صبح اميد
يا أيُّهَا العَزيز! مسَّنا وَ أهْلَنا الضُرّ وَ جِئْنا بِبِضاعَة
مُزْجاة فَأَوْفِ لَنا الكَيْل وَ تَصَدَّق عَلَينا إنَّ اللّهَ
يَجْزِي المُتَصَدِّقينَ
اين اثر ناقابل را به پيشگاه حضرت
بقية اللّه الاعظم حجة بن الحسن العسكرى تقديم مى نمايم.
سخنى با
خوانندگان
آشنايى با ابعاد مختلف شخصيت و معارف حضرت بقية اللّه(عليه السلام)
نه تنها به لحاظ اجتماعى و فرهنگى يك امر ضرورى محسوب مى شود، بلكه
از جهت اعتقادى نيز يكى از تكاليف مهم تك تك افراد است. هر فردى با
توجه به توان فكرى و علمى خود، وظيفه دارد كه در راه شناخت امام
خويش بكوشد و در انجام وظايفى كه نسبت به آن حضرت دارد، كوتاهى
نكند. زيرا در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد
شده است كه هر كس بدون شناخت امام زمان خود از دنيا برود، به مرگ
جاهليت از دنيا رفته است.
سالها پس از رحلت پيامبر اكرم از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد
كه منظور از مرگ جاهليت چيست؟ حضرتش فرمودند: جاهليت كفر و نفاق و
گمراهى.
بنابر اين مى توان گفت اگر كسى امام زمان خود را نشناسد از دين و
احكام الهى بهره اى ندارد. اين حديث و امثال آن، جايگاه والاى
ولايت را در مجموعه معارف الهى نشان مى دهد.
به منظور كمك به آشنايى هرچه بيش تر
مردم با مسأله ولايت و امام زمان(عليه السلام)محققان و انديشمندان
متعهد و دلسوز در طول تاريخ با تحمل سختى ها، كتاب هاى ارزشمند و
آثار گرانبهايى را از خود به يادگار گذاشته اند و در هر يك از اين
آثار، بخشى از معارف اهل بيت(عليه السلام) را مورد بحث و بررسى
قرار داده اند.
يكى از اين آثار، كتاب جلوه هاى پنهانى
حضرت ولى عصر(عليه السلام) است. در اين اثر، مؤلف محترم با استفاده
از روايات اهل بيت، مطالبى را در زمينه غيبت امام زمان و علل آن،
فايده امام غايب، بررسى امكان تشرف از ديدگاه عقل و نقل و . . . به
نگارش در آورده است.
واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران، ضمن قدردانى از زحمات محقق گرانقدر
حجة الاسلام و المسلمين حسين على پور افتخار دارد كه تصحيح و
ويرايش متن كتاب را انجام داده و آن را آماده چاپ و نشر نموده است.
بدان اميد كه اين اثر مورد قبول قطب عالم امكان حضرت بقية اللّه
الاعظم ارواحنا فداه قرار گيرد و در شناسايى آن حضرت نزد شيفتگان
عدالت، مؤثر افتد و الطاف آن جان جهان را شامل حالمان گرداند.
واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران
تابستان 1380
پيشگفتار
اداره و
رهبرى عادلانه جوامع بشرى كه آرزو و خواست هميشه انسان ها بوده و
هست، از چنان اهميّتى برخوردار است كه قرآن كريم، آخرين پيام
آسمانى، انگيزه بعثت پيامبران و نزول وحى را قيام به قسط و برپايى
عدالت اجتماعى در جوامع انسانى بيان مى كند، چنانكه مى فرمايد:
(لَقَدْ أرْسَلنا رُسُلنا بِالْبَيّـِناتِ وَأنزَلْنا مَعَهُمُ
الْكِتابَ وَالْمِيزانَ لِيَقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)
«ما فرستادگانمان را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و
معيار شناخت حق از باطل را نازل كرديم تا مردم براى اقامه عدالت و
قسط بپاخيزند»
با اين حال، هنوز اين وعده الهى و
اين آرزوى انسان ها محقق نشده و بشرِ تشنه عدالت و قسط، طعمِ شيرين
و گواراى آن را نچشيده است. بشر، هنوز در انتظار سپيده دمى به سر
مى برد كه بانگ عدالت خواهىِ آخرين ذخيره خدا در زمين، يعنى حضرت
مهدى(عليه السلام) را بشنود. آن وقت است كه انسان هاى ستمديده جهان
با قلب هايى آكنده از عشق و علاقه به همه خوبى ها و با چشمانى پر
از اشك شوق، از سويداى قلبشان و از سراسر وجودشان، خروش يا مهدى سر
مى دهند و پروانه وار بر گرد وجود آن جناب مى چرخند.
