متن ادبی «سکوی جاودانگی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: دی 1384، شماره 80
محمد کاظم بدر الدین
غدیر، دورنمایی از حقایق امامت بود در دقایق آن صحرا.
کاروانیان از حج بازگشته‏اند و سوغاتی از «توحید» به همراه دارند. با استماعِ بیاناتِ رسولِ مهربانی، رو به «نبوت» آورده‏اند و اینک «امامت».
کدامین طنین، با آهنگی از دیار آینه، می‏تواند گل و گلشن را به سینه‏ها مهمان کند؟ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه.
کنارِ برکه، سکوی جاودانگی بود که از یک سو اتمام دین را دید و از دیگر سو، آغاز معرفیِ همگانیِ علی را.
غدیر نشان داد خدا عادل است و ولایت را در وجود سزاوارترین، مستقرّ می‏سازد. دستی، جانشینِ دستی شد و از این گل تازه، افسردگیِ آن صحرا زدوده شد.
غدیر، برکه‏ای از تدبیر بود برای رسیدن به رستگاری‏های پیاپی، رسیدن به هم‏صدایی و همسویی.
غدیر می‏خواست تمامیِ فاصله‏ها را به صفر برساند و به مارهای خفته و مترصد، طعم گس هلاکت بچشاند.
می‏خواست تحریف، در جامعه نیفتد.
کدام زخم، با فراموشیِ این میثاق برابری می‏کند آیا؟!
عیدی آمد و سوزندگیِ آن بیابان، خنکایِ بهار را لمس کرد.
برکه‏ای که ماناتر از اقیانوس بود، امامت را به جریان انداخت.
غدیر، آبراهه‏ای بود به خشک‏زار اندیشه‏های تمام اَعصار.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page