سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

مباد ابلیس، پشت یاخته‏ هایت کمین کند! مباد لحظه ‏ای غفلت، لحظه ‏ای تردید، لحظه ‏ای شک! در بیداری و خواب، سرنوشت چشم‏ها و دست‏هایت را به خداوند سپرده ‏ای. پیراهن از غبار راهِ تردید بتکان ـ صدا بر تمام تنت لرزه انداخته است ـ این خواب نیست؛ آغاز بیداری است. این خواب نیست؛ حقیقتی‏ ست که تو را می‏آزماید.
در این ثانیه‏ های اضطراب، تن به زلال رحمتِ دیرین‏سال خداوند بزن! فرزندت را به خاطر خداوند از یاد ببر! گلویِ گداخته حادثه فریاد می‏زند که این خواب نیست؛ رؤیایی ‏ست صادقه، آزمایشی‏ ست تاریخی.
«خدایا! مرا به عزت خویش عزیز گردان». گام‏هایش را محکم‏تر برمی‏دارد. دست‏هایش را به بارگاه نور فرستاده است و فرزندش را به قربانگاه می‏ برد؛ بی‏ ذره‏ ای واهمه و تشویش تا مبادا سرپیچی از فرمانِ خداوند، ایمانش را متزلزل سازد. بهشت، در یک قدمی‏ست و حادثه نزدیک‏تر. راضی به رضای خدا، پا به میدان آزمایش نهاده است ـ بی‏ شوریدگی ـ .
اسماعیل علیه ‏السلام پدر را آرام می‏کند. چاقو توان بریدن ندارد. ابراهیم علیه ‏السلام ، با نام خدا آغاز می‏کند که ناگهان آسمان به هلهله برمی‏خیزند و ملائک به هیاهو.
اسماعیل، بلند می‏شود و امر خداوند اجرا.
ابراهیم، سربلند از آزمون الهی. بهار می‏شکوفد و خاک، شکوفه ‏ریز می‏شود. آسمان در خویش از شوق می‏بارد و هر چه ستاره بر طاقچه آسمان می‏درخشد.
تاریخ، ورق می‏خورد با نور. به کرم خداوند، به بزرگواری معبود، به استواری در بندگی ابراهیم در مقابل پروردگار، به تسلیم بودن اسماعیل در برابر امر دوست که هر چه هست از اوست.

اشارات :: دی 1384، شماره 80
حمیده رضایی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page