از آنجا كه نوميدى و يأس از اصلاحات
واقعى در جوامع بشرى توسط حكّام قدرتمند و خود سر جهان روز به روز
رو به افزايش است، بايد گفت كه اعتقاد مسلمانان به خصوص تربيت يافتگان
مكتب انسان ساز اهل بيت(عليهم السلام)، درباره مصلح حقيقى جهان
حضرت مهدى(عليه السلام) كه برخاسته از آيات قرآن كريم و فرمايشات پيامبر
عظيم الشأن اسلام و ائمه معصومين(عليهم السلام) است، ارج و جلوه اى
ديگر يافته و از يك عقيده مذهبى به صورت يك آرمان و آرزوى عمومى
براى مردم ستمديده جهان در آمده است.
اميد آن
است كه اين وعده حتمى الهى و اين خواست درونى انسان ها با غلبه دين
حق بر باطل كه قرآن كريم نويد آن را داده است
با دست توانمند آخرين ذخيره و حجّت خدا تحقق يابد و بشر در پرتو
حكومتِ عادلانه حضرت مهدى(عليه السلام)راه سعادت را بپيمايد و به
كمال مطلوب نايل گردد.
اينك به روايتى كه از پيامبر اسلام نقل شده و بيانگر اين حقيقت است،
اشاره مى كنيم:
ابن عباس مى گويد كه پيامبر فرمود:
«خلفا و اوصياى بعد از من كه حجت خدا بر خلق هستند، دوازده نفرند.
اولين آنها برادرم و آخرينشان فرزندم مى باشد».
عرض شد يا رسول اللّه! برادر شما كيست؟
فرمود: على بن ابي طالب.
بار ديگر عرض شد: فرزند شما كيست؟
فرمود:
«مهدى، همان كسى كه زمين را از قسط و عدل پر مى كند، همچنان كه از
جور و ظلم پر شده باشد».
سپس فرمودند:
«سوگند
به خدايى كه مرا به حق فرستاد و بشارت دهنده قرار داد، اگر از
عُمرِ دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى
مى گرداند تا فرزندم مهدى خروج نمايد. سپس روح خدا، عيسى، از آسمان
فرود مى آيد و در نماز به آن حضرت اقتدا مى كند. زمين به نور وجود
او (حضرت مهدى(عليه السلام)) روشن مى گردد، و پرتو حكومت و سلطنت
وى سراسر گيتى را فرا مى گيرد».
از مضمون اين حديث و احاديث فراوان ديگر كه مؤيّد آن است چند نكته
استفاده مى شود:
1 ـ خلفا و جانشينان پيامبر دوازده نفرند.
2 ـ اولين خليفه پيامبر، حضرت على(عليه السلام) و آخرينشان حضرت
مهدى(عليه السلام) است. بديهى است كه اين موضوع، صحّت اعتقادات
شيعه اماميّه را كه قائل به امامت ائمه دوازده گانه از اهل بيت
پيامبر هستند، ثابت مى كند.
3 ـ حضرت مهدى(عليه السلام) از اولاد و فرزندان پيامبر است.
4 ـ اصل غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) از مضمون اين حديث ثابت مى
شود.
توضيح مطلب اين كه در حديث آمده است: «لو لم يبق من الدنيا إلاّ
يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيه ولدي المهدىّ»
جمله «يخرج» مى رساند كه ابتدا بايد غيبتى باشد تا بعد از آن، خروج
محقّق شود. با توجه به مضمون اين جمله، شبهاتى كه بعضى از افراد
ناآگاهِ اهل سنّت، در مورد غيبت آن حضرت مطرح مى كنند، رفع مى شود.
