متن ادبی «سفیر شهادت»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: دی 1384، شماره 80
عاطفه خرمی
مسلم! گرگ‏های گرسنه زوزه می‏کشند و شهر را پر از عفونت نیرنگ کرده‏اند.
تاریخ، در انتظار حادثه ‏ای است که تو سفیر نخستین فاجعه سرخ آن شوی. سرنوشت تو را خونین نوشته‏ اند؛ همچنان که سرنوشت کوفه را سیاه.
اسلام، وامدار واقعه ‏ای است که این سفر، آغاز خط سرخ آن می‏شود.
شهر، در هوای خیانت نفس می‏کشد. پست‏ ترین قوم تاریخ، پشت دروازه‏ ها به انتظار گام‏های استوار تو نشسته ‏اند؛ با صد پیام و سلام و ارادت توخالی و با نامه‏ هایی که جوهر دروغ از سطرسطرشان می‏بارد.
تو سفیر نور بودی از جانب سلطان عشق آمدی به میهمانی مشعل‏ های فروزان کوفیان؛ مشعل‏ هایی که می‏خواهند جسم و جان تو را در آتش جنایتی هولناک، بسوزانند و نام پلید خود را برای همیشه بر تارک پیشانی اهالی منحوس تاریخ، حک کنند. گام‏هایت را استوار کن، برادر!
به درهایی که یکی پس از دیگری به رویت بسته می‏شوند نگاه نکن! بگذار اینان درهای خانه‏ هاشان را ببندند که آسمان، درهای فیض و رحمتش را یکی پس از دیگری به رویت گشوده است.
بگذار دیوارهای دارالاماره، تو را به چنگ آورند! بگذار بغض عمیقشان، سینه تحملت را خُرد کند! بگذار مرگ، تو را به آغوش کشد! بهشت نیز با تمام مهربانی ‏هایش، در انتظار گام‏های استوار سفیر حسین علیهما ‏السلام است؛ سفیر نور، سفیر ولایت عشق، سفیر شهادت... .