متن ادبی «عطر آمدنت»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پیدایی؛ مانند لبخندهای گرامی مادرت زهرا (سلام الله علیها) در تاریک‏ ترین روزهای بی‏ چراغ حجاز. ستاره ‏ها سوگند خورده ‏اند که حتی پلک زدنی از تو جدا نمانند.
رودها، مسیرشان را به سوی زلال وجود تو تغییر داده ‏اند و آسمان در مجاورت خانه شما نشسته است.
به شوق آمدنت، آبشارها هم سر فرود آورده ‏اند و ابرها هم عطر نفس ‏هایت را در پهنه دورترین دشت‏ ها باریده‏ اند. نخل‏ ها به شوق آمدنت، عطر رطب‏ هایشان را به باد هدیه داده اند.

برای تو می‏نویسم
برای تو می‏نویسم؛ که همه ابرها، بارانی تواند. تو که کبوترهای بی‏ شماری را مهمان حرمت خواهی کرد. می‏دانم روزی خواهد آمد که با نام تو، زمین از خواب برخیزد. چگونه از تو بنویسم که هنوز سرچشمه‏ های عصمت تو را درک نکرده ‏ام؟ چگونه بنویسم معصومه (سلام الله علیها) ؛ من که هنوز در آغاز نام تو، گمشده‏ ای بیش نیستم.
گرمم کن؛ که من از همه زمستان‏ها سردترم؛ تنها خورشید تو می ‏تواند جانم را گرم کند. امشب، شب آغاز نام توست. امشب تولد توست.

نَفَست بوی بهشت می‏دهد
دلم می‏خواهد زمان برگردد. کاش زمان برمی گشت تا در شب آمدنت، من هم در میان ستاره ‏های بی ‏قرار، چشم انتظاری را می‏فهمیدم؛ آن گاه که همه ستاره ‏ها، چشم انتظار آمدنت، خواب را فراموش کرده بودند.
دلم می‏خواست آن شب که آمدی، خاک بودم تا از بوی نفس‏ هایت، بهشت را حس می‏کردم.

اشارات :: آذر 1385، شماره 91
عباس محمدی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page