اشارات :: آذر 1385، شماره 91
فاطمه سلیمانپور
بادها مرثیه میخوانند.
پاییز، پنجرهها را نشانه گرفته است و آسمان، داغ ستاره بیست و پنج سالهاش را ضجه میزند؛ داغ جوانترین بهار شهیدی را که رفتنش، خواب پلکهای زمین را آشفته است، داغ امامی که خورشید هم درسآموز سخاوتش بود.
انگار خورشید
سکوت، اندوه لحظهها را دو چندان کرده است.
بغداد، سیاهپوش میشود با زهر «ام الفضل»هایی که در احاطه شیطانند، با جهل و خیانت «معتصم»هایی که حقیقت خورشید را انکار میکنند!
نفرین به دستهایی که این داغ بزرگ را بر دل زمین و زمان نشاندند!
نفرین بر چشمهایی که بیوفایی را از جام نادانی و نفاق سرکشیدند تا کوچهها، مویه گر مولایی شوند که فصاحت و بلاغتش، دلهای ملحدان را هم به خداوند نزدیک میکرد!
سوگوارانه
باد، تابوت نهمین خورشید امامت را بر دوشت میبرد؛ به سمت کاظمینی که یک بار پیش از این هم سوگوار خورشیدی دیگر شده بود؛ سوگوار حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام .
کاظمین، هنوز سوگوار داغ شهادت اوست.
مقاله ها
متن ادبی «اندوه بزرگ»
- بازدید: 5751