متن ادبی «میهمان کاظمین»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

اشارات :: دی 1384، شماره 80
سید علی اصغر موسوی
شهر، در عمق سکوت، لحظات اندوهباری را پشت سر می‏گذارد! گویی به دنبال تکرار خاطره‏ای است که تلخی آن را پیش‏تر تجربه کرده است.
آن روز، تابوت مظلومانه امامی بود و شانه چند مرد ناآگاه؛ و امروز شانه تنگ مردمانی‏ست و عطر تابوت امامی در نهایت مظلومیت؛ امامی که در نهایت جوانی و بهار زندگانی، تأثیر زهرآگین خزان را بر جای خویش به تماشا بنشیند.
گویی تمام آسمانیان، میهمان بغدادند؛ میهمان سوگی غریبانه؛ غریبانه، مثل تمام داغ‏های نینوایی!
کجایید، شانه‏های سبز مدینه؟
این شانه‏های نامحرم، بسی نامهربانند!
کجایید کوچه‏های مدینه تا مرثیه خورشید را به گریه بنشینید؛ این کوچه‏ها همیشه با خورشید نامحرمند!
کجایید، بانوان حرم که با فرشتگان الهی، مویه‏گر شوید!
کجایید، داغ پروردگان حریم ولایت که امروز، روز ماتم آل الله است!
معتصم، در سیاهی جامه و بغداد در تیرگی جهل، دست و پا می‏زدند؛ هنگام ظهور خورشیدی بود که پیام‏آور انوار آسمانی ولایت باشد، تا ابرهای تیره جهالت را از اذهان امت بزداید!
از بخشش‏های کلامش تا کرامت‏های مرامش، عوام و خواص بهره می‏بردند و چتر انوار الهی‏اش، همه را یکسان به «طور» معرفت رهنمون می‏گشت!
دشمنانی که تنها هنرشان در خلافت، ظلم و تنها تکیه‏گاهشان در دیانت، تعصّب و جهل بود، نه خیری در «نسبت»شان بود و نه خیری در «وصلت»شان. «ام فضل»هاشان، بی‏فضیلت‏ترین زنان و «معتصم»هاشان، بی‏عصمت‏ترین مردان؛ علماشان جهل‏اندیش و حکماشان کافرکیش بودند.
صورت‏هاشان، تبسم‏آذین و دل‏هاشان تنفّرآگین بود. جامه‏هاشان سیاه، دل‏هاشان سیاه و چهره‏هاشان از شدت تعصب و جهل، سیاه سیاه بود. کسی باید می‏بود تا این همه تیرگی را از اذهان بزداید!
باید کسی بود تا معارف راستین الهی را به عوام و خواص می‏آموخت!
اما دریغا که این دنیای سفله‏پرور، اهریمن حسادت را برای مقابله با نور علم و معرفت پرورانیده است!
دریغا که میزبانان نامهربان، پاس میهمانان نگه نداشتند؛ میهمانی که آسمان و زمین، مقابل نامش، قد به تکریم خم می‏کرد!
آن روز، بغداد بود و نُهمین خورشید ولایت که غریبانه به همجواری «جد» غریبش می‏رفت؛ به همجواری کسی که تلخی خاطره‏هایش را زندان‏های‏هارون، همواره به یاد می‏آورند!
تابوتی از نور، به آسمان و تابوتی از نور، به کاظمین نزدیک می‏شد و زمان، زمان وداع عالم خاک با فرزند افلاک بود؛ فرزندی که از پرتو آیینه وجودش، انوار حق، به دل‏ها می‏تابید و گمگشتگان مسیر حق را به حق رهنمون می‏شد!
درود خداوند بر تو و شهادت غریبانه‏ات باد، یا مولا، یا جواد الائمه!