اشارات :: دی 1386، شماره 104
حسين اميرى
كابين اشتران فكرتان را روى هم بگذاريد! خاطرههاى بدر و احد و خندق را فراخوانيد! نگذاريد جمعيت فكرتان پريشان شود و آنگاه كه محمد صلىاللهعليهوآله ، از كابين اشتران بالا رفت، بينديشيد؛ بر اين ايستادن و بر اين تعجيل بينديشيد. دستش را ببينيد و دست يارىتان را به خاطر بسپاريد! اى مهاجرين مبعث عشق؛ اى انصار هجرت نور! دست على را به خاطر بسپاريد!
اينك شما پيامبريد!
از دور دست تاريخ، آن سوى غدير؛ از دور دست خاطرههاى آفتاب سوزان حجاز، صداى محمد صلىاللهعليهوآله به گوش مىرسد. گويى استمداد مىكند از زمان؛ گويى ياور مىخواهد از تاريخ؛ گويى مىخواهد خاكهاى گرم غدير را شاهد بگيرد بر اين انتصاب آسمانى.
اينك پيامبر، جبرئيل است و اينجا غدير وحى. اى از حج برگشتگان مدينه! زين پس شما پيامبريد، تا خبر ولايت على را پيش قوم خود بريد.
سند حقانيت على عليهالسلام
غدير، اى امام آبها! هر جا كه باشم، تو چاه خواهى بود و من تنهايى خسته و سرشار از رازهاى نگفته. غدير! تو از آن پس، در حجاز نماندى؛ با من از مدينه تا كوفه آمدى، مرهم خستگىهايم شدى و محرم دلبستگىهايم. با من در فراق فاطمه سوختى؛ در نهروان جنگيدى؛ با من در صفين و جمل زخمى شدى.
حالا پسر ابوطالب، سفر كرده و تو زخمى در ميان جغرافياى مسلمين ماندهاى.
يادگار زخمهاى على! سند حقانيت قرآن ناطق باش تا عشق باشد؛ باش تا دين بماند.
تشيع
متن ادبی «اين دستها را به خاطر بسپاريد»
- بازدید: 4253