1 ـ امنيت فكرى و روحى
امام و حجت بر اساس اين كه مسئوليت
هدايت و ارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهاى اعتقادى و فكرى
جامعه اسلامى نگهبانى مى كند تا مورد هجوم افكار غلط و اعتقادات
منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدايت و ارشاد حجت خداست كه
انحرافات فكرى و عقيدتى كه موجب تزلزل فكرى و روحى جامعه است، از
بين رفته و امنيت فكرى و روحى به وجود مى آيد.
2 ـ به دست گرفتن زمام امور جامعه
مسئوليت ديگر امام به دست گرفتن
زمام امور جامعه است كه در صورت فراهم شدن شرايط و امكانات كافى،
امام زمام امور را به دست گرفته و قسط و عدالت همگانى را جايگزين
بى عدالتى ها ـ كه نظم و آرامش اجتماعى را بر هم مى زند ـ مى
نمايد; در نتيجه اهل زمين از آرامش و ثبات برخوردار مى گردند.
اگر مى بينيم كه امام از تصرف ظاهرى
در اداره امور جهان خوددارى مى كند، به واسطه عدم وجود شرايط و
مقدمات لازم است و خوددارى از تصرف ظاهرى در امور، چيزى نيست كه
منحصر به حضرت حجت(عليه السلام)باشد، بلكه امامان پيشين نيز چنين
بودند، چنانكه در تاريخ زندگانى حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى
بينيم كه آن حضرت بيش از بيست و پنج سال در امور اجرايى دخالت و
تصرف نكردند; در عين حال كه از اولين لحظه ارتحال پيامبر گرامى
اسلام واجد تمام شرايط زعامت جهان بشريت بودند و علاوه بر آن، از
طرف خدا و پيامبر نيز به مقام ولايت و امامت بر مردم انتخاب شده
بودند، لكن وقتى موضوع غصب خلافت پيش آمد، جامعه اسلامى به واسطه
كوتاهى و سهل انگارى عده اى و نفاق و دشمنى عده اى ديگر از بركات
وجود امام و رهبرى معصوم، محروم ماند.
اگر امروز اجتماع ما از بركات تصرف
مستقيم امام و حجت خدا محروم است، نه تنها مربوط به كوتاهى مسلمين
صدر اسلام، بلكه به خاطر غفلت هاى جامعه خود ما نيز مى باشد.
توضيح اين كه مسئول دخالت نكردن و
تصرف ننمودن ائمه اطهار(عليهم السلام)در گذشته و حال، مردمى هستند
كه از اطاعت پيشوايان راستين اسلام سرباز زدند و به مخالفت با آنان
برخاستند. اميد است روزى فرا رسد كه جامعه اسلامى و مردم جهان به
اين حقيقت پى ببرند كه براى دست يافتن به عالى ترين مدارج تكامل
انسانى، ناگزيرند ازانسانى كامل ومعصوم كه واجد تمام شرايط رهبرى
در ابعاد مختلف زندگى انسان است، اطاعت و پيروى كنند; در اين صورت
است كه زمينه و شرايط براى تصرف مستقيم حجت و ولىّ خدا فراهم مى
گردد وامام با اذن خداوندمتعال ظاهر خواهدگشت وزمين را از عدل وقسط
پر كند و ظلم و بيداد را از بين ببرد، چنانكه اميرالمؤمنين(عليه
السلام)پس از بيست و پنج سال كناره گيرى از تصرف در امور مسلمانان،
بعد از فراهم شدن شرايط، رسماً زمام امور را به دست گرفت و موفق
گرديد كه در اين مدّت كوتاهِ زعامت و رهبرى خود نمونه اى از حكومت
قرآن و اسلام را براى همه مسلمانان و حتى براى جهان بشريّت ترسيم
كند.
در پايان اين بحث، فرمايش مرحوم
محقّق طوسى در «تجريد الاعتقاد» را مى آوريم. او مى گويد:
«وجوده
لطف و تصرّفه لطف آخر وعدمه منّا».
وجود امام لطف و اتمام حجت بر
بندگان است. خداوند به مقتضاى حكمت خويش به وسيله انتخاب و نصب
امام براى هدايت جامعه بشرى، حجت را بر همگان تمام نمود; به طورى
كه آن را نعمت دانسته و اكمال دين را مربوط به آن مى داند. لذا
درباره روز غدير ـ روز نصب امام(عليه السلام) ـ مى فرمايد:
(اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ
نِعْمَتِي).
