متن ادبی «حضور مهربان»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پلک گشودی و ستاره ‏های روشن نگاهت، تقدیر تاریک جهان را چلچراغ شد، همین که بوی بهشتی نفست در شامه خاک پیچید، آینده زمین سبز و زیبا شد، نرگس ‏ها به تماشای چشم‏ هایت، دسته دسته از دل خاک سرک کشیدند و ابرها،هیجان آمدنت را، به شوق باریدند. آمدی تا بهار، تمام شکوفه هایش را به معصومیت آسمانی نگاهت، گره بزند. آهنگ دلنواز و کریمانه قدم ‏هایت، در گستره خاک خجسته باد!

خواهر تصنیف‏ های غربت
بوی گل یاس، تمام دنیا را پر کرده است. زمین در پوست خود نمی‏گنجد. تو را پیش از این، آسمان شبیه یک راز محرمانه، در گوش خاک، نجوا کرده بود. خاک، تمام لحظه‏ هایش را به شوق آن دقیقه موعود، نفس می‏کشید. از عطر آمدنت آکنده است تمام روزهای رفته و نیامده دنیا. تمام رودها تو را می‏شناسند که صفای نگاهت، زلالی و مهربانی چشم ‏های فاطمه (سلام الله علیها) را به تصویر می‏کشد. بانو! خاطره‏ های زمین، سرشار از حضور توست. ای خواهر تصنیف‏ های غربت! تو را تمام جهان، چشم به راه بود. بگذار خاک در هوای آسمانی ‏ات کمی نفس بکشد.

همه جا حرف آمدن توست
جاده ‏ها، تمام مسیر آمدنت را بی‏ وقفه دویده ‏اند از شوق؛ مدینه تا قم، همه جا حرف تو آمدن توست.
می‏گویند آمده ‏ای تا حنجره ابدیت، جاودانگی خاندان کرم را تا همیشه فریاد کند. آمده ‏ای تا عشق را، قدم به قدم به کمال برسانی.
بانو! ای میراث ‏دار غربت و رنج! شانه ‏های زمین، کوله ‏بار رنجت را عاشقانه بر دوش خواهد کشید و تاریخ، رد قدم‏ هایت را در مسیرها و جاده ‏ها خواهد پیمود. از این پس، تمام پرده‏ ها، راز تو را نجوا می‏کنند.
بانو! آمدنت، مرهمی است بر دل‏ های خسته، آمدنت، یک اتفاق شیرین است؛ در تکرر روزهای خسته زمین.

در هوای مهربانی‏ ات
کبوترانه بال گرفته‏ ام در هوای یکریز مهربانی‏ ات تا دست‏ هایم را به دامان پر از کرامتت بیاویزم، تا چشم‏های مشتاقم را به پنجره مهربانی ‏ات دخیل ببندم.
تو را می‏شناسم از دور؛ تو را که آمده‏ ای تا عشق را، به دل‏ها هدیه کنی و لبخند را به لب‏ها بیاوری. تو را می‏شناسم، بانوی بزرگوار قم! چندی است در هوای تو نفس می‏کشم. بهارانه آمدنت، بر همه هستی، خجسته باد!

اشارات :: آذر 1385، شماره 91
خدیجه پنجی