مقدمه مؤلف

(زمان خواندن: 18 - 35 دقیقه)

تقديم به پيشگاه ارجمند تو، اى زهراى عزيز.
بتو اى محبوبه خدا.
بتو اى آرام جان و سرور دل خاتم انبياء.
بتو اى دخت نبوت و امام ولايت.
بتو اى همسر و همتاى على.
بتو اى عطاى خداى سبحان و كوثر پر بهاى قرآن.
و بالاخره، بتو اى والاترين بانوى جهان آفرينش
اى عزيز دل و جان ما، اگر آنروز بر تو ستم كردند و از جسم پاك بخاك ناسپرده پيامبر شرم ننمودند، و حرمت خانه و كاشانه وحى را رعايت نكردند، وتو را در ميان درهاى بسته زندگيت بيرحمانه فشردند، اكنون ديده بگشاى و ببين چگونه مردان و زنانى در اندوه تو، زانوى غم به سينه گذارده و سرشك تلخ بر دامن مى ريزند.
اگر آن روز بسوز دل ناله بركشيدى، چه ناله ها كه از دل ما در غم تو برخاست، اى محبوبه خدا و پيامبر او، اگر آن روز با تو چنان كردند معجزه خداوندى آنستكه پس از آن همه پرده پوشى، باز رخسارت از پس ابرهاى قرون و اعصار نمايان گرديده و تو را به جهانيان مى شناساند.
شناخت شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام فصلى است از كتاب رسالت الهى، و مطالعه آن كوششى است در راه معرفت روح اسلام، و ذخيره اى گرانقدر براى انسان معاصر و تا آنگاه كه خلقت باقى است.
چرا كه او پرورده شده در دامان وحى خداست، كه پيامبر او را به عنوان «امّ أبيها» مفتخر فرمود، او بخشى است از اسلام كه در وجود رسول اكرم تبلور يافته، و حياتش سرمشق هر زن مسلمان، بلكه هرانسان با ايمان در هر زمان و مكانست.
چرا كه فاطمه، چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت، و نمونه روشن پرهيزكارى و خداپرستى است، اين درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معين اختصاص ندارد، از آن روز كه وظيفه اش را تعهّد كرد تا امروز و براى هميشه چون گوهرى بر تارك تربيت اسلامى مى درخشد.
اوست فرشته اى انسانى با گوهرى والا، كه در والاترين نقطه وجود سرشته شده، اوست برتر از همه زنان گيتى كه در روز قيامت پرتوهاى نور او به همه جا مى تابد، و بالاخره او فاطمه است، كسى كه از خشم او خداوند خشمگين و از خشنوديش خشنود است، اوست كه گناهكاران را شفاعت كرده و در بهشت جايشان دهد، و اوست كه وسيله تقرّب ما در روز قيامت است.
و اينها همه توصيفاتى است كه جز بخشى اندك از دنياى پر فضيلت و شرافت او را نمايان نساخته، و جز مختصرى از فضائل و مناقب وى را نمودار نمى سازد.
ولادت آن حضرت
شخصيت هر فرد تا حدود زيادى به اوضاع خانوادگى و شخصيت و اخلاق پدر و مادر و محيط اجتماعى او بستگى دارد، پدر و مادرند كه شالوده و اساس ششخصيّت فرزند را پى ريزى مى كنند، و او را در قالب روحيّات و اخلاق خودشان ريخته، تحويل جامعه مى دهند.
شخصيت فوق العاده و عظمت روحى و اخلاق پسنديده و همّت عالى و فداكارى و شجاعت پيامبر، بر هيچ مسلمان، بلكه بر هيچ فرد مطّلعى پوشيده نيست،در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند درباره ايشان مى فرمايد: «اى محمد اخلاق تو بزرگ و شگفت آور است.»
مادر آن حضرت زنى بود بنام خديجه، او زن ثروتمندى بود كه به تجارت اشتغال داشت، و مردانى را براى اين منظور اجير كرده بود، بعد از آنكه پيامبر را به همين عنوان انتخاب كرد و امانت و صداقت او را ديد، به او پيشنهاد ازدواج كرد، زيرا از بعضى از دانشمندان عصر خويش شنيده بود كه ايشان پيامبر آخرالزمان است.
او نخستين انسانى است كه دعوت پيامبر را اجابت نمود، و اموال و ثروت بسيار خود را بدون قيد و شرط در اختيار او قرار داد.
عايشه گويد: از بس پيامبر خديجه را بخوبى ياد مى كرد روزى عرض كردم: يا رسول الله خديجه پيرزنى پيش نبود، و خدا بهتر از او را به تو عطاء كرده است، پيامبر غضب نموده فرمود: بخدا سوگند خدا بهتر از او را بمن نداده است، خديجه هنگامى ايمان آورده كه ديگران كفر مى ورزيدند، و مرا تصديق نمود وقتى كه ديگران تكذيبم كردند، اموالش را رايگان در اختيارم گذاشت وقتى كه سائرين محرومم نمودند، وخدا نسل مرا در اولاد او قرار داد.
در روايات وارد شده: هر وقت جبرئيل بر پيامبر نازل مى شد عرض ميكرد: سلام خدارا به خديجه برسان، وبگو خداوند قصر زيبائى در بهشت براى تو آماده كرده است، روزى جبرئيل بر پيامبر نازل شده عرض كرد: خداوند بزرگ بر تو سلام فرستاده، مى فرمايد: چهل شبانه روز از خديجه كناره گيرى كن و به عبادت و تهجّد مشغول باش، و پيامبر طبق دستور خداوند حكيم چهل روز به خانه خديجه نرفت، و در آن مدت شبها به نماز و عبادت مى پرداخت و روزها روزه دار بود.
چون چهل روز بدين منوال سپرى شد فرشته خدا فرود آمده و غذائى از بهشت آورد و عرض كرد: امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن، رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد، هنگاميكه برخاست تا آماده نماز و عبادت شود جبرئيل نازل شده عرض كرد: اى رسول خدا امشب از نماز مستحبّى بگذر و بسوى خانه خديجه حركت كن، زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزه اى بيافريند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه خديجه با رسول خدا ازدواج كرد، زنان مكّه با وى قطع رابطه نموده و به خانه اش نمى رفتند، و اين جهت اندوهناك بود، ولى هنگاميكه به حضرت فاطمه عليهاالسلام حامله گرديد، از غم تنهائى نجات يافت، و با كودكى كه در شكم داشت انس گرفت و با او سخن مى گفت.
جبرئيل براى بشارت پيامبر و خديجه فرود آمده و گفت: اى پيامبر كودكى كه در رحم خديجه مى باشد دختر ارجمندى است كه نسل تو از وى خواهد بود، او مادر امامان و پيشوايان دين است كه بعد از انقطاع وحى جانشين تو خواهند شد، پيامبر پيام پروردگار جهان را به خديجه ابلاغ نمود، و خديجه بدان نويد فرحبخش دلش راشاد گردانيد.
آرى، اراده پروردگار جهان بر اين تعلق گرفته بود كه ذريه طاهر و سلاله مطهر نبوى تنها از طريق فاطمه عليهاالسلام بوجود آيند، واين زمين پاكيزه و منبت طيّب، آن درخت برومند شرف و مجد را در خود بروياند.
سلاله پيامبر همان ذريّه و اولاد فاطمه اند، و رفتار خاص پيامبر نسبت به آنان بهترين گواه بر اين دعوى است.
نامهاى آن حضرت
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه آن حضرت را نه نام است: فاطمه، صدّيقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيه، محدّثه، زهرا.
نامهايى كه بر آن حضرت نهاده شده به مناسبتهائى انجام پذيرفته، و سنخيّت بين اسم و مسمّى مورد عنايت واقع شده است، و احاديث فراوانى مؤيد اين مطلب مى باشد، و در اينجا در مورد دو نام آن حضرت، يعنى فاطمه و محدّثه مطالبى را ذكر مى كنيم.