امّا اگر مردم از اين نعمت خداوند
منتفع نمى شوند و امام در امور اجرايى تصرّف نمى كند، به واسطه سهل
انگارى و كوتاهى خود آن ها است. لذا بر تمام امت اسلام است كه از
خواب غفلت بيدار شوند و مقدّمات حضور امام معصوم را در ميان خود به
وجود آورند تا از بركات كامل الهى برخوردار گردند. به اميد آن روز.
وجود امام، منشأ خير و بركت
بر حسب
روايات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بين مردم، منشأ خير و بركت و
موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسيارى از بلاها و خطرها از
جامعه است، چنانكه در تفسير آيه 251 سوره بقره
از امام صادق(عليه السلام)نقل شده كه فرمودند:
«إنّ
اللّه ليدفع بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لا يصلّي ولو اجتمعوا على
ترك الصلاة لهلكوا; به درستى كه خداوند به واسطه نمازگزاران شيعه،
بلا را از كسانى كه نماز نمى خوانند، دفع مى كند. زيرا اگر همه
شيعيان نماز را ترك كنند، هلاك مى گردند».
آنگاه حضرت نسبت به ساير احكام،
مانند پرداخت زكات و حجّ گزاردن همين مطلب را مى فرمايد.
واضح است كه وقتى وجود افراد مؤمن
در اجتماع، چنين بركتى را به همراه داشته باشد، بركات وجود امام
معصوم كه ولىّ و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بيشتر خواهد بود.
زيرا امام و حجت خدا واسطه رسيدن فيض و بركت خداوند متعال به مردم
و برطرف كننده بلاها از آنان است. چنانكه امام سجاد(عليه
السلام)درباره بركات وجودى ائمه اطهار(عليهم السلام)مى فرمايد:
«ما كسانى هستيم كه به واسطه ما
آسمان برفراز زمين نگهدارى شده و زمين از هلاك نمودن اهلش منع
گرديده است».
حضرت در ادامه مى فرمايد:
«وبنا
ينزّل الغيث و تنشر الرحمة و تخرج بركات الأرض».
دراين فراز از بيان امام، به بركاتى
ديگر اشاره گرديده ونزول باران وانتشار رحمت خدا و خروج بركات
زمين، از آثار وجودى ائمه اطهار(عليهم السلام)شمرده شده است. اين
موضوع يك اصل قرآنى است; زيرا قرآن كريم مى فرمايد:
(وَلَوْ
أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكَات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا
فَأَخَذْناهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)
«اگر اهل شهرها و آبادى ها ايمان مى
آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنان مى
گشوديم; لكن (آن ها حق را) تكذيب كردند. ما هم آنان رابه كيفر
اعمالشان مجازات كرديم».
نكته اى كه از اين آيه مى توان
استفاده نمود اين است كه اهل شهرها و آبادى ها، تقوا را رعايت
نكردند و حق را نيز انكار و تكذيب نمودند و سزاوار تنبيه و مجازات
الهى گرديدند; لكن در عين حال مشاهده مى كنيم كه باران رحمت الهى
ريزش مى كند و بركات زمين از دل آن خارج مى گردد و اهل زمين از آن
بهره مند مى شوند و اين نمى شود مگر به واسطه وجود ائمه
اطهار(عليهم السلام) كه مظهر قدس و تقوا و پرهيز كارى در زمين
هستند. خداوند نه تنها به خاطر آنان بركاتش را از اهل زمين دريغ
نمى كند، بلكه بلاها و آفات را نيز به واسطه كرامت و عظمت ائمه
اطهار(عليهم السلام) در پيشگاهش، از اهل زمين برطرف مى كند و به
انسان هاى گنهكار مهلت مى دهد تا شايد به وسيله توبه و انابه به
سوى خدا بازگردند; زيرا وجود ائمه معصومين همچون وجود پيامبر سبب
خير و بركت و رفع عذاب از امت است چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:
(وَمَا
كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فيِهمْ).
«اى پيامبر! تا تو در ميان امت هستى
خداوند آنان را عذاب نمى كند».
