اثبات عذاب به عقل واجماع وضرورت

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

 اما دليل عقل بر اثبات عذاب : اين است كه عذاب لازمه عمل عبد و مترتب بر سوء اختيار اوست و اگر در مقابل شخص عاقلى دو ظرف از شراب ، يكى سمّ مهلك و ديگرى شربت گواراست بنهند و مضار و مفاسد آن سمّ را به وى گوشزد نموده و وى را از خوردن آن نهى كنند و منافع و خواص آن شربت گوارا را نيز براى وى تشريح و او را به آشاميدن آن ترغيب كنند و آن شخص با اختيار خود شربت گوارا را رها نموده و سمّ مهلك را بياشامد ، آيا هلاكت لازمه عمل او و مترتب بر فعل او نخواهد بود؟ و آيا نتيجه سويى [=بدى] كه عايد او مى شود بر خلاف عدل خواهد بود؟ البته چنين نيست .
علاوه بر اينكه ثابت و محقق است كه خداوند داراى جميع صفات كمال و جمال است و صفات كماليه او عين ذات او و غير متناهى است و منشأ صفات جماليه او كه از آن ها به صفات فعليه تعبير مى شود نيز صفات كماليه است ، و لذا آن ها هم غير متناهى است . و معلوم است كه تعذيب و انتقام در موضع خود صلاح و شايسته و ترك آن بسا خلاف مصلحت و موجب فساد است و به مقتضاى عدل ، كارى كه در فعلش مصلحت و در تركش مفسده باشد لازم است از خداوند صادر شود .
و در دعاى افتتاح است :
«وأيقنت أنـّك أنت أرحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة ، و أشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة»(80) .
و اما اجماع : همين قدر كافى است كه تمام مسلمين با طبقات مختلف و مذاهب متشتّتى [=متفرّق و مختلفى] كه دارند ، به معاد و لوازم آنكه در رأس آن ها ثواب و عقاب است قايلند ، بلكه آن را از اصول دين مى شمارند .
مقام سوم : در ردّ شبهات منكرين عذاب و خلود(81) :
چنانچه قبلاً متذكر شديم ، عذاب قيامت و خلود كفار و معاندين در آن از ضروريات مسلّمه دين اسلام است ; ولى بعضى از حكما و عرفا بر خلاف اين عقيده رفته اند و آن ها سه دسته اند :
دسته اول :
منكر اصل عذاب شده و به وجوه ذيل بر گفتار خود استدلال نموده اند :
1. وجود كفار و فساق به مقتضاى نظام جملى عالم لازم است و همين طور كه نور و ظلمت و خير و شرّ و نعمت و بلا و خوشى و ناخوشى در عالم وجود دارد ، كافر و مؤمن ، فاسق و متقى نيز بايد باشد و اگر در عالم جز مؤمن و متقى نباشد اختلال در نظام لازم آيد .
لذا خداوند ، دواعى كفر و فسق را در آن ها ايجاد نموده و آنان را به واسطه آن دواعى رو به كفر و فسق مى كشاند و اگر آن ها را عذاب كند خلاف عدل است .
جواب : اين گفتار همان مقاله جبريه است كه قبلاً متذكر شديم(82) و به طور خلاصه مى گوييم ، در نظام جملى عالم اگر چه اضداد هست ، حتى اينكه هر چيزى به ضدّ خود شناخته مى شود ولى كافر و فاسق به اختيار خود به طرف كفر و فسق مى روند و الجا و اضطرارى در كار نيست ، زيرا همان طور كه خداوندْ غرايز و قوايى در انسان آفريده كه آدمى را به طرف امور شهوانى و حيوانى سوق مى دهد ، عقل را در داخل انسان و انبيا و راهنمايان را نيز در خارج قرار داده كه تا قوا و غرايز انسان را تعديل نموده و آن قدر كه به صلاح و نفع دنيا و آخرت اوست از آن ها استفاده كند و از غير آن مقدار اجتناب ورزد ; و اين معنى اختيار و لازمه اختيار است و در غير اين صورت اختيار تحقق نمى پذيرد .