5 ـ ظهور آن حضرت پس از غيبتى طولانى، حتمى وغير قابل ترديد است.
6 ـ
مضمون اين حديث نمايانگر شخصيّت عظيم و برازنده حضرت مهدى(عليه
السلام)است. زيرا اين حديث حاكى از اين است كه آن حضرت علاوه بر آن
كه حجّت خدا بر تمام خلق مى باشد، داراى موقعيّتى است كه هيچ كدام
از اوليا و حجج الهىِ قبل از ايشان آن را نداشته اند. چرا كه او به
عنوان آخرين ذخيره خدا در زمين، توفيق اجراى قوانين اسلام را در
سراسر گيتى پيدا مى كند و زمين را در پرتو حكومت دين حق، از عدل و
داد پر مى كند و از لوث وجود جائرين و ستمگران پاك مى سازد و با
حاكم نمودن دين اسلام، مفاد آيه شريفه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ
رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى
الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»
تحقّق مى پذيرد.
آرى! اين همان آيه اى است كه خداوند متعال وعده حتمى غلبه دين
اسلام بر ساير اديان را داده، و هنوز اين وعده الهى تحقق نيافته
است.
در اين جا مناسب است فرمايشى را از امام صادق(عليه السلام) در مورد
تأويل اين آيه مباركه متذكّر شويم:
ابو بصير مى گويد: از امام
صادق(عليه السلام) پرسيدم: «آيا اين آيه تحقق يافته است؟»
امام(عليه السلام) فرمود: «به خدا
سوگند! هنوز اين آيه محقق نشده است».
عرض كردم: «جانم به قربانت! كى محقق خواهد شد؟»
حضرت فرمود:
«هنگامى
كه قائم(عليه السلام) ـ انشاء اللّه ـ قيام كند. زيرا در هنگام
قيام آن حضرت، هيچ كافر و مشركى باقى نمى ماند جز اين كه خروج او
را كراهت دارد. )آن حضرت، كافران و مشركان را از بين مى برد (حتى
اگر كافر يا مشركى در دل سنگى پنهان شده باشد، آن سنگ، افراد مؤمن
را از وجود او با خبر مى سازد و خدا نيز زمينه قتل و نابودى كافران
و مشركان را بدين وسيله فراهم مى سازد».
اين جا است كه امام صادق(عليه السلام) آرزوى درك حضور حضرت
مهدى(عليه السلام)را نمود، و اين آرزو را در جواب سؤالى كه از آن
حضرت در مورد تولّد حضرت قائم(عليه السلام)مى شود، بيان فرمودند:
سئل أبو عبد اللّه(عليه السلام): هل ولد القائم؟
قال:
«لا، ولو أدركته لخدمته أيّام حياتي».
از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد: «آيا حضرت قائم متولد شده
است؟»
فرمودند: «نه، امّا اگر حضرتش را درك كنم در تمام عمر خودم او را
خدمت و يارى نمايم». بايد اذعان كنيم كه معرفت و شناخت ما نسبت به
ساحت مقدّس امام زمان(عليه السلام) ضعيف است و بايد عاجزانه از
خداوند متعال درخواست كنيم كه توفيق شناخت و معرفت كافى نسبت به آن
حضرت را به ما عنايت فرمايد. به اين امر مهم در دعاهايى كه از ائمه
معصومين(عليهم السلام)وارد شده، توجه شده است:
«اللهمَّ
عرّفني حجّتك فإنّك إن لَمْ تُعرّفني حجّتك ضللت عن ديني».
