متن ادبی «وقتی تو رفتی...»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


یک روز، وقتی کبوتران و سروها بیدار شدند، کسی به دیدن‏شان نیامد و احوال تنهایی دل‏شان را نپرسید.
یک روز، وقتی کوه ‏ها با آمدن خورشید پلک گشودند، نسیم، عطر تو را برای‏شان به ارمغان نبرد.
یک روز، وقتی زمین نفس کشید، عطر لبخند تو را حس نکرد و سوز زمستان، تا مغز استخوانش را لرزاند.
تو که نیامدی، دنیا مثل همه دیوارهای گلی، زیر برف‏های فراموشی لرزید.
باران مهربان امامت
هنوز صدای هق‏ هق شب‏ بوها در کوچه‏ های بعد از تو سرگردانند.
منصور دوانیقی، لبخند می‏زند به آینه ‏های وحشت ‏زده روبه رویش. منصور، عطر امامت پیوسته تو را حس می‏کرد. گمان می‏کرد بعد از تو، باران رحمت امامت، تشنگی زمین را درنیابد؛ اما باران مهربان امامت، تشنگی زمین را فراموش نمی‏کند. این باران، ادامه توست؛ همان‏گونه که تو ادامه عدالت علی علیه ‏السلام بودی.
ترویج طعم فقه
حس کردی مهم‏ترین وظیفه امامت امروز تو ترویج فقه است. ولایت و امامت و اطاعت از امامت را به شاگردانت آموختی تا دنیا، طعم امامت تو را بچشد.
هنوز دنیا، عطر کلام تو را حس می‏کند. هنوز هر صبح، عطر سلام تو را از سطرسطر پیشانی خورشید می‏خوانیم.
تو هنوز زنده ‏ای، تو هنوز ادامه داری و تا روزی که عطر امامت جاری باشد، ما عطر تو را احساس خواهیم کرد.
منادی اتحاد و انسجام اسلامی
وحدت اسلامی، ریشه در درس‏های تو دارد، انسجام اسلامی، با کلام تو گره خورده است.
عطر تو در جان وحدت و روح انسجام، دویده است. درس ‏های تو، دست‏ های اتحاد و یک‏پارچگی ملت‏های مسلمان‏اند.
تو، چشمه هنوز جاری و همیشه جاری اسلامی.

اشارات :: آبان 1386، شماره 102
عباس محمدی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page