متن ادبی «روز قربانى شدن نفس‏ها و هوس‏ها»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: آذر 1386، شماره 103
نفيسه بابايى
در سخت‏ترين لحظه‏هاى آزمون و امتحان، شور عشق و بندگى در رگ‏هاى اسماعيل مى‏جوشيد و در زلال‏ترين محبت‏هاى پدرانه ابراهيم، مى‏خواست كه در پيشگاه طاعت پروردگار قربانى شود.
آسمان، در تپش ثانيه‏ها مى‏جوشيد و هراس لحظه‏هاى بعد، در جان و نگاه فرشتگان چنگ مى‏انداخت.
اسماعيل، در قربان‏گاه سر سپردگى زانو زده و گلوى نازكش را به خنجر اطاعت و تسليم محض پروردگارش سپرده بود. اراده و ايمان استوار ابراهيم، آتش خشم و كين را در دل شيطان‏هايى كه اين بار هم وسوسه‏هاشان در پولاد سخت عزم و اعتقاد يكى ديگر از فرزندان آدم راه نيافت، شعله‏ور مى‏كرد و خدا، با تحسين و رضا، پيروزى ابراهيم و اسماعيل را به نظاره پرداخت.
ولى خنجر بران و تيز شده ابراهيم، تاب نياورد بريدن گلوى اسماعيل را؛ كه مأمور نشده بود براى بريدن سر اسماعيل؛ مأمور شده بود تا ثابت كند خلوص بندگى ابراهيم را.
و خداوند، براى هديه سرافرازى ابراهيم و اسماعيل گوسفندى فرستاد كه جاى اسماعيل قربانى شد.
آن روز، نه روز قربانى شدن اسماعيل بود و نه قربانى شدن آن گوسفند؛ آن روز، روز قربانى كردن نفس‏ها و هوس‏ها بود؛ روز سر بريدن همه دل‏بستگى‏ها و وابستگى‏هايى كه به غير خدا ختم مى‏شد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page