«پروردگارا! حجّت خويش را به من بشناسان. زيرا اگر حجّتت را به من
معرفى نكنى در دينم گمراه مى شوم». آرى! شناخت كافى و صحيح حجت خدا
از امورى است كه مى تواند راه را براى ظهور آن بزرگوار هموار كرده
و زمينه حكومت جهانى اسلام را به رهبرى يگانه منجى عالم، حضرت حجة
بن الحسن العسكرى(عليه السلام) فراهم سازد، تا به واسطه هدايت و
ارشاد آن حضرت بلاد خدا، آباد و بندگان خدا، احياگردند چنانكه در
دعاى عهد مى خوانيم: «واعمر اللّهمَّ به بلادك وأحي به عبادك».
اميدواريم هر چه زودتر آن روز گار پر شكوه فرا رسد.
آمين رب العالمين
پيش درآمد
نگرشى بر مسئله غيبت
يكى از موضوعات بسيار مهمى كه از دوران زندگى پيامبر گرامى اسلام
تاكنون در جامعه اسلامى مورد بحث و گفتگو بوده است، موضوع غيبت
حضرت مهدى(عليه السلام)ـ آخرين وصىّ و جانشين آن حضرت ـ مى باشد.
از آن جايى كه اين موضوع از نظر پيامبر اكرم و ائمه معصومين(عليهم
السلام) داراى اهميت فراوانى است، روايات و آثار زيادى از ايشان در
اين باره رسيده كه از حيث كثرت در حدّ تواتر و بلكه مافوق آن است;
به طورى كه از صدر اسلام تاكنون صدها اثر علمى، تاريخى و حديثى
توسط علما و دانشمندان اسلام، اعمّ از شيعه و سنّى، درباره غيبت و
مسئله مهدويت در اسلام به رشته تحرير در آمده است.
البته علما و دانشمندان اسلام، هر يك، از زاويه اى خاصّ، اين موضوع
را تجزيه و تحليل كرده و گوشه اى از آن را بيان نموده اند. در اين
راستا ما نيز در صدد آنيم كه اين موضوع مهمّ را با عنايت خداوند
متعال و با لطف حضرت مهدى(عليه السلام) به قدر امكان مورد بحث و
بررسى قرار دهيم و اكنون بحث را با ارزيابى علل و اسباب غيبت آن
حضرت آغاز مى كنيم.
بدون شكّ هيچ پديده اى در جهان طبيعت، بدون علّت و سبب محقق نمى
شود. زيرا بنياد نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات نهاده شده است
و براى پيدايش هر چيز، بايد علّت و سبب، مخصوص آن را جستجو كرد و
از هر علّت و سبب، مسبّب و معلول خاصّ آن را انتظار داشت.
به عبارت ديگر، به طور كلى پديده ها
و موجوداتى كه در عالم محقق مى شود دو نوع است:
1 ـ پديده هاى مادى
2 ـ پديده هاى معنوى
بديهى است كه هر كدام از اين دو پديده،
داراى علل و اسباب خاصّ خودش مى باشد كه در پيدايش آن پديده، نقش
دارد. قضا و قدر الهى، وجود هر موجودى را از مجراى علّت و سبب خاصّ
خودش به وجود آورده و براى پيدايش هر امرى از امور عالم، علّت و
سبب خاصّى قرار داده است.
به عنوان مثال، خداوند متعال براى خلقت و پيدايش انسان، اسباب و
علل مادّى و براى هدايت و ارشاد مردم، علل و اسباب معنوى قرار داده
است. سنّت خدا بر اين است كه اگر بخواهد انسانى را خلق كند، او را
از مجراى طبيعى، يعنى به وسيله پدر و مادر كه داراى وجود مادى
هستند، به وجود مى آورد و اگر بخواهد انسانى را هدايت و ارشاد
نمايد، به وسيله پيامبران و نزول وحى بر آنان و نيز با الهامات
معنوى، هدايت و ارشاد مى نمايد.
خداوند متعال در راستاى اهداف خلقت،
موجودات را به دو نوع، هدايت و ارشاد مى كند:
1 ـ هدايت تكوينى
منظور از هدايت تكوينى آن است كه خداوند هر موجودى را كه مى آفريند،
او را به سوى اهدافى كه براى آن آفريده است، هدايت مى كند; چنانكه
حضرت موسى(عليه السلام) در جواب سؤال فرعون كه پرسيد: پروردگار شما
كيست؟ فرمود:
(رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى)
«پروردگار ما، كسى است كه همه موجودات عالم را از نعمت وجود،
برخوردار ساخت و سپس به راه سعادت و كمال هدايت كرد».
