صلح حدیبیة و بیعت رضوان

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

در ماه ذى قعده سال ششم بود که رسول خدا(ص)در خواب دید با یارانش به مکه رفته و به طواف خانه خدا و انجام مناسک عمره موفق گشته‏ اند.پیغمبر این خواب را براى اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها داد و به دنبال آن از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت کرد با او براى انجام عمره به سوى مکه حرکت کنند.
قبایل مزبور بجز عده معدودى دعوت آن حضرت را نپذیرفتند و تنها همان مهاجر و انصار مدینه بودند که اکثرا آماده حرکت شدند و به همراه آن حضرت از مدینه بیرون رفتند.
همراهان آن حضرت را در این سفر برخى هفتصد نفر و برخى یک هزار و چهارصد نفر نوشته‏ اند .
پیغمبر اسلام مقدارى که از مدینه بیرون رفت و به«ذى الحلیفة»ـکه اکنون به نام مسجدى که در آنجا بنا شده به«مسجد شجره»معروف استـرسید جامه احرام پوشید و هفتاد شتر نیز که همراه برداشته بود نشانه قربانى بر آنها زد و از جلو براند تا به افرادى که خبر حرکت او را به قریش مى‏رسانند بفهماند که به قصد جنگ بیرون نیامده بلکه منظور او تنها انجام عمره و طواف خانه خداست.
پیغمبر اسلام و همراهان همچنان«لبیک»گویان تا«عسفان»که نام جایى است در دو منزلى مکه پیش راندند و در آنجا به مردى بشیر نامـکه از قبیله خزاعه بود برخورد و اوضاع را از او جویا شد و بشیر در پاسخ آن حضرت عرض کرد:قریش که‏از حرکت شما مطلع شده‏اند براى جلوگیرى از شما همگى از شهر خارج شده و زن و بچه‏هاى خود را همراه آورده‏اند و سوگند یاد کرده‏اند تا نگذارند به هیچ قیمتى شما داخل مکه شوید و خالد بن ولید را با دویست نفر از جلو فرستاده تا خود نیز به دنبال او برسند و خالد با همراهان تا«کراع الغمیم» (7) آمده‏ اند.
پیغمبر فرمود:واى بر قریش که هستى خود را در این کینه توزیها از دست داده‏اند چه مى‏شد که اینها از همان آغاز مرا با سایر قبایل عرب وا مى‏گذاردند تا اگر آنها بر من پیروز مى‏شدند مقصودشان حاصل مى‏شد،و اگر من بر آنها غالب مى‏شدم قریش اسلام را مى‏پذیرفتند اگر این کار را هم نمى‏کردند با نیرو و قوه با من مى‏جنگیدند،اینها چه مى‏پندارند؟به خدا سوگند من در راه این دینى که خدا مرا بدان مبعوث فرموده آن قدر مى‏جنگم تا خدا آن را پیروز گرداند یا جان خود را بر سر این کار گذارده و کشته شوم!
به دنبال آن،رو به همراهان کرده فرمود:کیست تا ما را از راهى ببرد که با قریش برخورد نکنیم؟
مردى از قبیله اسلم که راههاى حجاز را خوب مى‏دانست پیش آمده و انجام این کار را بر عهده گرفت سپس جلو افتاده و مهار شتر پیغمبر را به دست گرفت و از میان دره‏ها و سنکلاخهاى سخت آنها را عبور داده و پس از اینکه راههاى دشوار و سختى را پشت سر گذاردند به فضاى باز و وسیعى رسیدند و همچنان تا«حدیبیه»که نام دهى است در نزدیکى مکهـو فاصله آن تا مکه یک منزل راه بودـپیش رفتند.
در آنجا به گفته ابن اسحاق ناگهان شتر از رفتن ایستاد و دیگر پیش نرفت.پیغمبر دانست که در این کار سرى است و از این رو وقتى اصحاب گفتند:شتر وامانده و نمى‏تواند راه برود؟فرمود :نه،وانمانده بلکه آن کس که فیل را از رفتن به سوى مکه بازداشت این شتر را هم از حرکت باز داشته است و من امروز هر پیشنهادى قریش بکنند که دایر بر مراعات جنبه خویشاوندى باشد مى‏پذیرم و به دنبال آن دستور داد همراهان پیاده شوند و در آنجا منزل کنند.لشکر اسلام در آن سرزمین فرود آمد اما از نظر بى‏آبى رنج مى‏بردند و از این رو به رسول خدا (ص)عرض کردند:در این سرزمین آبى یافت نمى‏شود؟پیغمبر اسلام از تیردان چرمى خود،تیرى بیرون آورد و به براء بن عازب داد و فرمود:آن را در ته یکى از این چاهها فرو بر،و او چنان کرد و به دنبال آن آب بسیارى از چاه خارج شد و همگى سیراب شدند.

- پینوشتها -

7.«کراع الغمیم»تا مکه 30 میل و حدود 10 فرسخ فاصله دارد.