2 . عذاب آخرت ضررى است خالى از نفع ، زيرا نفعى براى خداوند ندارد ، چون او غنى بالذات و از تعذيب گناهكاران فايده اى عايد او نخواهد شد و به واسطه كفر و فسق خلايق بر دامن كبريايى اش گردى نمى نشيند تا از جهت تعذيب آنان برطرف سازد ; و پيداست كه براى بنده هم نفعى ندارد ، بنابراين فعلى است لغو و قبيح و از خدا صادر نمى شود و نفع داشتن براى ديگران هم قبيح است ، زيرا اضرار يكى براى نفع ديگرى ترجيح بلا مرجّح است .
جواب : اولاً ، اين استدلال به عقوبات وارده بر امم سابقه از حرق و غرق و خسف و نحو اين ها ، بلكه مطلق بليّات و مصايب بر كسانى كه متنبه نمى شوند منقوض است .
و ثانياً ، به حكم و مصالح افعال الهى ، هر كسى نمى تواند پى برد و چه بسيار از افعال الهى كه حكمش بر ما پوشيده است .
و ثالثاً ، اگر عبد مستحق عقوبت باشد ، تعذيب او عدل است ، چون عدل عبارت از اعطاى حق هر صاحب حقى است و حق چنين بنده اى عذاب است .
3 . كفر و معصيت مستعقب تكليف است و تكليفى كه بر ضرر بدون نفع مترتب باشد قبيح است . بنابراين ، يا بايد انكار تكليف نمود و يا بايد قائل شد تكليف مستعقب ضرر نيست و چون تكليف را نمى توان انكار نمود ، بايد گفت كه بر تكليف ضررى مترتب نخواهد شد ; و هو المطلوب .
جواب : در مبحث عدل و نبوّت بيان نموده ايم(83) كه تكليف به مقتضاى عدل و از باب لطف است و اگر ارسال رسل و انزال كتب و جعل تكليف نمى بود ، خلقت بشر لغو و بيهوده بود ; و تكليف بعث مكلّف به منافع دنيوى و اخروى و زجر و منع او از مضارّ دنيوى و اخروى است ; و عقوبت و عذاب در اثر سوء اختيار عبد است چنانچه ثواب اخروى مترتب بر حسن اختيار اوست و اين كلام عيناً نظير اين است كه كسى درهمى به فقيرى بدهد كه اصلاح امر معاش كند و او به اختيار خود سمّى بخرد و بخورد و هلاك شود و گويند اعطاى درهم موجب هلاكت او باشد ; و يا كسى محض احسان و لطف ، ضيافتى بكند و انواع اطعمه و اشربه فراهم سازد و ميهمانى آن قدر بخورد كه هلاك گردد ، سپس گويند ضيافت سبب هلاكت او شد ، و لذا اعطاى درهم و ضيافت قبيح است!
4. كافر و عاصى به واسطه كفر و معصيت ، خود را از منافع دنيوى و اخروى ايمان و طاعت محروم ساخته و كسى كه نفعى را از خود سلب كند مستحق عقوبت نخواهد بود ، چنانچه اگر كسى درهمى را از دست داد ، نبايد او را مضروب يا مقتول نمود ، بلكه همان تفويت درهم براى او كافى است .
جواب : منافع و مصالح و مضار و مفاسد بر دو قسم است : يك قسم مصلحت غير ملزمه و مفسده غير ملزمه است كه از اولى تعبير به مندوب و از دومى تعبير به مكروه مى كنند و تفويت [=ضايع نمودن] چنين مصلحتى يا اكتساب چنين مفسده اى مستلزم عقوبت نيست .
و قسم ديگر مصلحت ملزمه است كه از آن به واجب تعبير مى كنند و در تركش مفسده و ضرر است و همچنين مفسده ملزمه كه از آن به حرام تعبير مى شود و در فعلش ضرر و زيان است .
و عقوبت و عذاب اخروى ، همان ضررى است [كه] بر [اثر] ترك واجب و فعل حرام دامن گير انسان مى شود .