فطم در لغت بمعنى بريده شدن است، و فاطم و فاطمه بمعنى بريده شده است، امام رضا عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل فرموده كه علت نامگذارى ايشان به فاطمه آنستكه وى و شيعيانش از آتش بريده شده اند.
و در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه علت نامگذارى ايشان به فاطمه آنستكه ايشان را بوسيله علم از شير گرفتند، يعنى ايشان مملوّ از علم و دانش مى باشد.
و در روايتى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه علت نامگذارى ايشان آنستكه شر و بدى از ايشان بريده شده و در وجود ايشان راه ندارد.
يكى از نامهاى ديگر ايشان محدَّثه است، محدَّث كسى است كه فرشته بر او نازل مى شود، چنانكه امامان دوازده گانه محدَّث بوده اند حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز محدَّثه بوده است.
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر محدَّثه بود، امّا پيامبر نبود، و از اين جهت او را محدَّثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل شده و با او سخن مى گفتند، همانگونه كه با مريم دختر عمران گفتگو داشتند.
روايات وارده در اين موضوع صريحاً حاكى از آنست كه بعد از رحلت پيامبر، خداوند متعال براى تسلّى خاطر آن حضرت فرشتگان را هم صحبت و مأنوس او گردانيد، و جبرئيل نزد ايشان مى آمد و تمام حوادثى كه بعد از زندگى ايشان اتفاق مى افتد را بوى خبر مى داد، و على عليه السلام آنها را مى نگاشتند، و نام آن مصحف فاطمه عليهاالسلام است، كه نزد امامان عليهم السلام بوده و هم اكنون در دست امام زمان عليه السلام مى باشد.
تعيين روز ولادت ايشان
فاطمه اطهر بانوى بزرگ اسلام از پدر و مادرى بزرگ ولادت يافت، ليكن روز و بلكه سال ولادت ايشان بدرستى روشن نيست، يعنى تاريخ نويسان در آن همداستان نيستند، نه تنها در زاد روز ايشان چنين امرى صورت گرفته، بلكه تاريخ پيشوايان دين و ائمه معصومين، و نيز تاريخ تولد و رحلت پيامبر اكرم هيچيك مورد اتفاق مورخّان نمى باشد.
بهر حال، در آنچه در مورد سال ولادت اين اختر آسمانى گفته شده سه قول مشهور مى باشد: پنج سال قبل از بعثت، دو سال بعد از بعثت، پنج سال بعد از بعثت.
قرينه اى قابل توجه و قوى در عموم روايتهاى علماء و محدثان شيعه وجود دارد و نشان دهنده آنستكه ولادت آن حضرت پس از بعثت واقع شده است، و اين قرينه ارتباط دادن ولادت ايشان با معراج پيامبر مى باشد، چرا كه در روايات آمده كه پيامبر فرموده اند: در شب معراج سيب بهشتى بمن دادند و نطفه دخترم زهرا از آن مبدء تكوين يافته است.
با توجه به اين نكته كه علماء شيعه معراج را از دو سال بعد از بعثت تا شش ماه پيش از هجرت نوشته اند.
از طرف ديگر در روايتى كه شيخ صدوق در امالى خود آورده هنگام ولادت آن حضرت كسى از زنان قريش و بنى هاشم براى يارى خديجه نيامده و گفتند: اى خديجه نصيحت ما را نشنيدى و به يتيم ابوطالب شوهر كردى.
و مسلماً اگر بپذيريم تولد پنج سال بعد از بعثت بوده، پيامبر در اين زمان يارانى داشت، و ديگر يتيم ابوطالب تلقى نمى گرديد، و گروهى بودند كه از جان و دل پيرو ايشان بشمار مى آمدند، و خديجه نيازى به يارى غير مسلمانان نداشت.
از سوى ديگر در چند روايت شيعه و سنى به همزمانى ولادت آن حضرت با نوسازى خانه كعبه اشاره شده است، و داستان تجديد بناى كعبه بر اثر سيل، و داورى پيامبر در نصب حجرالاسود مسلماً پيش از بعثت يا اوائل بعثت بوده است، زيرا در سال پنجم قريش با پيامبر حالت خصمانه داشته و چنين داورى را به پيامبر نمى دادند.
در روايات شيعه آمده است كه ولادت آن حضرت پنج سال بعد از بعثت يا دو سال بعد از بعثت صورت گرفته، و روايات اهل سنت قول پنج سال قبل از بعثت را تأييد مى كند.
بديهى است كه زادروز و يا سال مرگ شخصيتهاى بزرگ از نظر تحليل شخصيت ايشان چندان مهم بنظر نمى رسد، آنچه از زندگانى افراد برجسته و استثنائى براى نسلهاى بعد اهميت دارد اينستكه بدانند آنان كه بوده، چگونه زيستند، و چه كرده اند، و چه اثرى در محيط اجتماعى خود و پس از آن نهادند.
دوران كودكى ايشان
حضرت فاطمه عليهاالسلام در آغوش پر مهر مادرش حضرت خديجه عليهاالسلام پرورش يافت، و از شير پاك او كه از منبع شرافت و نجابت و بردبارى و فداكارى سرچشمه مى گرفت تغذيه شد.
دوران شير خوارگى و ايام كودكى آن حضرت در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحرانى صدر اسلام گذشت، مدتى از ايام كودكى ايشان در شعب ابوطالب سپرى شد، در حدود سه سال طول كشيد كه آن حضرت به غير از زندان سوزان شعب چيزى نديد.
پس از آنكه پيامبر و بنى هاشم از تنگناى شعب نجات يافته و به خانه و زندگى خود مراجعت نمودند، مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى براى ايشان تازگى داشت و شادمان و مسرور بود، امّا افسوس كه روزگار شادمانى آن حضرت دوامى نداشت، چرا كه مادر مهربانش خديجه را از دست داد، و اين حادثه روح حساس ايشان را افسرده نمود.
امّا هر چه محروميت آن حضرت بيشتر مى شد اظهار محبت پيامبر نسبت به ايشان فزونى مى گرفت، و در روايات وارد شده كه رسول خدا تا صورت آن حضرت را نمى بوسيد بخواب نمى رفت.
اين حوادث سهمگين و گرفتاريهاى مداوم است كه روح افراد ممتاز و برجسته را تقويت مى كند و استعدادهاى درونى و نيروهاى نهفته آنان را به عرصه ظهور و بروز مى آورد، تا در مقابل مشكلات پايدارى كنند.
آرى، اوضاع بحرانى و خطرناك و حوادث دوران زندگى فاطمه عليهاالسلام نه تنها خللى در روح آن حضرت وارد نساخت، بلكه بر عكس گوهر وجودش را صيقلى داد و تابناك نمود، و براى هر گونه مبارزه اى دلاور و نيرومندش گردانيد.
در وجود آن حضرت ذخائرى از انسانيت، جوانمردى، عفت، بزرگوارى كه امكان داشت بانوئى به آن دست يابد، فراهم آمده بود، او مباهات مى كرد كه در مدرسه نبوت تربيت شده و در دانشگاه رسالت به كمال رسيده است.
در خانه پدرش كه مهبط فرشتگان الهى، و جايگاه نزول وحى خداوند بود پرورش يافته، و آموزگارانى چون پدر و شوهرش كه مجسمه انسان كامل بودند، داشت.
از مباحثاتى كه آن حضرت با ابوبكر نموده و به آيات قرآن استناد كرده است،اين واقعيت به ظهور مى رسد كه آن حضرت به آيات قرآنى احاطه كامل داشته، چرا چنين نباشد، در حاليكه قرآن را از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيده، و در وجود او و على عليه السلام ديده بود، روح و روان خود را با مفاهيمش تلطيف و تصفيه نموده، واحكام و وظائف خود را از آن استخراج مى كرد.
