گوشه های رهبانیت را تحریم کردی؛ بساط غالیان برچیده شد.
ایمان را به بازارهای شهر آوردی؛ تجارت عشق رونق گرفت.
پنجه درافکندی با دروغ های بافته شده به نام احادیث جعلی؛ به میان مدرسه های «اصحاب کلام» رفتی تا پرده از کلام پیامبر برداری؛ خرمن خرافات را سوزاندی و در برابر بدعت ها ایستادی تا آینه دین الهی زنگار نگیرد و شفاف بماند؛ به رنگ فطرت آدمی، دیوارهای اسلام را بالا بردی و ساختمانی مستحکم برافراشتی تا از هجوم تفسیرهای ناروا گزندی نبیند.
سؤالهای عطشان، جواب های تو را طالبند
در جهان پر گله امروز، نگاه های تو دریچه ای است به سوی گشایش و آبی بر جگر سوخته دردمندان بلا. پیش گفتارها، امضای تو را میطلبند و صفحه ها، شیرازه پشتیبانی ات را.
نفس های مسیحیایی ات، کافی است تا بالهای دربند را رهایی ببخشند. سؤالهای عطشان امروز، جواب های بسنده تو را میطلبند و عقل های فراری، دل به دست های گرم تو بستهاند.
تاریکی های بی روزن امروز، به جستجوی تو، دل به درهای بسته میکوبند. عشق به پنجره های تن و سر، در سودای خیال توست. به گفتگوی تو، کاروان های حیرت بار میبندند و جاده های تردید منتظر مینشینند.
کجاست سلامت که گره گشاست و کلامت که پرده گشاست و جذبه نامت که هوش از سر اهالی دانش میرباید؟
مکتب جعفری
در روزگار فقر تفکر، بر کرسی های معرفت نشستی تا پیام شیعه را به گوش جویندگان برسانی. دانش را به خانه دین بردی و به اهالی دین یاد دادی که بیاندیشند.
جوانان شیعه را به کلاس اندیشه بردی و چراغ انتقاد را در ذهن و ضمیرشان برافروختی.
دانش از کف دست های تو روییده است و هنوز میروید. شاگردان مکتب تو، شعاع پرفروغ آموزه های تو را تکثیر کردند و هنوز این شعاع پرفروغ تکثیر میشود.
اشارات :: آبان 1386، شماره 102
میثم امانی