متن ادبی «داغ شیعه در غربت بقیع»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


غروب غریبت، در لا به‏ لای دقیه‏ های خاکی بقیع قد می‏کشد. مدبنه، با التهاب به مدار پرواز کبوتران دست می‏برد تا مردم، آیه‏ های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر نیاورند.
زمین، آبستن اشک می‏شود. خورشید، قد خم می‏کند و دست‏ های ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بی‏ قراری را در آغوش می‏کشند.
داغ در گلوی شیعیان منتشر می‏شود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ به هم خورده است
نبض تاریخ، به هم خورده است. دشمنان، با زهرشان، قلب تو را نشانه رفته ‏اند تا حوصله خدا را سر ببرند.
با این بدبختی عمیقی که فراهم کرده ‏اند، نه تنها به ساحت سبزت راه نیافته ‏اند، که آتش جهنم خودشان را شعله ‏ورتر ساخته‏ اند. اینان، سپاهیان شیطانند که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده ‏اند. اینان می‏خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعة» تجربه خواهند کرد.
خورشید از چشمان تو تقلید می‏کند
هنوز هم دنیا، از شکوه جاری تو وام می‏گیرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید می‏کند. دانشگاه، به نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب می‏خورد و عطش دانش ‏اندوزی راهیان عشق، با کلام تو سیراب می‏شود.

اشارات :: آبان 1386، شماره 102
نقی یعقوبی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page