متن ادبی «فصل اسماعیل شدن»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

اشارات :: دی 1384، شماره 80
حسین امیری
بوی اسماعیل می‏آید؛ نیت بندگی محض کنید! دل را به پیر عشق دهید، سر به تیغ او بسپارید، عید قربان است؛ عید بندگی.
کشتگان عشق را آوازی است؛ شادتر از گنجشگکان بهار.
بوی اسماعیل می‏آید. سرسپرده باید بود؛ دلسپردگی کافی نیست.
بندگی یعنی محو شدن در تشعشع نگاه یار.
بندگی یعنی خندیدن به صدای تازیانه‏های خواجه، بوی اسماعیل می‏آید. باید بروم؛ بال می‏خواهم، پر می‏خواهم، در دلم کربلایی که همه ابراهیم، با میوه دلشان آمده‏اند و من هوای قربانی کردن دارم؛ هوای سعی بین صفا و مروه.
حرف، حرف گذشتن از مال دنیا نیست، حرف ریختن خونی برای صدقه سری نیست، حرف گذشتن از عزیزترین‏ها نیست؛ حرف بندگی است. بندگی یعنی گذشتن از مرز خویش و رسیدن به آبادی فنا؛ آبادی دوست.
بوی اسماعیل می‏آید. من از عرفه پشیمانی آمده‏ام. به نَفْسم سنگ زده‏ام. بت‏های باور را شکسته‏ام. تبر به دوش بت بزرگ بیندازید؛ من‏ها را باید شکست.
صدای شرشر آب می‏آید؛ همه دنیا آبشار شده، همه جا لاله روییده، عید است؛ عید بندگی، عید عاشقی.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page