متن ادبی «عید ابراهیم»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: بهمن 1381، شماره 45
الهام موگویی
و چنین خطاب آسمانی بر منی طنین افکند:
ای ابراهیم! رها ساز اسماعیلت را تا صله‏ی عطا در دامن وفای تو نهم ... .
«منی» مسلخ عشق است؛ سرزمین طاعت و بندگی و «قربان»، تجسم سر تسلیم به فرمان دوست نهادن؛ بی‏هیچ چون و چرا.
مگر نه این‏که هر که گفت عاشق است و معشوق، جان شیرین از او طلب کند، بی‏درنگ دریغ نخواهد کرد؟ خلیل هم سر به فرمان حبیب، از جان شیرین ترش را، همه‏ی تعلقات و دلخوشی‏هایش به این پهنه‏ی خاکی را در طبق اخلاص، قربانی پیشگاه محبوب یکتایش می‏کند.
هنوز هم شنیده می‏شود صدای ملایک، که مبهوت، چشم به زمین دوخته‏اند. یا رب! چه می‏شود ابراهیم را؟ این خنجر تیز، حنجره‏ی اسماعیل، نور دیدگانش را خواهد درید! اسماعیل، یگانه فرزند دلبندش!
و این بار ابراهیم عاشقی است که زنجیرهای تعلق را از پای روح بلندش، باز کرد و بذر تردید را از خاک دل برچید. صبورانه، از دل، رشته‏ی مهر پدری را گسست و دشنه‏ای تیز در دست، مهیای قربانی شد؛ بازگرداندن امانتی که روزگاری نه چندان دور، به وی عطا گردیده بود. «قربان» عید ابراهیم است و ابراهیمی شدن، دل از بند تعلقات بریدن و به دوست ملحق شدن. «قربان»، عید عاشقان است و عید قلب‏هایی که خلوتگه محبوب یکتاست.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page