متن ادبی «قبله هشتم»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ای قبله هشتم!
هشت سال و هشت ماه و هشت روز و ساعت است.
هی غزل می‏سازم از زیبای چشمان شما
هشت رود، از آسمان چشم‏ها جاری شده
تا بپیوندد به اقیانوس احسان شما
ما، هر روز، در «مشهد» عاشقان، صدایمان را به نگاه تو پیوند می‏زنیم و بر مصیبتی جانکاه، اشک می‏ریزیم که صبح حشر، در دل‏ها مقیم است و پابرجا.
ما، هر سحر به کوچه‏ های ایوان نگاه روشنت می‏کوچیم و همچون کبوتری غریب، در گوشه حرمت آشیان می‏کنیم. ما، هر روز در سایه ‏سار قبر غریبت مویه کنانیم و غبار غم از شانه‏ های خسته و زخمی‏مان می‏تکانیم.