علّت نياز مردم به پيامبر و امام
در تفسير آيه 33 سوره انفال از امام
باقر(عليه السلام) روايتى نقل شده، كه ذكر آن در اينجا مناسب است.
جابر بن يزيد جعفى مى گويد: به امام
باقر(عليه السلام) عرض كردم:
«لأيّ شيء يحتاج إلى النبي والإمام؟
فقال:
لبقاء العالم على صلاحه، و ذلك إنّ اللّه عزّوجلّ يرفع العذاب عن
أهل الأرض إذاكان فيها نبىّ أوإمام، قال اللّه عزّوجلّ: «وَمَا
كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ»
و قال النبىّ(صلى الله عليه وآله وسلم): النجوم أمان لأهل السماء و
أهل بيتي أمان لأهل الأرض.
ثمّ
قال(عليه السلام): يعني بأهل بيته الأئمّة(عليهم السلام) الّذين
قرن اللّه عزّوجلّ طاعتهم بطاعته».
«علت نياز به پيامبر و امام چيست؟
حضرت فرمودند: استوار ماندن جهان و
تباه نشدن آن. زيرا خداوند، عذاب را از اهل زمين بر مى دارد مادامى
كه پيامبر و امام در آن باشد. چنانكه خداوند مى فرمايد: «تا تو در
ميان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نخواهد كرد». و پيامبر نيز
فرموده است: ستارگان موجب امنيّت براى اهل آسمان هستند و اهل بيت
من موجب امنيّت و امان براى اهل زمين.
سپس امام
باقر(عليه السلام) فرمودند: منظور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
از اهل بيت، كسانى هستند كه خداوند اطاعت آنان را مقرون به اطاعت
خودش فرموده است».
احساس آرامش در سايه امام
يكى ديگر از ثمرات و فوايد مهمّى كه
بر وجود امام در ميان بندگان خدا مترتّب است، اين است كه وجود
شخصيّتى بزرگ و ملكوتى و معصوم كه آگاه از حال مردم است، در ميان
افرادى كه اعتقاد به امامت و رهبرى وى دارند و او را از هر كس ديگر
نسبت به خود مهربان تر و دلسوزتر مى دانند، موجب دلگرمى و قوّت
روحى براى آنها است، و هر نوع يأس و نوميدى را از ايشان دور مى كند
و آنان را به آينده اى روشن و ارزشمند اميدوار مى سازد; اميدى كه
در انتظار دميدن صبح دولت كريمه و عدالت گستر وى لحظه شمارى مى
كنند و توفيق درك حضور حضرتش را از خداوند متعال درخواست مى
نمايند.
به عبارت ديگر، وجود امام، نقطه
اتّكايى است براى بندگان خدا كه در هنگام مواجه شدن با حوادث
هولناك، به وى پناه برند و به عنوان پناهگاهى چاره ساز و آرام بخش
از وجود امام منتفع گردند و به تلاش وكوشش خويش در راستاى نيل به
اهداف الهى و اسلامى ادامه دهند.
از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل
شده است كه فرمودند:
«كنّا
إذا احمرّ البأس اتّقينا برسول اللّه، فلم يكن أحدٌ منّا أقرب إلى
العدوّ منه; ما در هنگام شدايد و سختى هاى جنگ و محاربه با دشمنان
خدا، به پيامبر پناه مى برديم. آن حضرت از همه ما به دشمن نزديك تر
بود».
امدادهاى غيبى امام زمان(عليه
السلام)
رواياتى
كه از پيامبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام) درباره غيبت حضرت
مهدى(عليه السلام)رسيده، امكان بهره مندى از وجود آن حضرت را در
عصر غيبت، مانند بهره مندى از نور خورشيد، هنگامى كه در پشت ابرها
نهان است، دانسته است
و حتّى اين معنى را خود حضرت نيز در پاسخ به بعضى از افراد فرموده
اند:
«وأمّا
وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيّبتها عن
الأبصار السحاب;
اما چگونگى بهره مندى از من در ايّام غيبتم، مانند بهره مندى از
نور خورشيد است زمانى كه ابرها آن را از چشمان مردم پوشيده باشند».
