متن ادبی «از مروه دل تا صفاى كاظمين»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: آذر 1386، شماره 103
امام جواد آن شه ملك جود     كه بُد عالم علم غيب و شهود
دلش منبع فيض پروردگار     جلال و كمال از رخش آشكار
ز تقوا تقى بود آن نور پاك     ز بخشش جواد آن مه تابناك
چه اضطرابى دامن زمين را فرا مى‏گيرد، آن‏گاه كه دلش مزار امامى مى‏شود. گويى در آن هنگام، دست و پايش مى‏لرزد! زمين از اينكه بايد گوهرى را در ميان بگيرد، بسيار ناخشنود است. اكنون زمين چه شرمسار است كه تنها بيست و پنج بهار، او را مهمان خوانش ديده بود؛ او كه جواد بود و جود، قطره‏اى از پيشانى بلندش؛ تقى بود و پرهيزكارى، سطرى از صحيفه وجودش.
او كه در همان خردسالى امام شد و در نوجوانى، رهگشاى گره‏هاى فكرى. كه بى‏درنگ، دشوارترين پرسش را پاسخ مى‏گفت و خبر از اتصال خويش به درياى علم الهى مى‏داد.
براى هروله از «مروه» دلت تا «صفاى» كاظمين، راهى نيست. در اين حج ولايت و عشق هميشه در «سعى» باش؛ كه بى «سعى» نمى‏توان به «صفاى» جمال معصوم عليهم‏السلام رسيد.
سلام بر جوادالائمه عليه‏السلام
تنها «بيست و پنج» سال بود كه نسيم «هل اتى» مى‏وزيد و نهرهايى كه از سرچشمه «طه» سيراب مى‏شود، جارى بود. و چه زود، اين نسيم از وزيدن افتاد و اين عطر دل‏نواز، دامن برچيد! اما، نه... چشم دلت را باز كن و ببين! هنوز آن نسيم در حال وزيدن است و اين شميم روح‏بخش به مشام مى‏رسد.
سلام بر تو اى جوادالائمه عليه‏السلام و بر آن بارگاه خدايى‏ات كه تا دامنه قيامت، چشم‏نواز همه از ره‏رسيدگانِ خسته خواهد بود!
صابر كرمانى