متن ادبی «از منی تا کربلا»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

اشارات :: بهمن 1381، شماره 45
خدیجه پنجی
برداشت اوّل:
هرگز!
به خدا سوگند، هرگز نخواهم برید، حنجر تو را!
گلوی تو، بوسه‏گاه من است؛ اسماعیل!
به خدا که هرگز تن به این ذلت نخواهم داد! بریدن شاهرگ اولین حلقه‏ی نبوّت؟! چگونه ممکن است؟!
به خدا که برای من بریدن پیکر خویش سهل‏تر و خوش‏تر است تا گلوی تو!
شاید خدا مرا به امتحان نشسته است! وگرنه، این چه تکلیفی است که بر من محوّل گشته؟
ای کاش! هرگز در سرنوشتم، «بریدن» نبود. ای کاش! هیچ‏گاه خلق نمی‏شدم تا رستاخیز این لحظات را به تماشا بنشینم!
با شمایم! ساکنان عرش!
چگونه سکوت اختیار کرده‏اید و لب فرو بسته‏اید؟!
بیاشوبید! گیسو پریشان کنید! برخیزید و نماز آیات بخوانید، شاید این قضای آسمان، از ما روبگرداند!
به خدا سوگند که در خود توان بریدن ـ حنجر برگزیده‏ی خدا ـ را نمی‏بینم!
وسعت حقیر من و قداستِ شاهراه ایمان؟!
هرگز! هرگز!
اسماعیل! من هرگز دل به فرمان نخواهم سپرد؛ حتّی اگر امر، امر «خلیل اللّه‏» باشد. و اگر لبم، حضور آسمان گلویت را لمس کند، جز بوسه نثار نخواهم کرد! که آستانِ حنجرت، زیارتگاه لب من است، اسماعیل!
آه، خدایا!
فرمان بده، تا به یک ضربه، سنگ را به دو نیم سازم!
اشاره کن! تا به چشم برهم زدنی دنیا را قطعه قطعه کنم! امّا ...!
از من نخواه که شریان حیات را ببرّم. که من مومن به رسالت مردی هستم که عصاره‏ی خلقت است و خاتم انبیا و ستاره‏ی وجودش، در آسمان طالع «اسماعیل» خواهد درخشید!
خدایا!
تو را به حقیقت اهل کسا سوگند می‏دهم که قربانیِ دیگری را به جای اسماعیل بفرستی!!
برداشت دوم:
خنجر، حیا نداری؟
از رقیه شرم کن!
از تیغ نگاه زینب بترس!
این شاهرگ، هنوز، بوی بوسه‏هایِ محمّد را می‏دهد!
این رگ‏ها که تو در عطش بریدنشان لَهْ لَهْ می‏زنی، زیارتگاه لب‏های بانوی آب و آینه ـ بوده است!
نگاه کن!
ساکنان عرش، گیسو پریشان کرده‏اند و از نتیجه‏ی شومِ نیّت تو ، ضجّه می‏زنند!
کاینات، با حیرت، گستاخی‏ات را می‏نگرند و انتظار تصمیم تو را می‏کشند.
با من بگو!
دل به فرمان کدام ابلیس سپرده‏ای که بی‏شرمانه برای بریدن شاهرگ عصاره‏ی خلقت، شتاب می‏کنی؟!!
بشکند آن دستی که تو را خلق کرد! نفرین به دستی که تو را چرخاند!
وای بر تو! که نزدیک است آسمان‏ها بر زمین آوار شود و عالم در هم فروبریزد؛ از سنگینیِ مصیبتی که تو درآن دخیل هستی!
وای بر تو! اگر گلوگاه ـ کشتیِ نجات ـ را ببرّی!
وای بر تو! خنجر!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page