او همچون ديگر خاندان اهل بيت از موهبت فصاحت و بلاغت بهره اى وافر داشت، با نيروى گفتار خود بر دلها فرمانروايى مى كرد و با بيان استوار جانها را در اختيار مى گرفت، و با نيكوترين روشها سخن مى گفت، همه اين امتيازات در خطابه اى كه آن حضرت به مخالفت با تصدّى مقام خلافت بوسيله ابوبكر و به محاجّه با وى در مسأله فدك ايراد كرد، خودنمائى دارد.

تقديم به پيشگاه ارجمند تو، اى زهراى عزيز.
بتو اى محبوبه خدا.
بتو اى آرام جان و سرور دل خاتم انبياء.
بتو اى دخت نبوت و امام ولايت.
بتو اى همسر و همتاى على.
بتو اى عطاى خداى سبحان و كوثر پر بهاى قرآن.
و بالاخره، بتو اى والاترين بانوى جهان آفرينش
اى عزيز دل و جان ما، اگر آنروز بر تو ستم كردند و از جسم پاك بخاك ناسپرده پيامبر شرم ننمودند، و حرمت خانه و كاشانه وحى را رعايت نكردند، وتو را در ميان درهاى بسته زندگيت بيرحمانه فشردند، اكنون ديده بگشاى و ببين چگونه مردان و زنانى در اندوه تو، زانوى غم به سينه گذارده و سرشك تلخ بر دامن مى ريزند.
اگر آن روز بسوز دل ناله بركشيدى، چه ناله ها كه از دل ما در غم تو برخاست، اى محبوبه خدا و پيامبر او، اگر آن روز با تو چنان كردند معجزه خداوندى آنستكه پس از آن همه پرده پوشى، باز رخسارت از پس ابرهاى قرون و اعصار نمايان گرديده و تو را به جهانيان مى شناساند.
شناخت شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام فصلى است از كتاب رسالت الهى، و مطالعه آن كوششى است در راه معرفت روح اسلام، و ذخيره اى گرانقدر براى انسان معاصر و تا آنگاه كه خلقت باقى است.
چرا كه او پرورده شده در دامان وحى خداست، كه پيامبر او را به عنوان «امّ أبيها» مفتخر فرمود، او بخشى است از اسلام كه در وجود رسول اكرم تبلور يافته، و حياتش سرمشق هر زن مسلمان، بلكه هرانسان با ايمان در هر زمان و مكانست.
چرا كه فاطمه، چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت، و نمونه روشن پرهيزكارى و خداپرستى است، اين درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معين اختصاص ندارد، از آن روز كه وظيفه اش را تعهّد كرد تا امروز و براى هميشه چون گوهرى بر تارك تربيت اسلامى مى درخشد.
اوست فرشته اى انسانى با گوهرى والا، كه در والاترين نقطه وجود سرشته شده، اوست برتر از همه زنان گيتى كه در روز قيامت پرتوهاى نور او به همه جا مى تابد، و بالاخره او فاطمه است، كسى كه از خشم او خداوند خشمگين و از خشنوديش خشنود است، اوست كه گناهكاران را شفاعت كرده و در بهشت جايشان دهد، و اوست كه وسيله تقرّب ما در روز قيامت است.
و اينها همه توصيفاتى است كه جز بخشى اندك از دنياى پر فضيلت و شرافت او را نمايان نساخته، و جز مختصرى از فضائل و مناقب وى را نمودار نمى سازد.
ولادت آن حضرت
شخصيت هر فرد تا حدود زيادى به اوضاع خانوادگى و شخصيت و اخلاق پدر و مادر و محيط اجتماعى او بستگى دارد، پدر و مادرند كه شالوده و اساس ششخصيّت فرزند را پى ريزى مى كنند، و او را در قالب روحيّات و اخلاق خودشان ريخته، تحويل جامعه مى دهند.
شخصيت فوق العاده و عظمت روحى و اخلاق پسنديده و همّت عالى و فداكارى و شجاعت پيامبر، بر هيچ مسلمان، بلكه بر هيچ فرد مطّلعى پوشيده نيست،در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند درباره ايشان مى فرمايد: «اى محمد اخلاق تو بزرگ و شگفت آور است.»
مادر آن حضرت زنى بود بنام خديجه، او زن ثروتمندى بود كه به تجارت اشتغال داشت، و مردانى را براى اين منظور اجير كرده بود، بعد از آنكه پيامبر را به همين عنوان انتخاب كرد و امانت و صداقت او را ديد، به او پيشنهاد ازدواج كرد، زيرا از بعضى از دانشمندان عصر خويش شنيده بود كه ايشان پيامبر آخرالزمان است.
او نخستين انسانى است كه دعوت پيامبر را اجابت نمود، و اموال و ثروت بسيار خود را بدون قيد و شرط در اختيار او قرار داد.
عايشه گويد: از بس پيامبر خديجه را بخوبى ياد مى كرد روزى عرض كردم: يا رسول الله خديجه پيرزنى پيش نبود، و خدا بهتر از او را به تو عطاء كرده است، پيامبر غضب نموده فرمود: بخدا سوگند خدا بهتر از او را بمن نداده است، خديجه هنگامى ايمان آورده كه ديگران كفر مى ورزيدند، و مرا تصديق نمود وقتى كه ديگران تكذيبم كردند، اموالش را رايگان در اختيارم گذاشت وقتى كه سائرين محرومم نمودند، وخدا نسل مرا در اولاد او قرار داد.
در روايات وارد شده: هر وقت جبرئيل بر پيامبر نازل مى شد عرض ميكرد: سلام خدارا به خديجه برسان، وبگو خداوند قصر زيبائى در بهشت براى تو آماده كرده است، روزى جبرئيل بر پيامبر نازل شده عرض كرد: خداوند بزرگ بر تو سلام فرستاده، مى فرمايد: چهل شبانه روز از خديجه كناره گيرى كن و به عبادت و تهجّد مشغول باش، و پيامبر طبق دستور خداوند حكيم چهل روز به خانه خديجه نرفت، و در آن مدت شبها به نماز و عبادت مى پرداخت و روزها روزه دار بود.
چون چهل روز بدين منوال سپرى شد فرشته خدا فرود آمده و غذائى از بهشت آورد و عرض كرد: امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن، رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد، هنگاميكه برخاست تا آماده نماز و عبادت شود جبرئيل نازل شده عرض كرد: اى رسول خدا امشب از نماز مستحبّى بگذر و بسوى خانه خديجه حركت كن، زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزه اى بيافريند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه خديجه با رسول خدا ازدواج كرد، زنان مكّه با وى قطع رابطه نموده و به خانه اش نمى رفتند، و اين جهت اندوهناك بود، ولى هنگاميكه به حضرت فاطمه عليهاالسلام حامله گرديد، از غم تنهائى نجات يافت، و با كودكى كه در شكم داشت انس گرفت و با او سخن مى گفت.
جبرئيل براى بشارت پيامبر و خديجه فرود آمده و گفت: اى پيامبر كودكى كه در رحم خديجه مى باشد دختر ارجمندى است كه نسل تو از وى خواهد بود، او مادر امامان و پيشوايان دين است كه بعد از انقطاع وحى جانشين تو خواهند شد، پيامبر پيام پروردگار جهان را به خديجه ابلاغ نمود، و خديجه بدان نويد فرحبخش دلش راشاد گردانيد.
آرى، اراده پروردگار جهان بر اين تعلق گرفته بود كه ذريه طاهر و سلاله مطهر نبوى تنها از طريق فاطمه عليهاالسلام بوجود آيند، واين زمين پاكيزه و منبت طيّب، آن درخت برومند شرف و مجد را در خود بروياند.
سلاله پيامبر همان ذريّه و اولاد فاطمه اند، و رفتار خاص پيامبر نسبت به آنان بهترين گواه بر اين دعوى است.
نامهاى آن حضرت
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه آن حضرت را نه نام است: فاطمه، صدّيقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيه، محدّثه، زهرا.
