متن ادبی «ولادت آسمانی زمین»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: دی 1384، شماره 80
بیست و پنجم ذیقعده روز دحوالارض
محمد جواد دژم
چشمانم را می‏بندم. سبک، آهسته، آرام. دارم خودم را از پشت پلک‏های روی هم افتاده‏ام می‏بینم؛ خودم را که جزئی کوچک از خاک هستم. نگاهم از خودم سُر می‏خورد. حالا تجسمِ پلک‏های بسته‏ام، معطوف به زمین است.
چشمانم هنوز بسته است و دارم می‏بینم؛ اما ولادتِ آسمانیِ زمین را. آری، زمین؛ همان وسیعِ بی‏انتها. آهسته آهسته، دارم لمس می‏کنم کشیده شُدَنَش را به وسعتِ بودن. دارم باور می‏کنم، آرام آرام، بسطِ حرارتِ حیاتش را. دارم می‏بینم دست‏هایش را که در تکاپویِ هستی، مواج است. ستاره‏بارانِ سینه فراخش را دارم می‏بینم که در جریانِ باد، بی‏قرار شده است.
دارم می‏بینم که هسته‏اش کنده می‏شود و گسترده می‏شود سفره نفسش بر پهنه پرالتهاب و همیشگیِ دریا.
غرور دریا را می‏شود احساس کرد در یک جا نشینی‏اش با زمین مقدس و غرور آسمان را نیز که سینه به سینه، گویی یکی شده است با خاک!
نگاه خورشید را می‏شود دید؛ می‏توان دید که داغ شده است گونه‏های طلایی‏اش از بازتابِ پرحرارتِ انوار خود بر سطح نوزاد خلقت.
زمین زاده شده است، از مرکز حیات و عرفان. حالا پلک‏هایم آرام از هم کنده می‏شوند و چشم‏هایم فضا را می‏کاود.
بر زمین خیره می‏شوم؛ زمینی که جانش، عصاره قدمت را با خود دارد.
تسبیح می‏کنم خالقش را، مشتی از سطحِ لطیف دانه‏هایش برمی‏دارم و رقصِ ریزشِ آرامش را نظاره‏گر می‏شود.
دستم را بو می‏کشم، عطر خاک را می‏بلعم و سپس زایشِ بستر آسودن را شکر می‏گویم.