از نقاط دوردست نيز در اين جلسات شركت مى‏جستند".
پروفسور هولميادر، نويسنده انگليسى، در اين باره مى‏نويسد:
"جابر بن حيان، شاگرد و يار جعفر صادق بود. او در پيشواى‏ارجمندش تكيه‏گاه و ياور و رهبر و امين و فرد موجهى را مى‏ديد كه هيچ‏گاه نمى‏توانست از او بى‏نياز شود. جابر با راهنمايى استادش كوشيد تا علم‏شيمى را از خرافاتى كه از اسكندريه گريبانگير آن شده بود، پيراسته ورهاسازد و البته در اين راه تا حدّ فراوانى هم كامياب شد بدين سبب بايد نام‏جابر را در كنار اسم ديگر نام‏آوران اين دانش در جهان امثال "بويله"و"لاوازيه" و... قرار داد".(12)
دهها و بلكه هزاران اعتراف ديگر از سوى نويسندگان مسلمان‏ومحدثان و قدما و بويژه معاصران آن امام در اين باره موجود است تاآنجا كه بايد گفت جهان از فضل و دانش سرشار و آگاهى گسترده و فزون‏از حد آن‏حضرت، آكنده گشته است.

بخشندگى و جوانمردى امام‏

1 - سعيد بن بيان گويد: روزى مفضل بن عمر به من و خواهرم برخوردكرد وما در باره ميراثى مشغول گفتگو و مشاجره بوديم. مفضل ساعتى‏نزد ما درنگ كرد و آنگاه گفت: بياييد به خانه. ما به خانه او رفتيم و اوبا پرداخت 400 درهم ميان ما سازش برقرار كرد. وى اين مبلغ را از نزدخود پرداخت و آنگاه كه از هر يك از ما در مورد طرف مقابلش وثيقه‏گرفت گفت: بدانيد كه اين مبلغ از مال من نبود بلكه ابو عبداللَّه الصادق‏مرا فرمود كه هرگاه دو تن از ياران ما با يكديگر به نزاع پرداختند ميان‏آنان سازش برقرار كنم و از مال او فديه دهم. اين مبلغ از مال ابو عبداللَّه‏بود.
2 - مردى نزد امام صادق‏عليه السلام آمد و عرض كرد: شنيده‏ام كه تو در عين‏زياد )نام قريه امام صادق( كارى مى‏كنى كه دوست دارم از زبان خودت‏شرح آن را بشنوم.
امام‏عليه السلام فرمود:
"آرى من دستور داده‏ام هر گاه كه ميوه مى‏رسد، ديوارها را خراب‏كنند تا مردم بيايند و بخورند و فرمان داده‏ام كه ظرفهائى بگذارند و بر هرظرف ده تن بنشينند(13). هر گاه ده تن خوردند ده تن ديگر بيايند)وبخورند( و براى هر يك از آنها يك مُدّ خرما گذارده مى‏شود.وهمچنين دستور داده‏ام براى همسايگان اين زمين از پيرمرد و پيرزن‏وبيمار و كودك و هر كس كه نمى‏تواند بيايد، يك مُدّ وزن كنند و چون‏مزد كارگران و وكلا را پرداخت كردم باقيمانده را به مدينه آورده آن را برساكنان بيوت و مستحقان، بر حسب استحقاقشان، تقسيم مى‏كنم و پس ازاين براى من 400 دينار باقى مى‏ماند حال آنكه غلّه اين زمين 4000 دينارمى‏باشد.
اين بيان نشانگر آن است كه امام‏عليه السلام 910 از محصولات اين زمين را دروجوه خيريه مصرف مى‏كرده و تنها 110 از آن را براى خود برمى‏داشته‏است.
3 - هشام بن سالم يكى از ياران برجسته آن امام نقل مى‏كند: ابوعبداللَّه‏را عادت بر اين بود كه چون هوا تاريك مى‏شد و پاسى از شب مى‏گذشت‏كيسه‏اى برمى‏گرفت كه در آن گوشت و نان و پول بود. آن را بر گردنش‏مى‏افكند و به سوى نيازمندان مدينه مى‏رفت و محتويات كيسه را بين آنان‏تقسيم مى‏كرد در حالى كه هيچ يك از آنها حضرتش را نمى‏شناختند.