نامهايى كه بر آن حضرت نهاده شده به مناسبتهائى انجام پذيرفته، و سنخيّت بين اسم و مسمّى مورد عنايت واقع شده است، و احاديث فراوانى مؤيد اين مطلب مى باشد، و در اينجا در مورد دو نام آن حضرت، يعنى فاطمه و محدّثه مطالبى را ذكر مى كنيم.
فطم در لغت بمعنى بريده شدن است، و فاطم و فاطمه بمعنى بريده شده است، امام رضا عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل فرموده كه علت نامگذارى ايشان به فاطمه آنستكه وى و شيعيانش از آتش بريده شده اند.
و در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه علت نامگذارى ايشان به فاطمه آنستكه ايشان را بوسيله علم از شير گرفتند، يعنى ايشان مملوّ از علم و دانش مى باشد.
و در روايتى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه علت نامگذارى ايشان آنستكه شر و بدى از ايشان بريده شده و در وجود ايشان راه ندارد.
يكى از نامهاى ديگر ايشان محدَّثه است، محدَّث كسى است كه فرشته بر او نازل مى شود، چنانكه امامان دوازده گانه محدَّث بوده اند حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز محدَّثه بوده است.
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر محدَّثه بود، امّا پيامبر نبود، و از اين جهت او را محدَّثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل شده و با او سخن مى گفتند، همانگونه كه با مريم دختر عمران گفتگو داشتند.
روايات وارده در اين موضوع صريحاً حاكى از آنست كه بعد از رحلت پيامبر، خداوند متعال براى تسلّى خاطر آن حضرت فرشتگان را هم صحبت و مأنوس او گردانيد، و جبرئيل نزد ايشان مى آمد و تمام حوادثى كه بعد از زندگى ايشان اتفاق مى افتد را بوى خبر مى داد، و على عليه السلام آنها را مى نگاشتند، و نام آن مصحف فاطمه عليهاالسلام است، كه نزد امامان عليهم السلام بوده و هم اكنون در دست امام زمان عليه السلام مى باشد.
تعيين روز ولادت ايشان
فاطمه اطهر بانوى بزرگ اسلام از پدر و مادرى بزرگ ولادت يافت، ليكن روز و بلكه سال ولادت ايشان بدرستى روشن نيست، يعنى تاريخ نويسان در آن همداستان نيستند، نه تنها در زاد روز ايشان چنين امرى صورت گرفته، بلكه تاريخ پيشوايان دين و ائمه معصومين، و نيز تاريخ تولد و رحلت پيامبر اكرم هيچيك مورد اتفاق مورخّان نمى باشد.
بهر حال، در آنچه در مورد سال ولادت اين اختر آسمانى گفته شده سه قول مشهور مى باشد: پنج سال قبل از بعثت، دو سال بعد از بعثت، پنج سال بعد از بعثت.
قرينه اى قابل توجه و قوى در عموم روايتهاى علماء و محدثان شيعه وجود دارد و نشان دهنده آنستكه ولادت آن حضرت پس از بعثت واقع شده است، و اين قرينه ارتباط دادن ولادت ايشان با معراج پيامبر مى باشد، چرا كه در روايات آمده كه پيامبر فرموده اند: در شب معراج سيب بهشتى بمن دادند و نطفه دخترم زهرا از آن مبدء تكوين يافته است.
با توجه به اين نكته كه علماء شيعه معراج را از دو سال بعد از بعثت تا شش ماه پيش از هجرت نوشته اند.
از طرف ديگر در روايتى كه شيخ صدوق در امالى خود آورده هنگام ولادت آن حضرت كسى از زنان قريش و بنى هاشم براى يارى خديجه نيامده و گفتند: اى خديجه نصيحت ما را نشنيدى و به يتيم ابوطالب شوهر كردى.
و مسلماً اگر بپذيريم تولد پنج سال بعد از بعثت بوده، پيامبر در اين زمان يارانى داشت، و ديگر يتيم ابوطالب تلقى نمى گرديد، و گروهى بودند كه از جان و دل پيرو ايشان بشمار مى آمدند، و خديجه نيازى به يارى غير مسلمانان نداشت.
از سوى ديگر در چند روايت شيعه و سنى به همزمانى ولادت آن حضرت با نوسازى خانه كعبه اشاره شده است، و داستان تجديد بناى كعبه بر اثر سيل، و داورى پيامبر در نصب حجرالاسود مسلماً پيش از بعثت يا اوائل بعثت بوده است، زيرا در سال پنجم قريش با پيامبر حالت خصمانه داشته و چنين داورى را به پيامبر نمى دادند.
در روايات شيعه آمده است كه ولادت آن حضرت پنج سال بعد از بعثت يا دو سال بعد از بعثت صورت گرفته، و روايات اهل سنت قول پنج سال قبل از بعثت را تأييد مى كند.
بديهى است كه زادروز و يا سال مرگ شخصيتهاى بزرگ از نظر تحليل شخصيت ايشان چندان مهم بنظر نمى رسد، آنچه از زندگانى افراد برجسته و استثنائى براى نسلهاى بعد اهميت دارد اينستكه بدانند آنان كه بوده، چگونه زيستند، و چه كرده اند، و چه اثرى در محيط اجتماعى خود و پس از آن نهادند.
دوران كودكى ايشان
حضرت فاطمه عليهاالسلام در آغوش پر مهر مادرش حضرت خديجه عليهاالسلام پرورش يافت، و از شير پاك او كه از منبع شرافت و نجابت و بردبارى و فداكارى سرچشمه مى گرفت تغذيه شد.
دوران شير خوارگى و ايام كودكى آن حضرت در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحرانى صدر اسلام گذشت، مدتى از ايام كودكى ايشان در شعب ابوطالب سپرى شد، در حدود سه سال طول كشيد كه آن حضرت به غير از زندان سوزان شعب چيزى نديد.
پس از آنكه پيامبر و بنى هاشم از تنگناى شعب نجات يافته و به خانه و زندگى خود مراجعت نمودند، مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى براى ايشان تازگى داشت و شادمان و مسرور بود، امّا افسوس كه روزگار شادمانى آن حضرت دوامى نداشت، چرا كه مادر مهربانش خديجه را از دست داد، و اين حادثه روح حساس ايشان را افسرده نمود.
امّا هر چه محروميت آن حضرت بيشتر مى شد اظهار محبت پيامبر نسبت به ايشان فزونى مى گرفت، و در روايات وارد شده كه رسول خدا تا صورت آن حضرت را نمى بوسيد بخواب نمى رفت.
اين حوادث سهمگين و گرفتاريهاى مداوم است كه روح افراد ممتاز و برجسته را تقويت مى كند و استعدادهاى درونى و نيروهاى نهفته آنان را به عرصه ظهور و بروز مى آورد، تا در مقابل مشكلات پايدارى كنند.
آرى، اوضاع بحرانى و خطرناك و حوادث دوران زندگى فاطمه عليهاالسلام نه تنها خللى در روح آن حضرت وارد نساخت، بلكه بر عكس گوهر وجودش را صيقلى داد و تابناك نمود، و براى هر گونه مبارزه اى دلاور و نيرومندش گردانيد.
در وجود آن حضرت ذخائرى از انسانيت، جوانمردى، عفت، بزرگوارى كه امكان داشت بانوئى به آن دست يابد، فراهم آمده بود، او مباهات مى كرد كه در مدرسه نبوت تربيت شده و در دانشگاه رسالت به كمال رسيده است.
در خانه پدرش كه مهبط فرشتگان الهى، و جايگاه نزول وحى خداوند بود پرورش يافته، و آموزگارانى چون پدر و شوهرش كه مجسمه انسان كامل بودند، داشت.
