شعر «پر از ضریح شدم»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)


شبیه کودکى گریه‏ هاى بى‏ سببى
پرم ز لهجه هذیان و بغض زیرلبى
کسى به نام، مرا ناگهان صدا زد و گفت:
«تو از رسیدن جاده هنوز هم عقبى»
هنوز فاصله - آرى - حکایت تلخى است
سفر محال و منِ بى‏ امان به هر سببى؛
امید سر به هوایم به مهربانى توست
تویى که سر زده و بى‏ بهانه مى‏ طلبى!
در آستانه رؤیا کسى مرا آورد
به پاى بوسى سلطان هشتم عربى
خوشا به حال منى که پر از ضریح شدم
پر از کبوترها توى خواب نیمه شبى...

سودابه مهیجى