از جمله امدادهاى غيبى حضرت به
جامعه شيعه، عنايت خاصّ آن بزرگوار به شيعيان است چنانكه در توقيعى
از حضرتش براى شيخ مفيد(رحمه الله)، چنين آمده است:
«إنّا
غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم اللأواء
واصطلمكم الأعداء;
«ما هميشه مراعات شما را مى نماييم و به ياد شما هستيم و گر نه،
دشوارى ها و گرفتارى ها بر شما فرو مى ريخت و دشمنان، شما را
لگدمال مى كردند».
از اين جملات محبّت آميز حضرت
استفاده مى شود كه پيوسته امدادهايى پر بركت از ناحيه آن بزرگوار
به ما مى رسد.
امكان تشرف به حضور امام(عليه
السلام) در زمان غيبت
بحث امكان تشرّف در زمان غيبت را با
حديثى از امام صادق(عليه السلام)آغاز مى كنيم:
«قال أبو
عبد اللّه(عليه السلام): للقائم غيبتان: إحداهما قصيرة، والاُخرى
طويلة، الغيبة الاُولى لا يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة شيعته،
والاُخرى لا يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة مواليه».
«امام صادق(عليه السلام) فرمود:
براى قائم(عليه السلام) دو گونه غيبت وجود داد: يكى از آن دو كوتاه
و ديگرى طولانى مى باشد.
ويژگى غيبت اول آن است كه مكانِ آن
حضرت را جز خواصّ شيعيان كسى نمى داند. ويژگى غيبت دوم آن است كه
مكانِ آن حضرت را جز خواص موالى و دوستان وى كسى نمى داند».
از اين روايت نكاتى استفاده مى شود
كه شايان ذكر و متناسب با موضوع بحث است. البتّه قبل از بيان نكات،
لازم است بگوييم:
اولا:
اين روايت از نظر سند صحيح است و تمام راويان آن از افراد موثّق
هستند.
ثانياً: روايات به اين مضمون متعدّد
است كه به خاطر رعايت اختصار به ذكر يكى از آن ها اكتفا كرديم.
اينك به طور اختصار نكات را بيان مى
نماييم:
نكته اوّل: از جمله «للقائم غيبتان
إحداهما قصيرة» استفاده مى شود كه حضرت قائم(عليه السلام) داراى دو
گونه غيبت است; يكى از آن دو كوتاه و ديگرى طولانى است كه جمله
«الاُخرى طويلة» اشاره به آن است.
غيبت صغرى
با توجه به رواياتى كه ولادت حضرت
مهدى(عليه السلام) را مانند ولادت موسى(عليه السلام) در خفا
دانسته، مى توان گفت كه آغاز غيبت صغرى همزمان با ولادت آن حضرت در
نيمه شعبان سال 255 هـ .ق بوده است. اين غيبت كوتاه مدّت، در نيمه
شعبان سال 329 هـ .ق با وفات على بن محمّد سمرى(رحمه الله) ـ نايب
چهارم حضرت ـ پايان پذيرفت.
البته بعضى از علما و دانشمندان
شيعه آغاز غيبت صغرى را همزمان با شهادت امام حسن عسكرى(عليه
السلام) به سال 260 هـ .ق دانسته اند.
بنابر اين، غيبت اوّل را اگر همزمان
با تولّد حضرت دانستيم، مدّت آن 74 سال و اگر آغاز آن را از زمان
شهادت امام حسن عسكرى(عليه السلام)بدانيم، مدّت آن 69 سال خواهد
بود. اين مقدار نسبت به غيبت دوم حضرت كه هنوز ادامه دارد، بسيار
كوتاه است.
نكته دوّم: از جمله «الغيبة الاُولى
لا يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة شيعته» استفاده مى شود كه غيبت
صغرى نه تنها از جهت زمان محدود بود، بلكه از نظر شعاع و گستردگى
نيز محدوديت داشته است. زيرا به دليل اين روايت، در غيبت صغرى فقط
شيعيان خاص مانند نُوّاب خاصّ و بعضى از وكلاى آن حضرت، مكان و محل
ايشان را مى دانستند و با وى در ارتباط بودند.