از مباحثاتى كه آن حضرت با ابوبكر نموده و به آيات قرآن استناد كرده است،اين واقعيت به ظهور مى رسد كه آن حضرت به آيات قرآنى احاطه كامل داشته، چرا چنين نباشد، در حاليكه قرآن را از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيده، و در وجود او و على عليه السلام ديده بود، روح و روان خود را با مفاهيمش تلطيف و تصفيه نموده، واحكام و وظائف خود را از آن استخراج مى كرد.
او همچون ديگر خاندان اهل بيت از موهبت فصاحت و بلاغت بهره اى وافر داشت، با نيروى گفتار خود بر دلها فرمانروايى مى كرد و با بيان استوار جانها را در اختيار مى گرفت، و با نيكوترين روشها سخن مى گفت، همه اين امتيازات در خطابه اى كه آن حضرت به مخالفت با تصدّى مقام خلافت بوسيله ابوبكر و به محاجّه با وى در مسأله فدك ايراد كرد، خودنمائى دارد.

- ۲ -ازدواج آن حضرت

آنگاه كه خورشيد رخسار زهرا در آسمان رسالت بدرخشيد،و در افق جلالت ماه تمام شد، افكار همگان به او معطوف گشت، و همه چشمها بسوى او نگران شد.
اصحاب پيامبر چون ارزش و موقعيت آن حضرت را نزد پدر مى دانستند، از اينرو براى كسب شرافت و تقرب بيشتر به پيامبر خواستار ازدواج با ايشان شدند، ليكن پيامبر هر بار به نوعى روى موافقت از ايشان بر مى تافت.
تشخيص كفو و همتا بودن بشرى با بشر ديگر مطلبى است كه فهم انسان از درك آن عاجز است، و تنها خداى تعالى كه از ضمائر مخلوقات آگاه است مى داند چه كسى كفو و نظير كيست، و همتاى هر موجودى در عالم كدام است.
از اينرو اختيار فاطمه عليهاالسلام براى همسرى على عليه السلام انتخابى است الهى، خداى تعالى خود براى زهرا زوجى كه كفو و همتاى اوست را برگزيد و در اين عقد آسمانى خود خطبه مى خواند، و شهود اين ازدواج مقدس پيامبر و جبرئيل وفرشتگان الهى هستند.
و در نتيجه همين جهل و نادانى و ناتوانى بشر در شناخت مقام شامخ ايشان است كه مى بينيم ابوبكر و عمر نيز خواستار ازدواج با آن حضرت مى شوند، و پيامبر در جواب ايشان چنين فرمود: فاطمه از آن خداست و در اين مورد هيچگونه اختيارى ندارم و تنها خدا كه خالق زهراست و مى داند كفو و همسر و زوج شايسته او كيست.
امام ششم عليه السلام مى فرمايد:
«لَوْلا اَنَّ اَميرَالْمُؤْمِنينَ تَزَوَّجَها لَما كانَ لَها كُفْوٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ عَلى وَجْهِ الْاَرْضِ، اَدَمَ فَمِنْ دُونِهِ».
اگر حضرت على عليه السلام با حضرت زهرا عليهاالسلام ازدواج نمى كرد، از حضرت آدم تا روز قيامت براى آن حضرت كفو و همتايى نبود.
زندگى مشترك ايشان
زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام در خانه شوهر نمونه است، چون سراسر زندگانى او نمونه است، چون شوى او، پدر او، و فرزندان او نمونه اند، نمونه انسانهاى آراسته به فضيلت و خوى اسلامى.
زندگانى مشترك حضرت على و فاطمه عليهماالسلام در سايه ارشادات پيامبر اسلام مى گذشت، آنان در امور زندگى با يكديگر تعاون و همكارى داشتند.
زندگى ايشان غالباً در تنگى معيشت مى گذشت، بطورى كه توانائى مال براى استخدام خدمتكارى نداشتند، كه در كارهاى سنگين و سخت آن حضرت را يارى نمايد،بسيار اتفاق مى افتاد كه اين زوج مهربان شبها در بستر زبر و خشن خود از سرما آرام نداشتند، اگر بالاپوش بر سر مى كشيدند پاهايشان از بستر بيرون بود، واگر پا را در زير آن قرار ميدادند سرشان از آن بيرون قرار مى گرفت.
او طبيعتى بى نياز و روحى موقر و آرام داشت، از پدر خود شنيده بود كه ثروت و مال موجب بى نيازى نيست، بلكه بى نيازى در بى نيازى نفس و استغناى طبع آدمى حاصل مى شود.
همچنين از پدر خود شنيده بود كه مى فرمايد: پروردگار خواست تا بيابان مكه را انباشته از طلا نمايد و بمن دهد، گفتم پروردگارا دوست دارم كه يك روز گرسنه و ديگر روز سير باشم، تا آنروز كه گرسنه ام ترا بخوانم و به نزد تو تضرّع و عرض نياز كنم، و آن روز كه سير باشم شكر نعمت گذارم و حمد وثناى تو گويم.
او همچون ديگر خاندان اهل بيت از موهبت فصاحت و بلاغت بهره اى وافر داشت، با نيروى گفتار خود بر دلها فرمانروائى مى كرد و با بيان استوار جانها را در اختيار مى گرفت، و با نيكوترين روشها سخن مى گفت، همه اين امتيازات در خطابه اى كه آن حضرت به مخالفت با تصدّى مقام خلافت بوسيله ابوبكر و به محاجّه با وى در مسأله فدك ايراد كرد خودنمائى دارد.
از انس بن مالك روايت شده كه روزى پيامبر خدا از ما پرسيد: زنان را چه چيز از همه نيكوتر باشد، كسى پاسخ آنرا نمى دانست، حضرت على عليه السلام بى درنگ نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام رفت و مسأله را از او پرسش كرد، ايشان فرمودند: چرا نگفتى كه زنان را نيكوترين چيز آنستكه به مردان نظر نكنند، و مردان نيز ايشان را ديدار ننمايند، حضرت على عليه السلام بازگشت و پاسخ پيامبر را بهمان صورت كه از همسر خود شنيده بود عرضه داشت، پيامبر فرمود: اى على چه كسى ترا بر آن آگاه ساخت؟ گفت: فاطمه، آنگاه پيامبر فرمود حقا كه فاطمه پاره تن من است.
چندى نگذشت كه تولد كودكانى عزيز فرح افزا و روشنى بخش آن خانه محقر گرديد، و اين زوج صالح از نعمت وجود پسران و دخترانى گرامى چون حسن و حسين و محسن، و زينب و ام كلثوم بهره مند شدند. نام اين سه پسر را پيامبر تعيين فرمودند، و آن دو دخت را زهرا به يادگار دو خواهر از دست رفته خود و بخاطر محبتهائى كه در كودكى از ايشان ديده بود زينب و ام كلثوم نام نهاد.
رحلت پدر بزرگوارش
حضرت فاطمه عليهماالسلام به زندگى خود ادامه ميداد، امّا تحوّلى ديگر در زندگى آن حضرت در شرف وقوع بود، تحوّلى كه سر منشأ بسيارى از تحولات زندگى ايشان در آينده بشمار مى آيد، و آن واقعه رحلت پيامبر مى باشد.
زهرا در آن موقع كه رسول خدا در بستر بيمارى قرار داشت پيوسته در كنار او بود و به كارها و حوائج وى رسيدگى مى كرد، چون سايه مرگ بر آن حضرت افتاد فرمود: واى ازاندوه و غم، فاطمه از شنيدن سخن غم آلود پدر در حزنى عميق فرو رفت و با ناله گفت: واى ازاندوه پدر.
پيامبر از حال زار فاطمه پريشان شد و براى آرامش دل رميده دختر خود فرمود:دخترم پس از امروز ديگر براى پدرت غصه مخور.
او به خاطر مى آورد كه پدرش رازگونه به وى فرموده بود:دخترم زمان مرگ تو نيز نزديك است و تو نخستين كسى هستى كه از اهل بيت بمن ملحق مى گردد، و نيز بياد آورد كه به ايشان بشارت داده بود كه فاطمه جان راضى نيستى سرور زنان عالم باشى.
حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از مرگ پدر ديگر لب به خنده نگشود و آنقدر بگريست كه يكى از شش تن بسيار گريه كننده در تاريخ محسوب گرديد، و آنقدر گريه كرد كه مردم مدينه تحمّل گريستن او را نداشتند و خواستار آن شدند كه روز يا شب گريه كند و بالاخره آن حضرت براى گريستن به قبرستان بقيع روانه گرديد.
در ماتم پيامبر حضرت فاطمه عليهاالسلام اشعارى را بدين مضمون سرود:
ماذا عَلَى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ اَحْمَدا    اَنْ لا يَشُمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِيا
قُلْ لِلْمُغَيَّبِ تَحْتَ اَطْباقِ الثَّرى    اِنْ كُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتي وَنِدائِيا
صُبَّتْ عَلَىَّ مَصائِبُ لَوْ اَنَّها    صُبَّتْ عَلَى الْايَّامِ صِرْنَ لَيالِيا
قَدْ كُنْتَ ذاتِ رَحِمي بِظِلِّ مُحَمَّدٍ    لا اَخْشَ مِنْ ضَيْمٍ وَ كانَ حِما لِيا
فَالْيَوْمَ اَخْضَعُ لِلذَّليلِ وَ اتَّقي    ضَيْمي، وَ اَدْفَعُ ظالِمي بِرِدائِيا
فَاِذا بَكَتْ قُمْرِيَّةٌ في لَيْلِها    شَجْناً عَلى غُصْنٍ، بَكَيْتُ صَباحِيا
فَلَاَ جْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَكَ مُونِسي    وَلَاَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فيكَ وَ شاحِيا
چه باكى است بر آنكه خاك قبر پيامبر را بوئيده، كه در تمام عمر هيچ عطرى را نبويد، به آنكه رخ در نقاب خاك نهان كرده بگو آيا صداى ناله و فرياد مرا مى شنوى، آنچنان مصيبتها بر من باريدن گرفته، كه اگر اينگونه بر روزها مى باريدند چون شبهاى تار ميگرديدند، من در سايه پيامبر و در حمايت و يارى او بودم، از هيچ دشمنى و كينه اى تا زمانيكه او ياورم بود، نمى ترسيدم،اما امروز در برابر فرومايگان خاضعم، و مى ترسم بمن تعدّى شود، و ستمگر را به تنهائى دفع ميكنم، اگر قمرى شب هنگام بر شاخسار گريه و ناله سر مى دهد، من هر بامداد نيز در ناله و گريستنم، پدر جان، بعد از تو حزن واندوه را مونس خود خواهم ساخت و در سوگت سرشك غم زينت دامان من گرديده است.
فاطمه با مرگ پدر مهربان و دلسوزش بسيار گريست، حسرت واندوه آسمان دلش را در غبار تيره فرو كشيد، و زبانه هاى غم و ماتم آتش بجان وى افكند.
و آنگاه كه جسم پاك پيامبر را در خاك نهادند به يكى از ياران پيامبر فرمود: چگونه دلتان راضى شد كه آن حضرت را در زير خاكها پنهان كنيد، واينگونه ناله سرداد:
اِغْبَرَّ آفاقُ السَّماءِ وَ كُوِّرَتْ    شَمْسُ النَّهارِ وَ اَظْلَمَ الْعَصْرانِ
وَ الْاَرْضُ مِنْ بَعْدِ النَّبِيِّ كَئيبَةٌ    اَسَفاً عَلَيْهِ كَثيرَةُ الرَّجَفانِ
كرانه هاى آسمان تيره و تار گرديد و خورشيد روز به تاريكى افتاد، و روزگار به سياهى گرائيد، و زمين بعد از او به نشانه تأسف بر آن حضرت اندوهناك بوده،وبراو مى لرزد.
شهادت آن حضرت
حضرت فاطمه عليهاالسلام بعد از پيامبر نود روز و به روايتى هفتاد و پنج روز زندگى كرد، در اين مدت هرگز شادمان ديده نشد و گويند در روز آخر از زندگيش در بستر ساده خود قرار گرفته بود، ساعتى از ساعات آن روز را خوابيد، و ظاهراًدر آن لحظات پدر خويش را در خواب ديد كه فرمود: دختر عزيزم بسوى من بيا كه مشتاق تو هستم، آن حضرت عرض كرد: من به ديدار شما مشتاقتر و آرزومندترم، پس پيامبر فرمود: تو امشب در نزد من خواهى بود.
زهرا عليهاالسلام از خواب خويش بيدار شد، چشمانش را گشود،نشاطش بازگشت، گوئى كه وى در درخشش شمع زندگانى خويش لحظاتى قبل از مرگ قرار گرفته است.
او از اينكه مى دانست بزودى از غمها و غصه هاى دنيا رها شده و به پدر بزرگوارش ملحق خواهد گرديد خرسند و شادمان بود، از طرف ديگر قلبش را آتش فرا گرفته بود، چرا كه وى بزودى بايد همسر عزيز و كفو و شوى خود را ترك مى كرد، شوهرى كه در اين دنياى پر از قساوت و سنگدلى ياور و ياورى جز خداى تعالى و او نداشت، چرا كه در آن حوادث سهمگين تنها زهراى مرضيه حامى و ناصر مدافع و مونس او بود، اگر او از دنيا مى رفت چه كسى جاى او را براى على عليه السلام مى گرفت.
ديگر مسأله اى كه در ذهن او بود فرزندان كوچكش بوند، از جمله اسامى ايشان «حانيه» است، چرا كه نسبت به همسر و فرزندانش مهربان و دلسوز بود، و او بزودى مى بايست پاره هاى جگر خود را رها سازد.
او در تمام مراحل زندگى تسليم امر خدا و قضاء الهى بود و در برابر آن سر تسليم فرود مى آورد، و به رضاى او راضى بود.
او در بستر مرگ قرار گرفته بود، زهرائى كه قلبش از كينه كينه توزان و حسد حسودان و قساوت و سنگدلى دشمنان پدر و شويش پاره پاره شده بود، از كينه آنانكه منافقانه ايمان آوردند و بر پشت اسلام خنجر زدند.
زهرائى كه مجسمه صبر و بردبارى است اكنون آرزوى مرگ مى كند، و اميد به لقاى الهى دارد، پس از رحلت پدر يك لحظه روى خوش نديد، از هنگامى كه پدرش بر بستر مرگ افتاده بود آن ديو سيرتان انسان نما را ديده بود كه در فكر و خيال خيانت بودند، تا وصاياى پيامبر اسلام را در حق شوهرش زير پا گذارده و اسلام را از مسير خود منحرف سازند.
او در بستر مرگ قرار گرفته است با قلبى مالامال از غصه ها واندوهها، از خيانت مسلمانان كه به حمايت او بر نخواسته و دختر و داماد پيامبرشان را تنها رها ساختند.
آرى او در بستر مرگ قرار گرفته، مرگى كه در راه حمايت از امام زمانش، شوهرش،پدر فرزندانش پذيراى آن گرديده است.
او در بستر مرگ قرار گرفته بود، مرگى كه مسلمانان در پاسخ به نداى پيامبرشان: «من در مقابل كارهايم تنها دوستى اهل بيتم را خواستارم»، ايشان را متحمّل آن ساخته بودند، وچه خوب پاسخى به نداى مقتدا و راهبر
و مولايشان دادند،و تنها مالى كه پدرش براى دختر خود و پاره تنش بجاى گذاشته بود را غاصبانه از او ربودند، خانه اش را به آتش كشيدند، واو را در ميان در وديوار، يا در حقيقت مرگ و زندگى قرار دادند، و حتى جان فرزند شش ماهه اش را گرفتند، تا آنجا كه مجبور شد در آن بى كسى و تنهائى به كنيزش فضه پناه برده و بگويد: فضه مرا درياب كه محسنم را كشتند.
