متن ادبی «چه غریبانه آمدی مسلم»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

اشارات :: بهمن 1382، شماره 57
خدیجه پنجی
چه غریبانه قدم برمی‏داری، سردار! ضرباهنگ گام‏هایت تنهایی‏ات را جار می‏زنند.
دلت از این شهر گرفته! دلت هوای ـ حسین علیه‏السلام ـ کرده! می‏دانم دوست داشتی کبوتری می‏شدی و عاشقانه تا آستان مولایت بال می‏زدی، یا نه، ذره ذره غباری می‏شدی و روی دوش باد، تا کف قدم‏های سرورت، می‏شتافتی؛ ولی این‏جا نمی‏ماندی. در این شهر همیشه بدنام! به اطرافت نگاه می‏کنی، اشتباه نکرده‏ای، تنها هستی، هیچ کس دوربرت نیست، خودت هستی و خودت. مگر می‏شود؟! پس آن جماعت عظیم کجا رفت؟ آن دست‏هایی که برای بیعت از هم سبقت می‏گرفتند، چه شد؟!
دیروز دوازده هزار تن تو را مثل نگین انگشتری، احاطه کرده بودند و امروز در سرگردانی کوچه‏ها، تنها رهایت کرده‏اند... .
باورت نمی‏شود! آدم می‏ماند به این همه کینه توزی و نامردی چه بگوید...
هر چند انتظارش را داشتی! منتظر بی‏وفایی‏شان بودی، بی‏مهری‏شان.
می‏دانستی باغ‏های خرم، جویبارهای زلال، میوه‏های رسیده، هیچ کدام با کوفه نسبتی ندارند.
چه قدر دلتنگی‏ات بزرگ است سردار! به چه می‏اندیشی؟ لابد در فکر مولایت حسین علیه‏السلام هستی: اگر حسین علیه‏السلام به کوفه بیاید چه؟
برق خنجرهایشان را دیدی؟ از هم اکنون، تیغ‏هایشان را صیقل می‏دهند، صدایت را بلند نکن، فریاد نزن! گوش‏های کوفی جماعت سنگین است گوش‏های کوفی جماعت به شنیدن این صداها عادت ندارد!
گوش‏های این‏ها، صدای سکّه‏های بنی امیه را دوست دارند!
رهایشان کن! بگذار در جهل و نادانی‏شان بپوسند، بگذار در مرداب بی‏خیالی غرق شوند، بگذار بمیرند! اینان شایسته زندگی نیستند، اینان لیاقت آزادی را ندارند باید چوب ظلم بنی امیه همیشه بر سرشان بماند، سایه رحمت حسین کجا و این مردم پست کجا!
چه غریبانه قدم برمی‏داری مسلم! به این کوچه‏ها اعتمادی نیست، هر آن، ممکن است از پَسِ کوچه‏ای، از سایه دیواری، شجی بیرون خزد. هر آن ممکن است در تاریکی برق تیغی، پشتت را نشانه رود...
پس کجاست آن پیر زن تا تو را میهمان کند؟ و کجاست فرزند ناخلفش تا دین و آخرتش را به کیسه‏ای زر بفروشد؟ و کجایند سپاهیان ابن زیاد، تا شهامت و آزادگی‏ات را به نظاره بایستند؟ و کجاست، دارالاماره کوفه، تا ورودت را به شوق بنشیند؟
آه! که تو چه قدر انتظار آن لحظه را می‏کشی! که تو از آغاز، فقط به شوق شهادت، به کوفه آمدی!
مبارک باد بر تو، لحظه عروج سرخت، و طواف فرشتگان بر پیکرت!
مبارک باد بر تو، لحظه برگزیده شدنت!
مبارک باد بر تو، سردار بزرگ، پیروزی جاودانه‏ات!