همچنين افرادى در زمان حيات و
زندگانى امام حسن عسكرى(عليه السلام)كه آغاز غيبت صغرى بود، به
محضر حضرت مى رسيدند، مانند نُوّاب خاص، و احياناً افراد ديگرى بعد
از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نيز با حضرت در ارتباط بودند و
گاهى به فيض درك حضورش نايل مى شدند كه اين موضوع با مراجعه به
تاريخ غيبت صغرى روشن مى شود.
البتّه تشرّف به حضور امام
زمان(عليه السلام) در زمان حيات و زندگى امام حسن عسكرى(عليه
السلام) بيشتر بود. زيرا آن حضرت عنايت داشتند كه با تدبيرهاى ويژه
اى ـ كه مزاحتمى از طرف حكومت براى ايشان فراهم نشود ـ فرزند
عزيزشان را به خواصّ اصحاب و شيعيان خود نشان دهند و بر امامت وى
بعد از خود تأكيد نمايند، تا در آينده شيعيان نسبت به شناخت امام
در حيرت و سرگردانى نمانند.
لذا امام حسن عسكرى(عليه السلام) به
هنگام لزوم، در مواردى، به افراد متعدّدى حضرت مهدى(عليه السلام)
را نشان مى دادند و بر امامت وى تأكيد مى كردند. زيرا حضرت مى
دانستند كه اگر ولادت آن حضرت به طور كلى در خفا بماند، موجب حيرت
و سرگردانى شيعيان خواهد شد.
از سوى ديگر شيعيان نيز در شرايطى
بودند كه با مشاهده آثار و علايم وقوع غيبت در آينده نزديك، نسبت
به شناسايى امام دوازدهم(عليه السلام)حساس شده بودند و پيوسته از
امام عسكرى(عليه السلام) در مورد وى پرسش مى كردند. اين امر نيز
سبب مى شد كه حضرت، بيشتر در شناساندن فرزندشان به عنوان آخرين
وصىّ و جانشين معصوم پيامبر اهتمام بورزد. در اين مورد شواهد
تاريخى فراوان وجود دارد كه نمونه اى از آن را ذكر مى كنيم:
مرحوم صدوق با سند صحيح از احمد بن
اسحاق نقل مى كند كه گفت: «خدمت حضرت امام عسكرى(عليه
السلام)شرفياب شدم و خواستم درباره امام بعد از وى پرسش كنم. آن
حضرت قبل از آن كه من سؤال كنم فرمود:
«احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام
خلقت آدم تاكنون زمين را ازحجّت خالى نگذاشته و تا قيامت نيز زمين
را از كسى كه به وسيله او بلاها را از اهل زمين دفع كند وباران
رحمتش رافروفرستد وبركات زمين را بروياند، خالى نخواهدگذاشت.
عرض كردم: يابن رسول اللّه! امام و
خليفه بعد از شما كيست؟
حضرت از جاى برخاستند و با سرعت
وارد اطاق شدند. وقتى بيرون آمدند، كودك سه ساله اى مانند ماه شب
چهارده، بر دوش وى بود. آن گاه فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر تو
نزد خدا و حجت هاى وى گرامى نبودى، فرزندم را به تو نشان نمى دادم.
او همنام و هم كنيه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است و همان
كسى است كه زمين را از قسط و عدالت پر كند، همان طورى كه از جور و
ستم پر شده باشد. اى احمد بن اسحاق! مَثَل او در اُمّت اسلام، مثل
حضرت خضر(عليه السلام)و ذى القرنين است. به خدا سوگند او را غيبتى
است كه در آن، كسى بر اعتقاد به امامت او نخواهد ماند مگر فردى كه
خدا او را ثابت نگه دارد و او را به دعا نمودن براى تعجيل ظهور
امام عصر(عليه السلام) توفيق دهد.
عرض كردم: اى آقاى من! آيا معجزه و
علامتى هست كه قلب من به واسطه آن مطمئن گردد؟.
فنطق الغلام(عليه السلام) بلسان
عربيّ فصيح فقال: أنا بقيّة اللّه في أرضه والمنتقم من أعدائه،
ولاتطلب أثراً بعد عين يا أحمد بن اسحاق; در اين هنگام آن فرزند
خردسال به زبان عربى فصيح فرمود: «من ذخيره خدا در روى زمين و
انتقام گيرنده از دشمنان او هستم. اى احمد بن اسحاق! بعد از آن كه
خودم را مشاهده كردى، ديگر دنبال علامت و نشانه من مگرد».