او در بستر مرگ قرار داشت، مرگى كه از ناحيه افرادى كه از دو لب پيامبر و با دو گوششان شنيده بودند كه مى فرمايد:«هر كس فاطمه را بيازارد مرا آزرده، و خداوند براى غضب او غضبناك است»، بر آن حضرت وارد آمده بود، آنانكه زندگى زودگذر دنيا چشمانشان را پر كرده و عشق به رياست دنيوى وجودشان را لبريز ساخته، وخداى خود را به فراموشى سپرده بودند، آنانكه خود را واليان امر مسلمانان بشمار آورده، و در واقع هنوز زنّار كفر برگردنشان آويزان بود.
مگر ميشود دين الهى به كسانى تفويض شود كه در گرداب كفر و بت پرستى غوطه ور بوده و در برابر بتهاى سنگى و چوبى سر فرود آورده، و صحيفه اعمالشان مشحون از هر كار زشت و پليدى باشد.
مگر مى شود دين خدا به كسانى سپرده شود كه نقطه روشنى در زندگيشان وجود ندارد، زنان پشت پرده را از خود داناتر بشمار مى آورند، در جنگها با خفّت و خوارى رو به فرار مى گذارند، پيامبرشان را متّهم به نسبتهاى ناروا مى سازند، و از شناخت آيات قرآنى بى بهره اند، تو گوئى اصلاً آنرا نخوانده اند.
او در بستر مرگ قرار داشت و لحظه وداع با شوهر وفادار و كودكان مهربانش فرا رسيده بود، پس از چندى كه قدرت برخاستن از بستر را نداشت، بستر بيمارى را ترك گفته و به كارهاى خانه مشغول مى شود، حضرت على عليه السلام وارد شده و علت را جويا مى شود، آن حضرت خواب خود را نقل مى كند.
اكنون زمان آن رسيده است كه شوهر خويش را از آنچه در طول اين مدت در دل انباشته و مخفى نموده، آگاه سازد و وصاياى خود را با او در ميان گذارد.
حضرت على عليه السلام همه را از اتاق بيرون نمود، و در كنار بستر همسر مهربانش قرار گرفت، حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:
اى پسر عمو در طول زندگى مرا دروغگو و خائن نيافته اى، و نيز در اين مدت هيچگاه مخالفت ترا ننموده ام، اميرالمؤمنين فرمود: تو داناتر و با تقواتر و گراميتر از آن هستى كه من ترا بخاطر مخالفت كردنت با خود مورد سرزنش و توبيخ قرار دهم، دورى از تو و نبودنت بر من بسى گران و دشوار خواهد بود، ولى چه بايد كه اين مسأله اى است كه كسى را از آن راه گريزى نيست، سوگند به خدا كه با رفتنت مصيبت رسول خدا برايم تجديد مى شود، انا لله و انا اليه راجعون، از اين مصيبت بس بزرگ و دردناك، اين مصيبتى است كه از آن دلدارى نتوان يافت، و سوگى است كه جايگزينى ندارد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: بتو وصيت مى كنم كه در تشييع جنازه ام كسانى كه بمن ستم نمودند شركت نكنند، مبادا بگذارى كسى از آنان بر جنازه من نماز بگذارد، ومرا شب هنگام آنگاه كه چشمها آرام گرفته و مردمان به خواب رفته اند بخاك سپار.
از برخى از روايات استفاده مى شود كه در لحظات احتضار اميرالمؤمنين عليه السلام در خانه حضور نداشت، و فقط اسماء در خانه بود، وپس از آنكه از دنيا رفتند، امام حسن وحسين عليهماالسلام وارد خانه شدند و گفتند: اسماء مادر ما هيچ وقت در اين ساعت نمى خوابيد، اوگفت: اى فرزندان رسول خدا مادر شما نخوابيده بلكه ازدنيا رفته است.
با شنيدن اين سخن فرياد كودكان برخاست و بروى مادر افتادند، و با او به سخن گفتن پرداختند، اسماء از آنان خواست كه پدرشان را كه در مسجد حضور داشت آگاه سازند، حضرت على عليه السلام در كنار همسر وفادارش قرار گرفت و گفت: بعد از اين به چه كسى خود را تسلّى دهم.
فرياد گريه و شيون تمام مرد و زن مدينه را فرا گرفت، همانند روزى كه پيامبر اسلام از دنيا رفت، مردم در انتظار بودند كه جنازه را تشييع و بر آن نماز گذارند، امام تشييع را به تأخير انداخت تا به وصيت همسر عمل نمايد. هنگامى كه ديدگان در خواب رفت و صداها به خاموش گرائيد امام آن بدن نحيف را كه مصيبتهاى فراوان آنرا چون هلال ماه خميده ساخته بود را غسل داد، و درون كفن جاى داد، و او را با حنوط بهشتى كه پيامبر داده بود حنوط كرد.
پس از مراسم به فرزندانش فرمود: اى حسن اى حسين اى زينب و اى ام كلثوم بيائيد و با مادرتان خداحافظى كنيد كه وقت جدائى رسيده، تا بار ديگر در بهشت با وى ملاقات و ديدار نمائيد.
كودكان كه منتظر چنين فرصتى بودند بسرعت آمده و خود را روى آن بدن پاك افكندند، آنگونه كه پروانه روى شمع مى افتد، با صدائى آهسته گريسته و كفن مادرشان را با اشكهاى ريزانشان خيس نمودند.
بهر حال قبرى را براى همسرش زهرا آماده ساخت كه مكانش مجهول است، و تا روز ظهور فرزندش مهدى عليه السلام همچنان مخفى خواهد ماند، و زهرا را در آن قبر نهاد، و آن مجموعه مواهب و فضائل الهى را دفن نمود، و گفت: اى زمين امانت خود را بتو سپردم، اين دخت رسول خداست، اى فاطمه ترا به كسى تسليم كردم كه از من بتو سزاوارتر و شايسته تر است، و راضى شدم براى تو آنچه را كه خداى تعالى براى تو راضى شد.

- ۳ -اميرالمؤمنين عليه السلام...

در اين لحظه سخت ترين لحظات زندگيش را مى گذراند، چرا كه عزيزترين كس خود را در ابتداى عمر و شكوفائى زندگانيش از دست داده بود، در اين لحظه بود كه غمها و اندوهها به شدت به آن حضرت روى آورد و هنگاميكه دست خود را تكان داد تا خاكهاى قبر را از دست بيفشاند قطرات اشك بر چهره اش جارى گرديد و چنين ناله سر داد:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَنْ اِبْنَتِكَ وَ زائِرَتِكَ وَ الْبائِتَةِ في الثَّرى بِبُقْعَتِكَ، وَ الْمُخْتارِ اللَّهِ لَها سُرْعَةَ اللِّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرى، وَ عَفا عَنْ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ تَجَلُّدى....
بَلى وَ في كِتابِ اللَّهِ لي اَنْعَمُ الْقَبُولِ، اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ، قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَديعَةُ وَاُخِذَتِ الرَّهينةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْراءُ، فَمااَقْبَحَ الْخَضْراءُ وَ الْغَبْراءُ.
يا رَسُولَ اللَّهِ! اَمَّا حُزْني فَسَرْمَدٌ، وَ اَمَّا لَيْلي فَمُسَهَّدٌ، وَ هَمٌّ لا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبي، اَوْ يَخْتارَ اللَّهُ لي دارَكَ الَّتي اَنْتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيَّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيَّجٌ، سَرَعانَ ما فَزَّقَ اللَّهُ بَيْنَنا، وَ اِلَى اللَّهِ اَشْكُو.
وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضافُرِ اُمَّتِكَ عَلَىَّ، وَ عَلى هَضْمِها حَقِّها، فَاحْفِهَا السُّؤالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحالَ.
فَكَمْ مِنْ غَليلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ اِلى بَثِّهِ سَبيلاً، وَ سَتَقُولُ، وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ.
