اشارات :: آذر 1386، شماره 103
نفيسه بابايى
در سختترين لحظههاى آزمون و امتحان، شور عشق و بندگى در رگهاى اسماعيل مىجوشيد و در زلالترين محبتهاى پدرانه ابراهيم، مىخواست كه در پيشگاه طاعت پروردگار قربانى شود.
آسمان، در تپش ثانيهها مىجوشيد و هراس لحظههاى بعد، در جان و نگاه فرشتگان چنگ مىانداخت.
اسماعيل، در قربانگاه سر سپردگى زانو زده و گلوى نازكش را به خنجر اطاعت و تسليم محض پروردگارش سپرده بود. اراده و ايمان استوار ابراهيم، آتش خشم و كين را در دل شيطانهايى كه اين بار هم وسوسههاشان در پولاد سخت عزم و اعتقاد يكى ديگر از فرزندان آدم راه نيافت، شعلهور مىكرد و خدا، با تحسين و رضا، پيروزى ابراهيم و اسماعيل را به نظاره پرداخت.
ولى خنجر بران و تيز شده ابراهيم، تاب نياورد بريدن گلوى اسماعيل را؛ كه مأمور نشده بود براى بريدن سر اسماعيل؛ مأمور شده بود تا ثابت كند خلوص بندگى ابراهيم را.
و خداوند، براى هديه سرافرازى ابراهيم و اسماعيل گوسفندى فرستاد كه جاى اسماعيل قربانى شد.
آن روز، نه روز قربانى شدن اسماعيل بود و نه قربانى شدن آن گوسفند؛ آن روز، روز قربانى كردن نفسها و هوسها بود؛ روز سر بريدن همه دلبستگىها و وابستگىهايى كه به غير خدا ختم مىشد.
مناسبتها
متن ادبی «روز قربانى شدن نفسها و هوسها»
- بازدید: 3888