احمد بن اسحاق گويد: خوشحال و
مسرور، از حضور حضرت امام حسن عسكرى و حضرت مهدى(عليهما السلام)
بيرون رفتم.
روز بعد به حضور حضرت برگشتم و عرض
كردم: يابن رسول اللّه! به سبب احسانى كه ديروز به من كرديد (و
امام بعد از خودتان را به من نشان داديد) سُرورم فراوان شد; لكن
بفرماييد كه چه سنّتى از خضر و ذى القرنين در آن حضرت است؟
حضرت فرمودند: طولانى شدن غيبت او،
اى احمد!
عرض كردم: آيا غيبت او به درازا مى
كشد؟
حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند! تا
جايى كه بسيارى از معتقدان به امامت او به واسطه طولانى شدن غيبتش
از اعتقادشان بر گردند، و ثابت نماند مگر كسى كه خدا از او عهد و
پيمان گرفته و ايمان به او را در قلبش جا داده و او را مؤيَّد
فرموده باشد.
آن گاه امام عسكرى(عليه السلام)
فرمودند:
يا أحمد
بن إسحاق، هذا أمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه وغيب من غيب
اللّه، فخذ ما آتيتك واكتمه وكن من الشاكرين، تكن معنا غداً في
علّيين; اى احمد بن اسحاق! غيبت امرى است الهى و سرّى است از اسرار
خدا و رازى است از رازهاى خدا. آنچه به تو گفتم، بگير و آن را
پوشيده دار و از سپاسگزاران باش، تا فرداى قيامت در درجات عالى با
ما باشى».
با توجّه به اين روايت، روشن گرديد
كه در ايّام پر بركت زندگانى امام عسكرى(عليه السلام) عدّه اى از
خواصّ شيعه شرفياب حضور حضرت بقية اللّه(عليه السلام)شده و امام
خويش و حجت خدا بعد از امام عسكرى(عليه السلام) را شناخته بودند.
نكته سوم: از جمله «والاُخرى لا
يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة مواليه» استفاده مى شود كه در دوران
غيبت طولانى حضرت مهدى(عليه السلام) نيز مواليان و خدمت كارانى
براى حضرت وجود دارند كه جا و مكان وى را مى دانند. با توجّه به
اين نكته كه از فرمايش امام صادق(عليه السلام) استفاده كرديم، بحث
امكان تشرّف به حضور امام زمان(عليه السلام)در غيبت كبرى را ادامه
مى دهيم. در دعاى شريف ندبه مى خوانيم:
«هل إليك
يابن أحمد سبيل فتلقى؟»
«آيا راهى به سويت اى فرزند احمد
هست تا ملاقات شوى؟»
سؤالى كه با خواندن اين جمله، در
ذهن مشتاقان حضرت مهدى(عليه السلام)خطور مى كند اين است كه: آيا در
عصر غيبت كبرى راهى براى شرفيابى به حضور امام زمان(عليه السلام)
هست؟
در جواب
پرسش فوق به طور اجمال مى توان گفت: آرى! در زمان غيبت كبرى امكان
تشرف به حضور امام زمان(عليه السلام)هست. زيرا افراد زيادى در طول
غيبت كبرى به سعادت ديدار حضرت بقية اللّه الأعظم(عليه السلام) دست
يافته اند.
امّا براى اين كه پرسش فوق را به صورت مفصّل جواب دهيم، لازم است
موضوع سؤال را از دو جهت بحث نماييم:
1. از جهت امكان عقلى.
2. از جهت دليل نقلى.
امكان تشرف به حضور امام زمان(عليه
السلام) از نظر عقل
اگر از
ديدگاه عقل به اين مسئله بنگريم، هيچ گونه مانعى در اين باره وجود
ندارد و عقل آن را ممكن مى داند. زيرا تحقق آن نه امرى محال است و
نه مستلزم امر محال مى باشد. بنابر اين، همانگونه كه خداوند به
پيامبر مى فرمايد: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ;
به مردم بگو، من نيز مانند شما انسانم». امام عصر(عليه السلام) نيز
همچون پيامبر هستند و گرچه از انظار عموم غايب مى باشند، ولى عقل،
ديدن و مشاهده آن حضرت را ممكن مى داند.