وَ السَّلامُ عَلَيْكُما يا رَسُولَ اللَّهِ، سَلامَ مُوَدِّعٍ، لا سَئِمٍ وَ لا قالٍ، فَاِنْ اَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ، وَ اِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِظَنٍّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرينَ.
واهاً واهاً، وَ الصَّبْرُ اَيْمَنُ وَ اَجْمَلُ، وَ لَوْلا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلينَ عَلَيْنا لَجَعَلْتُ الْمُقامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ عُكُوفاً، وَ لَاَعْوَلْتُ اِعْوالَ الثَّكْلى عَلى جَليلِ الرَّزِيَّةِ.
فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقُّها قَهْراً، وَ يُمْنَعُ اِرْثُها جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلْ مِنْكَ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلِقْ مِنْكَ الذِّكْرُ.
فَاِلَى اللَّهِ يا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكى، وَ فيكَ يا رَسُولَ اللَّهِ اَجْمَلُ الْعَزاءِ، فَصَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْها وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو از دخترت و زيارت كننده ات، وآن كس كه در بقعه شما در خاك آرميده، و خدا زود رسيدن او را نزد تو برايش برگزيده، اى رسول خدا شكيبائيم از فراق محبوبه ات كم شد، و خودداريم در فراق سرور زنان جهان از بين رفت...
آرى، در برابر تقدير خدا جز قبول چاره اى نيست كه مى فرمايد: «از مائيد و بسوى ما باز مى گرديد»، پس امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا از ستم ربوده شد.
اى رسول خدا آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم بسيار زشت جلوه مى كند،اندوهم هميشگى و شبهايم در بيخوابى ميگذرد، و غم پيوسته در دلم خانه كرده است، تا خدا خانه اى كه تو در آن اقامت دارى را برايم برگزيند، غصهائى دارم كه دل را خون مى كند و اندوهى دارم كه به جوشش درآمده است.
چه زود خدا ميان ما جدائى انداخت، و من از اين فراق بخدا شكايت مى برم، و بزودى دخترت براى شما خبر مى آورد كه امتت بر عليه من با همديگر همدست شدند، و از خوردن حق وى سؤال كن و با اصرار ازاو بخواه تااحوال بازگويد.
زيرا چه بسا درد دلهائى داشت كه چون آتش در سينه اش مى جوشيد
و در دنيا راهى براى گفتن آن نيافت، ولى بزودى خواهد گفت و خدا داورى خواهد كرد كه او بهترين داوران است.
و سلام بر هردوى شما اى رسول خدا، سلام وداع كننده اى كه نه دلتنگ است و نه خشمگين، اگر از اينجا بازگردم بواسطه دلتنگيم نيست، و اگر بمانم بخاطر بدگمانى به آنچه خدا به صابران وعده فرموده، نمى باشد.
صبر و بردبارى مبارك تر و پسنديده تراست، و اگر بيم چيرگى دشمنان برما نبود در كنار قبر تو اقامت مى كردم و درنگ در نزد ترا مانند معتكفان برمى گزيدم، و مانند مادرى كه جوانش مرده باشد بر اين مصيبت بزرگ مى گريستم.
آرى پيامبر، در محضر خدا دخترت مخفيانه بخاك سپرده شده، و با زور و قهر حقّش را خوردند، آشكارا وى را از ارثش بازداشتند، باآنكه زمان رفتن شما ازدنيا طولانى نشده بود، و يا نامت از يادها نرفته بود.
پس اى رسول خدا من شكايت فقط به سوى خدا مى برم، و بهترين دلدارى از جانب توست، پس درودهاى خداوند و رحمت و بركات او بر فاطمه و بر تو اى رسول خدا باد.
كتاب حاضر
در پهنه بيكران جهان هستى انسان چون قطره آبى است سرگردان و ناتوان، سرگردان در جهت يافتن راهى روشن، و ناتوان و عاجز در برابر امواج حوادث و ناكاميها، و تنها با اتصال و پيوند يافتن با سرچشمه بيكران اقيانوس حيات، و توكّل و تمسّك به منبع واقعى قدرتها و كمالات است كه مفهوم عجز و فقر درهم مى شكند، و قلب آدمى كانونى مطمئن و تسلّى بخش گشته و مى تواند با اعتماد و اطمينان هر چه بيشتر بسوى آينده هر چه بهتر گام بردارد.
آنگاه كه ديده از همه جا بريده و آدمى خسته و ناتوان مى گردد، آن هنگام كه بالهاى اميد درهم مى شكند، و پرنده آرزو بدنبال آشيانه اى است، آن زمان كه آدمى با وجود تمامى وسائل متعارف و اسباب و قواى مادى بازمانده و مأيوس مى شود، بى اختيار دست نياز بسوى وجودى برمى دارد كه منبع تمامى قدرتها بوده و از او يارى و مدد مى جويد.
راستى، اگر دعا نباشد و اگر بشر خدا را نخواند، چگونه مى تواند بر حوادث پيروز شود، و در سختيها و شدائد چه پناهگاهى دارد.
آرى! انوار دعا ضمائر آدمى را روشن، و تيرگيهاى قلبش را برطرف مى سازد، خستگيها را از تن او زدوده، و فشار آلام و مصائب را سبك مى سازد.
انسانى كه در جهانى پر از شدائد و مشكلات قدم مى نهد، دنيائى كه دائماً در آغوش امواج بلاها و گرداب حوادث عظيمه است، رحمت بيكران الهى ايجاب مى كند، كه دستاويزهاى محكم و عروةالوثقاى ناگسستنى در اختيار اين بشر سرگردان قرار دهد، تا در مسير ناهموار زندگانيش اميدگاهى خداپسند و پناهگاهى دور از گزند داشته باشد.
از همان زمان كه آدم عليه السلام آفريده شد، و بوسيله جبرئيل براى استجابت دعا و رفع مشكلاتش توسّل به پنج تن عليهم السلام و شفيع قراردادن آنها در پيشگاه پروردگار بى همتا، به او آموخته شد، تكليف بنى آدم روشن گرديد.
در اين مجموعه دعاها و نيايشهاى وارده از محور آل كساء حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و خطبه ها و احاديث آن حضرت گردآورى شده است،
مضامين اين مجموعه خود گواه صادقى است بر بالا بودن افق آنها و دانش بى انتهاى پديد آورنده آن، وچرا چنين نباشد در حاليكه به صريح روايات، او دانائى است كه دانش خود را از منبع بيكران علم الهى اخذ نموده است.
اى زهرا! اين صحيفه توست، صحيفه نور، بدان شرافت جسته و در پرتو انوار آن راه هدايت الهى را مى يابيم.
اى زهرا! اى برگزيده خداى جهانيان، اى پاره تن برترين رسولان، اى همسر امير مؤمنان، اى پرورنده معصومان، اى مظلومه دوران، اى مقهور ظالمان، اى ستم كشيده از دشمنان، اين اثر ناقابل را به تو تقديم مى دارم، تا مارا مشمول فضل و عنايت خود قرار داده، و تحيات و ثنايمان را در حق خود بپذيرى.
اكنون با قلبى سرشار از خلوص و اميد، به درگاه خدا روى آورده و وجود مقدس و آبرومند تو را شفيع و واسطه فيض او قرار داده و عرضه مى داريم:
«بسوى تو روى آورده و شفاعت تو را خواهانيم، و پيشاپيش حاجتهايمان تو را نزد خداوند شفيع قرار مى دهيم، اى كسى كه نزد خدا آبرومند مى باشى نزد او شفاعت مارا بنما».
در پايان از تلاشهاى همسر خود كه در انجام اين اثر و سائر آثار اينجانب، از هرگونه همكارى دريغ نورزيدند، صميمانه قدردانى مى نمايم، توفيقات روزافزون ايشان را از درگاه ايزد متعال خواستارم.
جواد قيومى اصفهانى
4/ 6/ 1373

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page