دسته دوم :
عذاب را اعتراف نموده و منكر خلود شدند و اينان نيز به وجوه ذيل تمسّك نموده اند :
1. سنگدل ترين مردم هر گاه كسى را به واسطه مخالفت تعذيب كند ، مدتى كه گذشت خسته و سير مى شود و اگر بخواهد مدت مديدى او را تعذيب كند ديگران او را ملامت مى كنند و مى گويند تا چه اندازه او را شكنجه مى نمايى ، يا او را بكش و يا رها كن ; پس چگونه خداوند عادل حكيم و رؤوف و رحيم ، بندگان را براى معاصى چند روزه دنيا و كفر ، ابد الآباد تعذيب مى نمايد؟
جواب : قياس تعذيب مردم با تعذيب الهى قياس مع الفارق است ، زيرا غرض مردم از شكنجه ، تشفّى(84) دل و يا منافع ديگرى است و وقتى غرضشان حاصل شد ، سير يا خسته مى شوند و ملامت ديگران براى اين است كه شخص معذّب را مستحق اين مقدار عذاب نمى دانند ; ولى خداوند براى تشفّى يا منافع ديگرى بنده را عذاب نمى كند ، زيرا او غنى بالذات و از اين حالات و عوارض منزّه و مبراست و تعذيب او هم به مقدار استحقاق بنده است . بنابراين اگر بنده مستحق عذاب ابدى باشد ، عذابش عين عدل و موافق حكمت خواهد بود .
2 . خداوند در دنيا دعا را اجابت و توبه را قبول مى كند ، چگونه در آخرت كه مقام ظهور رحمت است ، دعا را اجابت نكند و توبه را نپذيرد؟
جواب : اولاً ، در قرآن مجيد مى فرمايد : (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الآْنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ)(85) .
(توبه نيست براى كسانى كه اعمال بد را مرتكب مى شوند و هنگامى كه يكى از آن ها را مرگ حاضر شد گويد : اكنون توبه كردم ; و همچنين توبه نيست براى كسانى كه مى ميرند در حالى كه كافرند) .
و ثانياً ، قبول توبه وجوب عقلى ندارد ، بلكه وعده الهى است كه توبه را قبول مى فرمايد و اين وعده مربوط به دنياست نه آخرت .
و ثالثاً ، اعمال سيّئه اى كه انسان با آن ها از دنيا مى رود ، ملكه او مى گردد و ديگر قابل تغيير نيست و از اين جهت خداوند مى فرمايد : (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ)(86) (و اگر برگردند البته به طرف همان چيزهايى كه از آن ها نهى شده بودند بازگشت مى كنند) .
3 . خداوند ، در قرآن مجيد مى فرمايد : (جَزاءُ سَيِّئَة سَيِّئَةٌ مِثْلُها)(87) و از اينكه زياده بر آنچه مجرم ، گناه نموده او را مكافات كنند نهى فرموده ، و چگونه خودش ، كسى را كه مدتى معصيت كرده (و لو يك عمر و يك دهر باشد) در عذاب مخلّد [= ابدى وجاودان] مى دارد؟
جواب : عذاب مترتب بر ملكات رذيله و صورت شقاوتى است كه انسان به واسطه اعمال زشت و طغيان در نافرمانى و كفر و شرك و عناد براى وى حاصل و ثابت مى شود و چون اين ملكه و صورت عاريتى و قابل زوال نيست ، بلكه اگر فرض شود تا ابد چنين انسانى ادامه حيات دهد ، اين ملكه ثابت و مستدام خواهد بود ، لذا عذاب آن ها دايم و هميشگى است .
4 . دلالت آيات و اخبار بر خلود مورد اعتراف ماست ; ولى خلف وعيد قبيح نيست و خداوند ، با آن سعه رحمت و سبقت رحمتش بر غضب ، از مخلّد نمودن اهل دوزخ در عذاب درمى گذرد ، به خلاف خلف وعد كه قبيح است .
جواب : اولاً ، در بسيارى از آيات و اخبار از خلود خبر مى دهد ، نه اينكه توعيد و تهديد نمايد و اگر خلود نباشد ، كذب لازم آيد (وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ قِيلاً)(88) .
و ثانيا ، خلف وعيد حسن است در موردى كه قابليت رحمت باشد ; ولى اگر قابليت نباشد خلف وعيد هم به جا نخواهد بود .
5 . آياتى كه دلالت بر خلود دارد مقيّد است ، مانند آيه شريفه (فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ * خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّمواتُ وَ الأَرْضُ)(89) .
(و اما كسانى كه شقاوت را اختيار كردند ، پس در آتش براى آن ها بانگ و فرياد است در حالى كه جاودانند در آن ، مادامى كه آسمان و زمين برقرار است) و اين آيه ، آيات مطلقه را هم مقيّد مى كند .
