متن ادبی «عروس خورشید»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: بهمن 1381، شماره 45
معصومه کلایی
کاروانِ ستاره‏ها، امشب در زیباترین جشنِ عشق و سرور حاضرند؛ شبی که از ناوکِ مژگانِ فرشتگان، غزلِ محبت می‏بارد و لحظه‏ها، بی‏صبرانه در گذرگاهِ وصالِ دو شاخه‏ی مهربانی، پایکوبی می‏کنند. صدای افلاکیان، سکوت را پس می‏زند و خورشید، شعاعِ عشق می‏گسترد. قصرِ شادمانی، از استواری ایمان، برخود می‏لرزد. دست‏های تقدیر، در پیِ شکوفه‏های اخلاصند و نسترن‏ها، می‏آیند تا حضور زهرا و علی را جشن بگیرند. غبار قدم‏هایشان، چونان ژاله‏ای، طراوت گل‏هایِ زندگی را بی‏قرار می‏سازد.
فرشتگان، در نبضِ مهرورزی می‏تپند و در سبزستان پیوند، زیباترین عطیه‏ی الهی را با جهیز اخلاص، به خانه‏ی خوشبختی می‏برند. عروسی خورشید، با ترنّم لب‏های پدر و هدیه‏ی صحیفه‏ی نورانی، از کوه‏های بلندِ تفاهم طلوع می‏کند، حصارِ دلتنگی را درهم می‏شکند و شکوهِ بی‏مانند لحظه‏هایِ عاشقانه را به تماشا می‏نشیند. زمین، به آسمان فخر می‏فروشد. به اِشارتِ خورشید، ستارگان، تختِ عروس را با شکوفه‏هایِ ایمان می‏آرایند و قطراتِ باران، ساعتی بعد، بر فرازِ شمعدانی‏ها می‏بارند و سرودِ اشتیاق سر می‏دهند.