متن ادبی «باران»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 

باران گرفته است باز در خشکزارِ همیشه عرب. پس دروازه رحمت و مهر را امشب باز گشوده است بر زمینیان بی‏ ستاره‏ ای که هرگز طاقت ستاره بارانی این چنین را نداشته ‏اند.
شاخساران بید می‏رقصند، در ازدحام نسیم‏ های ملایمی که از بهشت وزیدن گرفته ‏اند و تمشک‏ های سرخ و مشکی چونان مروارید بر پیشانی شب درخشیدن آغاز کرده ‏اند.
شهابی سپید و کوچک به ناگاه آسمان ظلمت ناک را می‏شکافد و بر خانه ‏ای روشن فرو می‏چکد و صدای گریه معصومی، لابلای شادی اهالی برمی‏خیزد.
بی ‏گناه‏ ترین پدیده‏ ها، معصوم‏ ترین دختران تاریخ. آری! و اینسان، معصومه زاده می‏شود. رودخانه ‏ها، زیباترین ترانه‏ ها را به سرایش خاسته‏ اند و زیر پاهای بلند درختانِ تنومند می‏چرخند و مستانه آواز بر می ‏آورند.
چشمه‏ ها چونان تکّه شیشه‏ های زلال وزنده، هر لحظه، موّاج و ملایم بر سنگریزه ‏های رنگین خویش می‏ لغزند و شادباش می‏فرستند.
پرنده را می‏شود شنید، امشب که چه عاشقانه می‏خوانند و جنگل را نیز، آن‏گاه که حنجره برگ‏ هایش را با نوای پیچش بادها، همگام می‏کند.
دنیا به شادی، شبی را می‏ سپارد امشب؛ امّا دریغ ...! دریغ که کتاب تاریخ، همواره صفحات روشنی ندارد. برگی دیگر را می‏گردانم و اشک به ناگاه در زلالی چشم‏ هایم می‏دود. هر آمدنی، پیام ‏آور دردناکِ رفتنی است و بی‏ شک، هر هبوطی در خویش روز رجعتی نهفته دارد.
من زنی را می ‏بینم چندان غریب که جز سایه ‏های شبانه ‏اش، شاید هیچ کس او را نشناسد.
شهابی می‏بینم که در تراکمِ ظلمتِ شبی دیگر، تنها مانده است.
و نیز کویری سوزان می‏بینم و تیغ‏ های در کمین نشسته و به زهر آب داده به انتظار را.
و قلب‏ های سنگی می‏ بینم که نمی ‏تپند و هرگز در سینه موجی نیافریده ‏اند و محبّتی گرم را به تجربه ننشسته ‏اند. اینک تو مانده ‏ای و ازدحام ناجوانمردی در این کشور بی‏ چشمه. تو مانده ‏ای و برادری که فرسنگ ها دورتر از تو میان همه آنان که نمی ‏خواستندش خفته است. پس آیا جز شیطان، چه کسی پردازنده همه این سیاهکاری‏ هاست؟
نفرین به دستانی که تو را آواره صحراها خواهد ساخت ...!
بگذار بگذریم، این حدیث ناجوانمردی کویر و کویر یاران را.
امشب را بگذار شاد بگذرانیم، به میمنت هبوطی عظیم، به مبارکی تولّد دختری آن چنان مطهّر و بزرگ که پس از ده‏ها سال، تنها کسی است که خاطره مادری چون فاطمه (سلام الله علیها) را حیات خواهد بخشید.

اشارات :: دی 1382، شماره 56
مهدی میچانی فراهانی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page