متن ادبی «باغستان روشن نور»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


هنوز کوچه‏ های مدینه از خاطره گام‏ های آهسته تو سرشار است.
هنوز سایه‏ های آرام شب، از وزش نسیم حضور تو بیدارند.
هنوز خانه ‏های بی‏ نور و تهی از عطر مهر مادر و پدر، به لحن دلگشای تو مشتاق مانده است. کسی چه می‏دانست که آن شعر شبانه نان و طعام، از قلب غزل سرای نوازش توست که می ‏تراود؟!
دریغا که تا بودی و هرم حضورت را به گمنامی اما به عشق، به خلق خدا پیش کش می‏کردی، از ادراک تو محروم ماندند! حالا پس از رفتن تو، یک شهر به اندازه همه آن چشیدگان جرعه ‏های تو، تنهایی خویش را مرثیه می‏خواند و مویه می‏کند.
آن دلگرمی که در یأس فروتن دل‏ها از جانب تو می‏دمید و شفافیت آب را به روان خشک و خسته آنها می‏بخشید، حالا از دست رفته است و تو پرواز کرده‏ ای به آشیانه مرغان بهشت. وقتی زبان می‏گشودی، گره فرو بسته صدها هزار پرسش بی ‏امان می‏گشود و دفتر پربرگ ندانسته ‏های اندیشه انسان، سطر به سطر، از واژه ‏های معرفت و بلوغ، هستی می‏گرفت.
این کاروان بلند علم است که از باغستان روشن دریافت ‏های تو آغاز شده و تا مرز تیرگی‏ های جهل آدمی، توشه‏ های دانایی و حکمت را روانه کرده است.
آن امیر ایمان ‏آوردگان و معرفت‏ شناسان بود که سرود و اینک تو که با صلابت و یقین، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را باز می‏خوانی و می‏خوانی.
ای امیر فضل و بزرگی و هنر!
تاریخِ پُرحجم روایت و نقل، به آن ده‏ ها هزار جست‏جوگر و راوی سخن‏ های جانانه تو که در خویش دارد، به خود می ‏بالد؛ به آن مرواریدهای نهفته کلامت که در حافظه دیرینه خویش، عزیزانه محفوظ داشته است.
ای صادق آل نبی! اکنون ماییم و میراث فاخر سخن‏ های تو که بسان گنجینه رشد و آسمانی شدن، ما را و همه را و همیشه را فرا می‏خواند.

اشارات :: آبان 1385، شماره 90
مصطفی پورنجاتی

دیدگاه‌ها   

+1 #1 پاسخ: متن ادبی «باغستان روشن نور»زینب 1393-07-18 12:18
خیلی قشنگ بود مرسی
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page