جواب : اولاً ، مورد اطلاق و تقييدى در متنافيين است ; مانند «اعتق رقبة»(90) و «لا تعتق الكافرة»(91) كه جمله دوم جمله اول را مقيّد مى كند ، ولى مثبتين مانند «اكرم الفقهاء»(92) ، و «اكرم كل عالم»(93) ، جمله اول جمله دوم را مقيد نمى كند ، بلكه در اين گونه موارد اعم العنوانين را بايد اخذ نمود و آيه مورد نظر از اين قبيل است .
و ثانياً ، خود اين عبارت كنايه از خلود است ، زيرا قرآن مطابق عرف لغت عرب نازل شده و عرب از دوام و خلود به اين عبارت تعبير مى كند .
و ثالثاً ، اگر مراد از آسمان و زمين همين آسمان و زمين به همين نحو باشد ، لازم آيد عدم دخول اهل دوزخ در آتش ، بلكه عدم دخول اهل بهشت در بهشت ، زيرا به نصّ قرآن ، روز قيامت آسمان در هم پيچيده شود (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ)(94) و در زمين تغيير و تبديل حاصل شود (يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ)(95) و لذا در بعض اخبار ، تفسير به بهشت و دوزخ عالم برزخ شده و اگر مراد مواد آسمان و زمين است ، دليل بر فنا و انعدامش نداريم .
و رابعاً ، آسمان و زمين مطلق است و در دار آخرت نيز زمين و آسمانى مناسب آن عالم خواهد بود ، چون دار دار ثبات و بقاست ، همه چيز آن ثابت و دايم خواهد بود .
و خامساً ، اگر اين عبارت خلود اهل نار را مقيّد كند ، خلود اهل بهشت را نيز مقيّد مى كند ، چون در آيه بعد به همين عبارت نسبت به خلود بهشتيان تعبير شده : (وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّمواتُ وَ الأَرْضُ)(96) و حال آنكه خلود اهل بهشت مورد اعتراف خصم است .

دسته سوم :
خلود را اعتراف نموده ولى تسرمد عذاب را انكار كرده اند و گفته اند طبع دوزخيان پس از مدتى آتشى مى شود و مانند ملائكه عذاب ديگر از آتش متأذّى [=آسيب پذير] نمى شوند .
ولى اين گفتار هم پايه و اساسى ندارد و نصوص آيات شريفه قرآن و اخبار كثيره بر خلاف آن قائم است ; مانند آيه شريفه (كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ)(97) و غير ذلك از آيات و اخبار ، كه در محل خود ذكر خواهيم نمود .

سؤال :
با اين نصوص آيات و اخبار ، كه در مورد عذاب و خلود و تسرمد دوزخيان وارد شده ، چرا بعضى از حكما و عرفا منكر عذاب قيامت ، يا خلود و تسرمد آن شده اند؟

جواب :
آنچه به نظر مى رسد اين است كه اينان يك اصل موضوعى نزد خود مسلّم داشته و هر چه منافى آن باشد تأويل و توجيه مى كنند و آن قول به «وحدت وجود» غلطى است كه مى گويند وجود موجودات متكثره منشعب از وجود حقند و بالاخره به اصل خود برمى گردند و روى اين اصل براى اصل عذاب ، يا خلود و تسرمد آن توجيهاتى مى كنند ; ولى اين نوع وحدت وجود كه مستند به طايفه اى از صوفيه است گفتارى بسيار سخيف [=ناچيز ، بى اساس] و نابجاست ; و امّا كلام در وحدت حقيقت وجود و مقول به تشكيك بودن آن ، بحث وسيع و دامنه دارى است كه در حكمت الهى مورد تحقيق و تدقيق قرار داده شده و شايد در محل مناسبى بتوانيم در اطراف آن بيان مختصرى بنماييم .