بنابر اين، هدايت تكوينى خداوند،
هدايتى است كه نسبت به همه موجودات عالم جريان دارد.
2 ـ هدايت تشريعى
هدايت
تشريعى عبارت از آن است كه خداوند براى موجوداتى كه از نعمت عقل و
شعور برخوردارند ـ مانند انسان ـ برنامه و قانون قرار داده و آنان
را موظّف به اجرا و عمل به آن نموده است; لكن بايد دانست كه خداوند،
هدايت تشريعى خود را به واسطه نزول وحى و فرستادن پيامبران به مردم
ابلاغ مى كند و پيامبران را از ميان مردم انتخاب مى فرمايد; چنانكه
آيات بسيارى در قرآن كريم
شاهد و گواه اين مطلب است. به عنوان نمونه، يك آيه را با توجه به
شأن نزول آن، كه مناسبت بيشترى با بحث دارد، ذكر مى كنيم:
(وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أئمَّةً يَهْدُونَ بِأمْرِنَا لَـمَّا
صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يُوقِنُونَ)
«و از آنان امامان و پيشوايانى قرار داديم كه مردم را به امر ما
هدايت كنند. زيرا كه آنان در راه هدايت به حق، صبر و شكيبايى كردند
و به آيات ما يقين داشتند».
گر چه ظاهر اين آيه مربوط به امم گذشته و سفراى بنى اسرائيل است،
ولى امام باقر(عليه السلام) در تفسير و بيان اين آيه كريمه مى
فرمايند:
«اين آيه
به خصوص درباره امامان از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام)نازل
شده است».
از مضمون اين آيه و ساير آياتى كه
در مورد هدايت تشريعى آمده است و از فرمايشات معصومين(عليهم
السلام) كه در تفسير آن آيات رسيده است، استفاده مى شود كه پيامبران
و پيشوايان الهى بايد در ميان جوامع بشرى باشند و به هدايت و ارشاد
مردم بپردازند و با ابلاغ اوامر و نواهى خدا به مردم، راه رسيدن به
سعادت و كمال را به ايشان ارائه دهند. بديهى است كه اين امر مهم
انجام نمى پذيرد مگر آن كه رهبران الهى و پيشوايان دينى در ميان
مردم باشند.
بنابر اين، اصل اوّلى اين است كه پيامبران
خدا و همچنين خلفا و اوصياى آنان درميان مردم و با مردم باشند تا
مردم بر اثر معاشرت با آنان، راه و رسم بندگى خدا را از نظر علم و
عمل بياموزند. لذا خداوند متعال خطاب به مؤمنين مى فرمايد:
(لَقَدْ
كَانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)
«به تحقيق كه زندگانى رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است».
با توجّه به آنچه گفته شد، اين سؤال
مطرح مى شود كه اگر اصل اوّلى و قانون كلّى اين است كه پيامبران و
رهبران معصوم(عليهم السلام) در ميان مردم باشند، پس موضوع غيبت و
عدم حضور بعضى از حجج خدا در ميان مردم ـ خواه در اديان گذشته و
خواه در زمان اسلام ـ چگونه تفسير و توجيه مى شود؟ و آيا غيبت
اولياى خدا با اهداف آنان و هدايت تشريعى، منافات ندارد؟
در پاسخ
بايد گفت: خداوند متعال، پيامبران و فرستادگان خويش را براى هدايت
و ارشاد مردم فرستاد تا آنها را به سوى كمال و سعادت ابدى رهنمون
شوند. بديهى است كه پيامبران و رهبران الهى اين وظيفه مهم را به
نحو احسن انجام مى داده اند; امّا از آنجايى كه سنّت خدا بر اين
است كه سرنوشت هر قوم و ملتى را به دست خود آنها تغيير دهد،
به همين جهت، اين خود انسان ها هستند كه باعث تغيير سرنوشت خود مى
گردند. اگر آنها از انبيا و اوصيا(عليهم السلام)پيروى و راه راست و
مستقيم آنان را دنبال كنند و سرنوشت دنيا و آخرت خود را در اين
آزمايش بزرگ الهى بر اساس اجراى اوامر و نواهى خدا در راستاى نيل
به سعادت و كمال مطلوب دگرگون سازند، در زمره دوستان و اولياى خدا
قرار مى گيرند. اين امر ممكن نيست مگر با تبعيّت و پيروى كامل و بى
چون و چرا از فرستادگان خدا چنانكه قرآن كريم اين حقيقت مهم را
بيان مى فرمايد:
(قُلْ
إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ
اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ)
«اى پيامبر! بگو كه اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد،
تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد».
