متن ادبی «سوگواری آفتاب»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: بهمن 1381، شماره 45
معصومه کلایی
در محفل سوگ تو، اشک‏ها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان می‏روند، لحظه‏ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیه‏ها می‏تپند، گل‏های سجّاده ات، محراب را بوسه می‏زنند، جبرییل، چون شمع، بیقرارانه می‏سوزد و صدایِ گریه‏های مداوم، در و دیوار را غرق در ماتم می‏کند.
پله پله تا خدا رفتنت را ستاره‏ها در گوش زمین نجوا کردند؛ آن گاه که عرش، تو را در هاله‏ای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد.
جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگ باخته، شهادت به مقامِ والایت غبطه می‏خورد و دل‏های سوگوار، جز اشک و آه، حرفی ندارند.
شانه‏های آسمان، از یاد آوری سیمای روحانی‏ات می‏لرزد و بغضِ ناشناخته‏ای گلوی زمین را می‏فشارد و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش می‏کشد
مولا جان! بی تو، روح تشنه‏ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند و ضمیرهای مشتاق، با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟ افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه‏ی زمان در هم شکست و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست.
ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شب‏هایِ اِستغاثه، مایه‏ی پراکندگی نفحات قدسی!
محراب‏خالی، اشک‏های آسمان و بغض فرو خورده‏ی افلاکیان، بهانه‏ی سوگوارای داغداران تو است.