متن ادبی «امتحانی پیروزمند»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: بهمن 1382، شماره 57
محمدسعید میرزایی
اینک ابراهیم اندیشناک است. اندیشناکِ امتحانی هولناک، که خداوند در پیش رویش نهاده است. هاجر خاموش است و اسماعیل رویاهای کودکانه‏اش را خواب می‏بیند؛ امّا ابراهیم، اندیشناک است. صبحدمان باید دستِ اسماعیل را بگیرد و خانه را ترک کند.
خدایا! اگر در آخرین لحظه دستم لرزید و مهر فرزند، مرا از تو غافل کرد، چه کنم؟ آن وقت، سیاهروی ابد خواهم شد. خدایا! به من قدرت بده تا نفس خود را و آن‏چه را دوست دارم، در راه تو و فرمان تو، فدا کنم!
ابراهیم هم‏چنان به پیش می‏رفت. آسمان نیز خاموش بود، گویی به صدای قدم‏های ابراهیم و نفس‏های اسماعیل گوش سپرده بود؛ امّا دل اسماعیل انگار از دل پدر، آرام‏تر بود، شاید ندایی در دل او، او را آرام می‏کرد. آهسته با چشم‏های خود، پدرش را لبخند می‏زد.
ابراهیم! این فرزند توست. این ثمره تلاش‏های تو و هاجر است. اگر او کشته شود، شما تا ابد اندوهگین خواهید بود!
این ندای ابلیس بود که به وسوسه، در جان ابراهیم خوانده می‏شد؛ امّا دل ابراهیم ـ پدر ایمان ـ قوی‏تر از آن بود که با این وسوسه‏ها به لرزه بیفتد.
ابراهیم هم‏چنان به پیش می‏رود. آسمان خاموش است و تمام کائنات، نگران قدم‏های او هستند. امروز خداوند بر ملائکه‏اش آشکار خواهد کرد راز إِنّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ را و راز بار امانتی که بر دوش آدم نهاد، باری که آسمان‏ها و زمین توان حملش را نداشتند... . و امروز باید ابراهیم، از امتحان بزرگ خداوند، سربلند بیرون بیاید تا خداوند به آفرینش خویش مباهات کند و این روز را عید قرار دهد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page