اين جا
است كه بايد گفت علّت و سبب اصلى غيبت پيامبران خدا مانند حضرت
ادريس، يوسف، موسى و عيسى(عليهم السلام) در يك چيز خلاصه مى شود و
آن عدم تبعيّت كافى و كامل مردم از آنان است كه زمينه را براى
جنايات زمامداران جائر زمانشان فراهم ساخت و غيبت پيامبران و
رهبران الهى را موجب گشت.
قطعاً اگر امت اسلام نيز در تمام زمينه ها به نحو احسن از پيامبر
گرامى اسلام تبعيّت مى كردند و سفارش هاى پى در پى آن حضرت را در
مورد تبعيّت از قرآن و عترت به كار مى بستند، كار به جايى نمى رسيد
كه اولياى خدا و پيشوايان معصوم و اهل بيت پيامبر(عليهم السلام)
يكى پس از ديگرى به دست ناپاكان امت كشته يا مسموم شوند و سرانجام
خداوند متعال نيز به جهت ناسپاسى امت اسلام، از حضور آخرين حجّت و
ولىّ خويش در ميان مسلمانان كراهت داشته باشد و او را از انظار
عموم مستور بدارد; چنانكه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است
كه فرمود:
«إنّ
اللّه إذا كره لنا جوار قوم نزعنا من بين أظهرهم»
«هنگامى كه خداوند، همجوارى با مردمى را براى ما كرات داشته باشد و
نخواهد، ما را از ميان آنان بيرون ببرد».
بايد حقيقت را براى همه پويندگان راه حقّ و زمينه سازان حكومت
جهانى اسلام به رهبرى حضرت مهدى(عليه السلام) بيان داشت وآن اينكه،
اگر سقيفه شوم بر سر مسلمانان سايه نمى افكند، هرگز، نه پهلوى حضرت
فاطمه(عليها السلام)، دخت گرامى پيامبر شكسته مى شد ونه حضرت
على(عليه السلام)، امام و رهبر معصوم مسلمانان، بيست و پنج سال در
خانه مى نشست و نه بلاد مسلمانان و سرزمين هاى اسلامى جولانگاه
افرادى مانند معاويه و عمرو بن عاص مى گرديد و نه ماجراى فجيع و
درد آور كربلا رخ مى داد و . . . و نه غيبتى اين چنين طولانى و حزن
آور به وجود مى آمد.
آرى! غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) نيز بر اثر علل و عوامل مختلفى
كه در طول تاريخ دويست و شصت ساله دست به دست هم داده بودند،
سرانجام در سال (260) هجرى، بعد از شهادت امام حسن عسكرى(عليه
السلام)واقع شد و جهان اسلام و بشريّت را در كام محروميّت و دورى
از ديدار آخرين ذخيره خدا فرو برد و بدين سبب خسارتى بزرگ متوجّه
دنياى اسلام و جهان بشريّت گرديد.
اينك ما
به قدر امكان، علل و اسبابى را كه موجب غيبت آن حضرت شده است مورد
بررسى و تحقيق قرار مى دهيم. به اميد آن كه روزى فرا رسد كه زمينه
و شرايط لازم براى ظهور آخرين حجت خدا فراهم گردد و دوران ظلمت بار
غيبت به سر آيد و پرچم اسلام با دستان توانمند حضرت مهدى(عليه
السلام) در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد و آيه كريمه «وَأَشْرَقَتِ
الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»
محقّق گردد.