علاوه بر اين، ـ طبق شواهد متقن
تاريخى، افراد بسيارى در دروه غيبت كبرى به حضور حضرتش رسيده اند
كه اين دليل قاطعى بر امكان تشرّف است. زيرا بهترين دليل بر امكانِ
چيزى، وقوع آن است.
در اين جهتِ از بحث به همين مقدار
بسنده مى كنيم. زيرا هدف اساسى ما اين است كه اين موضوع را از نظر
روايات و براهين نقلى بررسى كنيم.
امكان تشرّف به حضور امام زمان(عليه
السلام) از نظر نقل
روايات ائمه اطهار(عليهم السلام) در
مورد زندگانى حضرت مهدى(عليه السلام)در عصر غيبت، از نظر دلالت به
طور كلى به سه دسته تقسيم مى شود:
دسته اول: رواياتى است كه از آن ها
استفاده مى شود كه امام زمان(عليه السلام)به طور طبيعى و معمولى،
امّا به صورت ناشناس و با «خفاى عنوان» در ميان مردم و اجتماع مى
باشند و مردم را مى بينند و مى شناسند و مردم نيز حضرت را مشاهده
مى كنند، لكن آن حضرت را نمى شناسند.
اينك نمونه هايى از آن روايات را
متذكّر مى شويم:
1 ـ سدير مى گويد: «از امام
صادق(عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «به تحقيق در صاحب اين امر
شباهتى از يوسف خواهد بود».
عرض كردم: گويا شما از غيبت وى سخن
مى گوييد؟
حضرت فرمود:
چرا اين مردم خوك صفت، موضوع غيبت
را انكار مى كنند. ـ مگر نمى دانند كه ـ برادران يوسف كه عاقل و با
خرد و فرزندان پيامبران بودند، هنگام ورود بر وى با او به گفتگو و
داد و ستد پرداختند، امّا او را نشناختند تا اين كه خود را به آنان
معرفى فرمود. آن گاه يوسف را شناختند. پس چرا اين امت حيران، انكار
مى كنند كه خداوند در پاره اى از اوقات، حجتش را از آنان مستور
بدارد؟»
. . .
فما تنكر هذه الأمّة أن يكون اللّه يفعل بحجّته ما فعل بيوسف وأن
يكون صاحبكم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر يتردّد بينهم،
و يمشي في أسواقهم، و يطأ فرشهم ولايعرفونه حتّى يأذن اللّه له أن
يعرّفهم نفسه كما اذن ليوسف حين قال له إخوته: «أءِنَّكَ لأَنْتَ
يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ»
پس چرا اين امت انكار مى كند كه خداوند با حجت خويش همان كند كه با
يوسف كرد؟ يعنى صاحب شما كه مظلوم است و حقش را انكار مى كنند، در
بين امت رفت و آمد كند و در بازارشان راه رود و بر فرش هايشان قدم
نهد. ولى او را نشناسند تا خدا به وى اجازه دهد كه خود را به آنان
معرّفى كند همچنان كه به يوسف اجازه داد در آن هنگام كه برادرانش
به وى گفتند: آيا تو يوسفى؟! فرمود بلى، من يوسف هستم».
2 ـ در حديثى امام صادق(عليه
السلام) شباهت آن حضرت را با يوسف پيامبر چنين بيان مى فرمايد:
«وأمّا
سنّة من يوسف فالستر يجعل اللّه بينه و بين الخلق حجاباً يرونه
ولايعرفونه».
«اما سنّتى كه از يوسف(عليه السلام)
در صاحب اين امر مى باشد اين است كه خداوند بين او و ساير خلق،
حجابى قرار مى دهد كه او را مى بينند، ولى نمى شناسند».
3 ـ جناب محمّد بن عثمان ـ نايب
خاصّ حضرت در غيبت صغرى ـ كه از ديگران به حال امام(عليه السلام)
آگاه تر است، مى فرمايد:
«واللّه
إنّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سنة فيرى الناس و يعرفهم
ويرونه ولايعرفونه».
«سوگند به خدا! همانا صاحب اين امر
همه ساله در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مشاهده مى كند و مى
شناسد و مردم نيز او را مى بينند، امّا نمى شناسند».
از
اين دسته روايات كه از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نكاتى استفاده
مى شود:
|