شعر «آواز یاهو»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

امشب از آیینه ها آواز یا هو می وزد *** دارد از حیرانی چشمت هیاهو می وزد
پلک واکن هر چه می خواهم تماشایت کنم *** در نگاه تند چشمان تو آهو می وزد
باز گرداگرد ایوان تو پرپر می زنم *** باز هم از چار سوی عرش هوهو می وزد
من هم آوازتو احساس غریبی می کنم *** ای که از دلتنگی ات عطر پرستو می وزد
باد می رقصد میان نقش گنبدهای تو *** از تن گلدسته ها انگار شب بو می وزد
شعر من مثل غزالان پریشان شما *** در نسیم خانه ات این سو و آن سو می وزد
کجا ؟کجا ؟... چه شتابی ست در پرستو ها *** کدام سمت افق می دوند آهو ها ؟
در این سکوت معطر ، در این هوای غریب *** چقدر عاطفه باریده روی شب بوها
پیاله های نیاز آب می شوند از شوق *** به یمن معجزه ؛ بی سحر ها و جادوها
برای چنگ زدن لای گیسوی خورشید *** گره نمی خورد این شانه ها به بازوها
ضریح شعله ور چشمهای ملتهب است *** در ازدحام فروزان این هیاهوها
مسافران سراسیمه می رسند از راه *** کبوترانه ، غریبانه ، از فراسوها
که ابرهای اجابت بهانه ها دارند *** زمان تکیه ی سرها به بغض زانوها
نقاره ها زشوق تو دارند گفت و گو *** پیچیده در رواق سحر ، عطر سبز هو
از خویش می شوند رها فوج کفتران *** در سایه سار این همه سیمرغ آرزو
در آستان قدسی ات ای قبله گاه مهر *** هستند لحظه های حرم ، دائم الوضو
بنگر غریب خسته ی حیرت نصیب را *** در ازدحام آینه ها ، غرق جست وجو
این سایه ی مکدر و درمانده آمده ست *** از خاک درگه تو کند کسب آبرو
دل را دخیل بسته به لبخند روشنت *** واکن گره زبغض فروخفته در گلو
مثل همیشه چشم به راه نگاه توست *** این زائر نشسته در ایوان روبرو