مفضل از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت در مورد آيه
«وَأَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» فرمودند:
«منظور از «ربّ الارض»، امامى است كه از طرف خدا براى هدايت مردم
در زمين معيّن شده است».
عرض كردم: «زمانى كه آن حضرت خروج كند، چه خواهد شد؟».
حضرت فرمود:
«در آن
هنگام مردم به واسطه نور وجود امام، از نور خورشيد و ماه بى نياز
مى گردند».
در اين جا از همه علاقه مندان به اسلام و قرآن ـ خاصه شيعيان و
ارادتمندان به اهل بيت(عليهم السلام) ـ مى خواهيم كه در اين فرمايش
عميق و پر معناى امام صادق(عليه السلام) با دقّت بينديشند و ببينند
كه چه خسارت بزرگى به واسطه غيبت حضرت ولى عصر(عليه السلام) متوجه
دنياى اسلام و بشريّت شده است. از اين بايد به حكم وظيفه شرعى
خودمان، علل و عوامل غيبت را بررسى كرده و تا جايى كه امكان دارد
در رفع و از بين بردن آن بكوشيم و از خداوند بخواهيم كه زمينه و
مقدّمات ظهور آن حضرت را فراهم فرمايد.
اللّهمّ عجّل لوليّك الفرج بحقّ محمّد و آل محمّد
بررسى علل و اسباب غيبت
1 ـ واقع شدن سنّت هاى پيامبران درباره حضرت مهدى(عليه السلام)
يكى از علل و اسباب غيبت امام زمان(عليه السلام) كه در روايات
معصومين(عليهم السلام)آمده، اين است كه موضوع غيبت در اسلام چيز
جديد و بى سابقه اى نيست، بلكه در امم پيشين نيز به صورت يك سنّت
الهى جريان داشته است. از طرفى خداى متعال با ارسال پيامبران براى
هدايت مردم، حجّت را بر همگان تمام كرده، و راه هر گونه عذر و
بهانه جويى را بر افراد لجوج و بهانه گير بسته است.
از طرف ديگر پيامبران خدا(عليهم السلام) تمام تلاش و كوشش خويش را
براى هدايت و ارشاد مردم به كار برده و در اين راه مصايب و مشكلات
فراوانى را متحمّل مى شدند و بدون كم ترين توقّع و چشم داشتى، مردم
را به سوى خدا دعوت مى كردند. متأسفانه مردم بر اثر جهل و نادانى
بناى مخالفت با پيامبران خدا را مى گذاشتند و آن چنان عرصه را بر
آنان تنگ مى كردند كه در مواردى چاره اى جز اختفا و غيبت نداشتند.
به همين جهت براى مدّتى از نظر مردم پنهان مى شدند.
در اين زمينه روايات زيادى از حضرات ائمه معصومين(عليهم السلام)نقل
شده است كه به عنوان نمونه به ذكر دو حديث بسنده مى كنيم.
«سُدَير از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت فرمود:
براى قائم ما غيبتى است طولانى.
عَرض كردم: چرا يابن رسول اللّه؟
حضرت فرمود:
به جهت
اين كه خدا خواسته است كه سنّت و روش پيامبران گذشته را در مورد
غيبت هايشان درباره آن حضرت نيز جارى كند; اى سدير! به ناچار غيبت
آن جناب واقع خواهد شد. زيرا خداوند متعال فرموده است:
«لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق»
سنّت گذشتگان درباره شما نيز جارى خواهد گشت».
«عبد اللّه بن فضل هاشمى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه
حضرت فرمود:
ناگزير براى صاحب الامر غيبتى خواهد بود، به طورى كه صاحب هر عقيده
باطلى در مورد آن حضرت دچار شكّ و ترديد مى شود.
عبد اللّه گفت: جانم به فدايت! چرا؟
حضرت فرمود:
ما اجازه نداريم علّت آن را براى شما بيان كنيم.