همين كه آن‏حضرت از دنيا رفت و نيازمندان ديدند كه از پخش گوشت‏و نان و پول شبانه خبرى نيست، دريافتند آن مرد ابو عبداللَّه الصادق بوده‏است.(14)
4 - هياج بسطامى در باره بخشندگى امام صادق‏عليه السلام مى‏گويد:
ابو عبداللَّه آن قدر انفاق مى‏كرد كه براى خانواده‏اش چيزى باقى‏نمى‏ماند.(15)
5 - مصادف، دربان امام صادق، مى‏گويد: در ميان مكّه و مدينه باابوعبداللَّه همراه بودم. به مردى كه در زير يك درخت نشسته بودبرخورديم.
امام فرمود: راه خود را به طرف اين مرد كج كن. من مى‏ترسم كه اوتشنه باشد. ما به طرف آن مرد راه خود را كج كرديم. ديديم كه او مسيحى‏است و مويى بلند دارد. امام‏عليه السلام از او پرسيد: آيا تشنه هستى؟ مرد پاسخ‏داد: آرى. امام به من فرمود: فرود آى و سيرابش كن. پس من آمدم‏وسيرابش كردم و مجدداً سوار شديم وبه راه افتاديم. به آن‏حضرت عرض‏كردم: آن مرد مسيحى بود آيا براى يك مسيحى كار مى‏كنى؟! فرمود: اگردر چنين حالتى باشند، بله.
6 - امام صادق در آن روزى كه اشجع سلمى، شاعر ملهم، نزد وى آمدبيمار بود. اشجع در كنار امام نشست و از احوالش پرسيد. حضرت به اوفرمود: از بيماريم بگذر، بگو براى چه آمده‏اى؟
شاعر گفت:
ألبسك اللَّه منه العافيه‏
فى نومك المعترى وفى ارقك(16)
يخرج من جسمك السقام كما
اخرج ذل السؤال من عنقك(17)
پس امام فرمود: اى غلام چقدر نزد توست؟
غلامش گفت: چهار صدتا. ايشان فرمودند: همه را به اشجع بده.
7 - امام به وسيله ابو جعفر خشعمى - يكى از راويان مورد اعتمادش -كيسه پولى براى يكى از پسر عموهايش كه از بنى هاشم بود فرستاد و به‏ابوجعفر فرمود: اين راز را نزد خود نگهدار. چون ابو جعفر نزد آن‏هاشمى رسيد و پول را به وى داد، او گفت: خدا كسى را كه اين پول رافرستاده جزاى نيكو دهد! هر ساله وى چنين مبلغى براى ما مى‏فرستد و ماتا سال آينده زندگى خود را با آن مى‏گذارنيم. امّا جعفر )امام صادق‏عليه السلام(با وجود فراوانى مالش حتّى يك درهم به من نمى‏رساند.
چون وفات آن‏حضرت فرا رسيد، فرمود هفتاد دينار به پسر عمويش‏حسن بن على افطس بدهند. كسى از آن‏حضرت پرسيد:
آيا به مردى كه با تيغ بر تو حمله برد تا شما را به قتل رساند مال‏مى‏بخشى؟!
امام در پاسخ او فرمود:
"واى بر شما مگر نخوانده‏ايد:
)وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَالْحِسَابِ(18)).
"كسانى كه به پيوند آنچه خداوند فرموده مى‏كوشند و از پروردگارشان و ازبدى حساب مى‏ترسند."
همانا خداوند بهشت را آفريد و خوشبويش ساخت وبوى آن را معطّرگردانيد تا از هزار سال راه به مشام رسد، امّا اين بو را نه افراد عاق شده‏وكسانى كه با خويشان خود قطع رابطه كرده‏اند،استشمام نخواهند كرد".(19)
---------------------------------------------
پاورقى ها:
12) اين اعترافات و دهها نمونه ديگر از آنها را مى‏توانيد در كتاب الامام الصادق نوشته‏استاد الدخيل، فصل امام در چشم بزرگان و دانشمندان، ص‏111 - 86 بخوانيد.
13) الامام الصادق والمذاهب الأربعه، ج‏2، ص‏53.
14) الامام الصادق - محمّد ابو زهره، ص‏81.
15) الامام الصادق والمذاهب الأربعه، ج‏4 ، ص‏38.
16) خداوند در خواب و بى خوابى‏ات، جامه سلامت بر تو بپوشاند!
17) خداوند بيمارى را از پيكرت برون كند، چنان كه ذلّت خواهش را از گردنت بيرون‏كرد.
18) سوره رعد، آيه 21.
19) اين‏روايت و دو روايت پيشين از كتاب الامام الصادق نوشته علّامه مظّفر ص‏255- 251 نقل شد.