سؤال :
تعذيب و انتقام ، از افعال الهى است و فعل لابد بايد محدود باشد و اول و آخرى داشته باشد و اين با خلود نمى سازد؟

جواب :
افعال الهى از روى قدرت و اختيار و موافق حكمت و مصلحت و البته حادث است ولى لازم نيست انتها داشته باشد ، زيرا اگر حكمت و مصلحت دايمى شد ، فعل كه تابع آن است نيز دايمى خواهد بود . بنابراين اگر امرى اقتضاى دوام ثواب ، يا دوام عقاب داشته باشد ، ثواب يا عقاب دايمى مترتب بر آن خواهد بود ، و اين مطلب در محل خود ثابت شده كه عقايد و اخلاق انسان در دار دنيا قابل تغيير و تبديل است مادامى كه به حدّ ملكه راسخه نرسد ; ولى پس از مردن ديگر قابل تغيير نيست و با همان ملكه اى كه از دنيا رفته ثابت و مستدام مى ماند (وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الآْخِرَةِ أَعْمى)(98) و لذا ثواب يا عقاب او هم دايمى خواهد بود و از اين جهت فرمودند :
«اليوم عمل و لا حساب ، و غداً حساب و لا عمل»(99) .
و فرمودند :
«الدنيا مزرعة الآخرة»(100) ، يعنى دنيا كشتزارى است كه هر بذرى در آن بپاشى در آخرت درو خواهى كرد و هر چيزى كه از مرحله قابليت به فعليت رسيد ديگر قابل تغيير نخواهد بود . أعاذنا الله من هوان الدنيا و عذاب الآخرة .
____________________________________________
[80] .  ويقين دارم كه تو مهربان ترين مهربانانى در موضع عفو وبخشش ; وسخت ترين منتقمى در مقام عذاب وانتقام .
[81] .  خَلَدَ ، خُلُوداً : هميشه ودايماً ماند . ودر اينجا بقاى ابدى وهميشگى در عذاب .
[82] .  ر .ك : همين جلد ص 474 .
[83] . الكلم الطيب ، ص 128 به بعد .
[84] .  خالى شدن از خشم ، انتقام كشيدن .
[85] .  سوره نساء : آيه 18 .
[86] .  سوره انعام : آيه 28 .
[87] .  و جزاى هر بدى تلافى به مثل است ، زياده روى نشود . سوره شورى : آيه 40 .
[88] .  وكى است كه در گفتار ووعده هايش ، از خدا راستگوتر است؟! . سوره نساء : آيه 122 .
[89] .  سوره هود : آيه 106 ـ 107 .
[90] . بنده اى را آزاد كن .
[91] . بنده كافر را آزاد نكن .
توضيح براى دو مثال فوق :
جمله اول بر آزاد كردن هر بنده به صورت مطلق دستور مى دهد ، اما در جمله دوم ، اين آزاد كردن محدود و مقيد شده و شامل بنده كافر نمى شود . به عبارتى در جمله اول امر به چيزى است و جمله دوم از چيزى نهى مى كند ، اولى اثبات است و دومى نفى .
[92] . فقيهان را تكريم كن .
[93] . تمام عالمان را تكريم كن .
توضيح براى دو مثال فوق :
هر دو جمله اثباتى و امر به تكريم است ، ولى جمله اول فقط يك عده از عالمان را در بر مى گيرد ، اما در جمله دوم امر به تكريم تمام عالمان مى كند و جمله اول را تعميم داده است .
[94] .  روزى كه آسمان را چون طومارى در هم مى پيچيم . سوره انبياء : آيه 104 .
[95] .  روزى كه تبديل مى شود زمين و تغيير پيدا مى كند به غير وضع امروزه . سوره ابراهيم : آيه 48 .
[96] .  اما آن ها كه خوشبخت وسعادتمند شدند ، تا آسمان ها و زمين برجاست ، در بهشت جاودانند . سوره هود : آيه 108 .
[97] .  هرگاه پوست هاى تنشان (در آتش) بريان گردد ، پوست هاى ديگرى به جاى آن قرار مى دهيم تا عذاب را بچشند . سوره نساء : آيه 56 .
[98] .  و كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) كور بوده است ، در آخرت نيز كور و گمراه تر است به راه حق . سوره اسراء : آيه 72 .
[99] .  امروز (و در اين دنيا) موقع عمل و كار كردن است و هيچ محاسبه اى در كار نيست ، اما فردا (قيامت) وقت محاسبه است و هيچ عملى در كار نخواهد بود . كافى : ج8 ، ص58 ، ح21 .
[100] .  عوالى اللآلى : ج1 ، ص267 ، ح66 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page