مرحوم شهيد ثالث مىفرمود كه: مرحوم شيخ جعفر كبير وارد قزوين شد و در منزل حاج ملا محمد صالح منزل كرد، شب هر يك در گوشهاى خوابيدند و من هر در گوشهاى از آن باغ خوابيدم. چون مقدارى از
شب گذشت، ديدم كه شيخ جعفر مرا صدا كرد كه برخيز و نماز شب بخوان.
عرض كردم: بلى بر مىخيزم؛ شيخ از كنار من عبور كرد و من ديگر بار خوابيدم.
ناگاه بر اثر شنيدن صداهايى متأثر كننده از خواب برخاستم از پى آن ناله روانه شدم چون نزديك آن صدا شدم، ديدم كه جناب شيخ با نهايت تضرع و بى قرارى به مناجات و گريه مشغول است.
صداى آن جناب چنان تأثيرى در من كرد كه از آن شب تا به حال بيست و پنج سال مىگذرد هر شب بر مىخيزم و به مناجات با قاضى الحاجات مشغول مىگردم.
قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
شد گاه وصل دلدار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
آمد زمان ديدار،قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
وقت سفر رسيد، يعنى سحر رسيده
بيدار باش بيدار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
مستانه گريه سر كن، غم از دلت به در كن
هشيار باش هشيار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
بزم طرب بپا كن، ناى و چلپ بپا كن
مىخوان سرود ديدار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
در خلوت شبانه، با دلبر يگانه
نجوا بود سزاوار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
دست دعا برآور، شور و نوا بر آور
با سوز و آه بسيار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
بر ماه و بر ستاره، بارى نما نظاره
اندر دل شب تار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
اينكه نه وقت خواب است، كاين خواب تو حجاب است
از نيل فيض دادار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
اى بى خبر زهستى، گر از خوديت رستى
يا بى به كوى دل بار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
بيرون زما و من باش، آزاده چون حسن باش
در راه وصل دلدار، قُمْ اَيُّهَا الْمُزَمِّل
شب زنده دارى مرحوم شيخ جعفر كبير
- بازدید: 1704