اشارات :: دی 1385، شماره 92
معصومه داوودآبادی
برکه در برکه، آواز بلند علویات پیچید و نگاه کویرآلودگان را به جاری شدن فراخواند. آسمانها، دف زنان و هلهله کنان، سروری زمین را ستاره پاشیدند.
شانههایت با کدام کوه نسبت داشت که اینچنین شگفت، قلههای عدالت را پرچم کوبیدی؟ درختان، قامت هاشمیات را به احترام ایستادهاند؛ همچنان که تاریخ، ثانیههای بیرمقش را با نام تو برمیخیزد.
بایستید!... دین کامل شد
بایستید که آفتاب، روشن شدن ستارهای بیبدیل را مژده خواهد داد!
بایستید که امروز، نعمت تمام میشود و دین کامل... و ایستادند؛ در کنار برکهای که رسالت اقیانوس، در نگاهش میتپد. دست فاتح خیبر بالا میرود و آوایی در فضا میپیچد: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
نخستین بارقه امامت
ای کوچهها، سبز بپوشید! ای کبوتران، فرود آیید و بامها را فرش کنید! ای چشمهها، پا برهنهتر از همیشه بجوشید؛ نخستین بارقههای امامت، بر پنجرههای جانمان تابیدن گرفته است. او حنجرههای مچاله را فریاد خواهد آموخت، خاکهای یتیم را پدری خواهد کرد و تشنگان مهربانی را دست نوازش خواهد بود.
علی آمد تا توفانهای حریص، حریم سبز درختان را به بازی نگیرند. آمد تا عدالت در پشت حصارهای تبعیض، به فراموشی سپرده نشود. او به کودکانی میاندیشید که گرسنه نان محبتاند و به دخترانی که نگران روزهای آینده، سرنوشتشان را بغض کردهاند.
روحش را به مساحت رنجهای مردم وسعت داده بود.
او آمد؛ با مهر ولایتی که همچنان بر پیشانی زمین میدرخشد.
تشيع
متن ادبی «آواز علویات در همه جا پیچید»
- بازدید: 4102