عبد اللّه بار ديگر عرض كرد: حكمت غيبت آن حضرت چيست؟
حضرت فرمود:
حكمت
غيبت آن حضرت، همان حكمت غيبت پيامبران و حجج پيشين خداوند است و
تا بعد از ظهور آن حضرت علّت آن كشف نمى شود; همان گونه كه علّت
سوراخ كردن كشتى و كشتن غلام و بپا نمودن ديوار توسّط خضر(عليه
السلام) تا هنگام جدا شدن موسى(عليه السلام)از خضر براى آن حضرت
روشن نشده بود».
ازاين دو روايت كه از امام
صادق(عليه السلام) نقل شد، چند نكته استفاده مى شود:
1 ـ اصل وقوع غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)، و به طول انجاميدن آن
از هر دو روايت استفاده مى شود. زيرا روايت اول در طولانى شدن غيبت
صراحت دارد، و در روايت دوم نيز به طولانى شدن غيبت اشاره شده است;
به جهت اين كه حضرت فرمود:
«غيبت آن حضرت به گونه اى خواهد بود كه موجب شكّ و ترديد براى بعضى
از افراد مى شود»
و چنين غيبتى طبعاً ملازم با طولانى بودن آن است.
2 ـ اين كه موضوع غيبت امام زمان(عليه السلام) چيز جديد و بى سابقه
اى نيست; بلكه در پيامبران و حجج پيشين خدا نيز، وجود داشته است و
همان علل و اسباب و حكمت هايى كه موجب غيبت آنها شده، غيبت آن
بزرگوار را نيز موجب گرديده است.
3 ـ از روايت دوم استفاده مى شود كه خداوند به ائمه معصومين(عليهم
السلام)نيز اجازه نداده است كه تمام علل و اسبابى را كه موجب غيبت
حضرت مهدى(عليه السلام) شده، براى شيعيان بيان فرمايند و كشف آن ها
را به بعد از ظهور آن حضرت موكول فرموده اند.
از اين نكته، نكته ديگر و بلكه نكات
ديگرى مى توان استفاده نمود; زيرا امام صادق(عليه السلام) در پايان
سخنانشان به عبد اللّه بن فضل فرمود:
«اى پسر
فضل! موضوع غيبت مهدى(عليه السلام) امرى خدايى و سرّى از اسرار او
و غيبى از غيب هاى اوست. از آن جايى كه ما مى دانيم خداوند حكيم
است، تصديق مى كنيم كه تمام كارهاى او از روى حكمت است، گر چه علّت
و سبب آن براى ما روشن نباشد».
آنچه لازم است اشاره كنيم آن است كه ما بايد بيشتر در زمينه شناخت
حضرت مهدى(عليه السلام) و همچنين موضوع ولايت و امامت ائمه
معصومين(عليهم السلام) فكر و انديشه خودمان را به كار گيريم و با
تجزيه و تحليل عميق ترى در راستاى شناخت پيشوايان معصوم(عليهم
السلام) گام برداريم.
اينجاست كه بايد در فكر و انديشه
عميق ترى فرو رويم و بدانيم كه بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام چه
رويداد بزرگى اتفاق افتاده بود كه خلفا و جانشينان به حق پيامبر
اسلام، يعنى حضرت على(عليه السلام) و فرزندان معصوم آن بزرگوار، در
طول دويست و شصت سال نتوانستند آن چنان كه مى بايست حرف دلشان را
بزنند و حقيقت امر را براى شيعيان و ارادتمندان خود بيان فرمايند
تا جايى كه بيان بسيارى از حقايق را به بعد از ظهور حضرت مهدى(عليه
السلام) موكول فرمودند چنانكه در فرمايش امام صادق(عليه السلام) به
عبداللّه بن فضل هاشمى گذشت.
جواب اين پرسش با مراجعه به تاريخ صدر اسلام به خوبى روشن مى شود و
معلوم مى گردد كه عامل تمام گرفتارى هايى كه بعد از رحلت پيامبر
اسلام براى مسلمانان پيش آمد، همان غصب خلافت است كه به سبب آن
زعامت و رهبرى جامعه اسلام از صاحبان و وارثان اصلى آن سلب گرديد.
|