در بيان فضيلت زيارت كاظمين عليهما السلام

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

بدان كه از براى زيارت اين دو امام(عليهما السلام)فضل بسيارى ذكر شده و در احاديث بسيار وارد شده كه زيارت حضرت امام موسى(عليه السلام) مثل زيارت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) است، و در روايتى است كه هركه او را زيارت كند مثل آن است كه زيارت كرده باشد حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و امير المؤمنين(عليه السلام)را، و در روايت ديگر مثل آن است كه امام حسين(عليه السلام) را زيارت كند، و در حديث ديگر هركه او را زيارت كند بهشت از براى اوست، و شيخ جليل محمّد ابن شهرآشوب در مناقب از تاريخ بغداد نقل كرده كه خطيب مؤلّف آن كتاب به سند خود از على بن خلال نقل نموده كه گفت: هيچ امر دشوارى مرا روى نداد كه بعد از آن بروم به نزد قبر حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام)و متوسّل به آن جناب شوم مگر آن كه خدا آن را براى من آسان كرد. و نيز گفته كه ديده شد در بغداد زنى كه مى دويد، پس به او گفتند كه به كجا مى روى؟ گفت: به سوى قبر موسى بن جعفر(عليهما السلام)كه دعا كنم براى پسرم كه او را حبس كرده اند. مردى حنبلى مذهب در آن جا حاضر بود، استهزا كرد به آن زن و گفت: پسرت در زندان مرد، آن زن گفت: خداوندا از تو سؤال مى كنم به حق آن كسى كه او را در زندان شهيد كردند ـ كه مرادش همان حضرت است ـ كه قدرت خود را به من بنمايى، ناگاه پسر آن زن را رها كردند و پسر آن مرد حنبلى را كه استهزا كرده بود به خيانت او گرفتند.
و فقير ديدم به خطّ علاّمه مجلسى(رحمه الله) كه نقل فرموده بود از كتاب عتيق غروى كه به زعم آن جناب تأليف شيخ تلعكبرى است كه در آن كتاب روايت شده از حسن بن محمّد جمهور عمّى كه گفت: در سال دويست و نود و شش ـ و آن سالى بود كه علىّ بن محمّد بن موسى ابن الفرات وزير مقتدر شده بود ـ ديدم احمد بن ربيعه الأنبارى كاتب خليفه را كه در دستش علّت خوره به هم رسيده بود و به مرتبه اى سخت شده بود كه سياه شده و بوى گند مى داد، و يزيد كه طبيب او بود گفت كه دست او را ببرند و هركه او را مى ديد شك نمى كرد كه او خواهد مرد. پس احمد در خواب ديد مولاى ما امير المؤمنين(عليه السلام) را، او عرض كرد: يا اميرالمؤمنين از خدا نمى خواهى كه دست مرا به من ببخشد. فرمود كه: «من مشغولم و به تو نمى رسم و ليكن برو به سوى موسى بن جعفر(عليهما السلام)كه او شفاى دست تو را از خدا خواهد گرفت». پس چون صبح شد محملى طلبيد و گفت فرش ها را در آن محمل انداختند و گفت: مرا حمل كنيد به مقابر قريش، پس او را غسل دادند و خوشبو كردند و در آن محمل خوابانيدند و جامه بر روى او انداختند و او را بردند به مقابر قريش نزد قبر حضرت موسى بن جعفر ـ صلوات اللّه عليه ـ. پس پناه به آن حضرت برد و استغاثه و دعا كرد و از تربت آن حضرت گرفت و بر دستش تا كتف ماليد و دستش را بست، چون روز ديگر شد دستش را گشود ديد كه هر گوشت و پوست كه بر دستش بوده است همه ريخته است و به غير از استخوان ها و رگ ها و پى ها چيزى ديگر نمانده و بويش برطرف شده است. خبر شفاى او به سمع وزير رسيده امر به احضارش نمود. او را به محمل نشاندند و به سوى وزير بردند، تا آن حال را مشاهده كرد، و به زمان كمى گوشت و پوست دستش روييد و به كار كتابت خود مشغول شد. و صالح ديلمى در شعر خود اشاره به همين قضيّه نموده:
وَموسَى قَدْ شَفَى الكَفَّ***مِـنْ الكاتِـبِ اِذْ زَارا
و شيخ صدوق(رحمه الله) در عيون اخبار الرّضا(عليه السلام) از ابراهيم بن عقبه روايت كرده كه گفت: ] نامه اى [نوشتم به خدمت امام على النّقى(عليه السلام) و در نامه سؤال كرده بودم از زيارت ابى عبداللّه الحسين و از زيارت امام موسى و امام محمّد تقىّ (عليهم السلام) ـ يعنى آن كه كدام يك از اين دو زيارت بهتر است ـ پس حضرت در جواب مرقوم فرموده بودند: «ابو عبد اللّه(عليه السلام) مقدّم است و زيارت اين دو معصوم جامع تر و ثوابش بزرگ تر است».
مؤلّف گويد كه: محتمل است كه معنى كلام امام(عليه السلام) اين باشد چنانچه علاّمه مجلسى(رحمه الله)فرموده كه زيارت امام حسين(عليه السلام) افضل است از زيارت هر يك از معصومين(عليهم السلام)امّا زيارت اين هر دو امام(عليهما السلام)جامع تر و بهتر است از زيارت آن حضرت، و يا آن كه مراد اين باشد كه زيارت امام حسين(عليه السلام) را مقدّم بايد داشت و اين زيارت ها را كه به آن ضمّ كنند جامع تر و ثوابش بيشتر مى شود و احتمال دوّم بعيد است، و چون بنابر اختصار است به همين مقدار كفايت كنيم.