... باز هم، بغضی پریشان میکند اندیشه ام را؛
باز هم، غربت سرای چامه های جانگدازم!
باز هم، آیینه چشمان من ابریِ ابریست!
باز هم، در غربت تاریخ می پویم؛ شکوهِ مصرعی از اشکهایم را!
بخوان سمتِ غمت، حالا که در لذّت اشکی، به عشقِ جاودان خویش میبالم! بخوان سمتِ غمت، مولا!
بخوان! با یاد تو؛ زیباترین پاسخ به احساسم، فقط اندوه است!
تو را من دوست میدارم؛ به قدر آسمانهایی که چتر نور خود را بر مزارت؛ باز میسازند روز و شب!
مولاجان!
مولاجان، امام مهربان! گیتی فروز علم الهی! ای منبع صداقت انوار مُتّقین!
جاریترین زلال ازل تا ابد، تویی نامیده کردگار جهان، چون که «جعفرت علیه السلام »
ماییم و داغ حسرتِ عُمری سفر، که دل آید کنار تربت پاک و معطّرت
ماییم و زخم غربت لختی نگاه گرم! تا جان فدا کنیم ز غیرت، برابرت!
مولاجان، یا اباعبداللّه، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!
ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!
ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!
دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!
مولاجان، یا صادق آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامیدارد! چگونه به این اشکهای ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!
مولاجان به روزهایی می اندیشم؛ که مردمان در حق تو کوتاهی کردند! تا جایی که نااهلانِ حکومت «عباسی» حریم حرمتت را شکستند!
مولاجان! شرمنده! کسانی که آن روز، قدر تو را نفهمیدند و شرمنده؛ امروز، کسانی که از حسادت، توان دیدنِ این همه شکوهِ تربتت را ندارند!
مولاجان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی علیه السلام ، به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!
ما را بگیر دست، که از پا افتاده ایم آقا! به حق تربت پنهان مادرت علیه السلام !
اشارات :: آذر 1382، شماره 55
سید علی اصغر موسوی
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا