معنا و مفهوم
حسد چيست؟ در تعريف حسد گفتهاند: «حالتي نفساني است که فرد در طي آن، آرزومند سلب کمال يا نعمت متوهمّي از غير خود است، خواه آن نعمت را دارا باشد و خواه نباشد؛ خواه نصيبي به او برسد و خواه بينصيب بماند».
آنچه بدان حسد ميورزند گاه کمال يا نعمت واقعي است؛ مثل حسادت به علم، ادب و سجاياي اخلاقي ديگر فرد؛ و گاه ـ چنان که در تعريف نيز آمد ـ کمال يا نعمت متوهّم است؛ بدين معنا که فرد حسود، آن چيزي که بهواقع کمال يا نعمت نيست، نعمت و کمال ميپندازد و بدان حسد ميورزد، مثلاً چيرهدستي در مسخره کردن ديگران يا هرزهگويي يا کلاهبرداري را کمال ميپندارد و به آن حسد ميورزد. از اينرو لازم نيست حسد درباره کمالات واقعي باشد.
حسد به چيزهاي گوناگوني تعلق ميگيرد: کمالات عقلاني و رشد فکري، مال و منال و داراييهاي فردي، روابط خوب اجتماعي، احساس و عاطفه و مديريت و علم از چيزهايي است که ممکن است مورد حسادت قرار گيرد. همچنين گاه حسد فرد، خفيف و ناچيز و گاه قوي و سهمگين است؛ اما مهم آن است که آتش حسادت در آغاز، خود را ناچيز مينماياند و براثر تسامح و سهلانگاري رفتهرفته مشتعل ميشود.
فرق حسد با غبطه
غبطه با حسد تفاوت بسيار دارد. غبطه حالتي نفساني است که فرد در طي آن آرزومند کمال يا نعمتي است؛ اما هرگز سلب آن را از ديگري آرزو نميکند. فردي که غبطه ميخورد، بهواقع با مشاهده کمال يا نعمت ديگري، به حال او حسرت ميخورد؛ اما هيچگاه از او کينهاي به دل راه نميدهد و زوال آن کمال يا نعت را از او نميپسندد؛ از اينرو اگر غبطه در امور معنوي و کمالات واقعي باشد، امري پسنديده است؛ بسياي از بندگان صالح خدا هماره دوست ميداشتهاند که از فضايل ديگر خوبان بهرهمند شوند و به کمال حقيقي دست يابند. غبطه نيز داراي مراتب و حالات گوناگوني است؛ اما توضيح و تشريح آن در اين مجال نميگنجد.
عوامل پيدايش
عوامل بسياري در پيدايش حسد دخيل است؛ اين عوامل گاه به تنهايي و گاه با همديگر به ظهور و بروز حسادت منجر ميشوند. نيز اين عوامل در شدت و ضعف گوناگوناند؛ مهمترين آنها به شرح زير است:
1. عداوت و دشمني: گاه دشمني با ديگري به ايجاد کينه در دل منجر ميشود و اين امر باعث ميشود پس از مدتي فرد به برخي از فضايل ديگري حسد بورزد. اين مسئله مصاديق متعددي دارد: اختلافات و دشمني بر سر مسائل مادي و اقتصادي، نزاع بر سر مقام و منصب، درگيري بر سر برتري در علم و دانش از مصاديق بارزي است که در بسياري از مواقع به حسادت منجر ميشود.
2. تعزر: بدين معناکه گاه فرد خوف آن دارد که ديگري به دليل دستيافتن به نعمتي يا کمالي بر او تکبر کند و خود را برتر ببيند و در مقابل، او هم طاقت آن همه فخرفروشي را نداشته باشد؛ مثلاً گاه دانشآموز گمان ميکند که همکلاسش نمرات ممتاز خود را دستاويزي براي فخرفروشي قرار ميدهد و او را سبک ميشمارد. از اين رو خود را در خطر ميبيند و به حسد رو ميآورد.
3. تکبر: خودبينيهاي فريبدهنده، برتري خواهيهاي بيدليل و عقلکلدانستن خويش، گاه منجر به حسد ميشود؛ بهويژه آنجا که شخص، احساس کند کسي مزاحم تکبر و غرور او خواهد شد.
4. تعجب: شگفتي از اينکه همنوع انسان به مرتبة مادي يا معنوي نائل آمده، گاه به حسادت ختم ميشود؛ فرد، کاهلي خود را با برتريها و ظرفيتهاي موجود در جسم و جان ديگر افراد در نظر ميگيرد و اينکه کوشش خويش يا فضل پروردگار به مقام مادي يا معنوي رسيده، او را به عجب وا ميدارد. مصداق تاريخي بارز آن، حسادت مشرکان به پيامبر بود: جواني از قريش که تا ديروز در ميان آنان ميزيست و گمنام بود، اکنون پيامبري شد که امتي از او پيروي ميکردند و سخن خوش پروردگار را از زبان او ميشنيدند. اين مسئله آنان را به تعجب واميداشت و رفتهرفته آتش حسد را در دلشان شعلهور ميساخت.اين مسئله،به شهادت قرآن در ميان امتهاي پيشين نيز وجود داشته است.2
5. خوف! خوف از اينکه طرف مقابل، مزاحمتي ايجاد کند؛ مانند اينکه طرف مقابل پس از اينکه رياستي به دست آورد، به تحقيق و تفحص از اعمال زيردستان بپردازد يا به سبب کسب مال و منال، به ديگران زخم زبان و طعنه زند.
6. حبّ رياست: ناراحتي از اينکه اکنون ديگري بر کرسي رياست او تکيه زده و پست و مقام ديروز او، بازپسگرفته شده، گاه به حسادت منجر ميشود؛ لازم نيست اين پست و مقام در سطح کلان باشد؛ گاه مسئوليتي در خانواده، محله يا مدرسه نيز فرد را به حسادت ميکشاند؛ اين مسئله در رياست دوستان خطرناکتر است؛ چنانکه در روايت آمده است: «من طلب الرئاسه هلک؛ هرکه جوياي رياست شد، هلاک ميشود»
7. خبث طينت: طينت ناپاک و منحرف فرد در شرايطي چنان برانگيخته ميشود که حتي تاب ديدن نعمتي ـ هرچند اندک ـ را در دست ديگري ندارد. انحراف از مسير سليم فطرت ملازمت بسيار با غرايز حيواني، موجب چنين پديدهاي ميشود.
آنچه گفته شد برخي از عوامل حسد بود؛ براي حسد عوامل ديگري نيز ميتوان بر شمرد؛ ناگفته نماند که به اعتقاد برخي، بازگشت همة اين عوامل به ذليل بودن نفس است؛ شخص خود را ذليل و حقير ميبيند و به فضل خدا نيز اميد ندارد، از اين رو به بندگان او حسادت ميورزد. 4
برخي مفاسد و پيامدها
مفاسد و پيامدهاي حسد بيشمار است. بسياري از مفاسد و پيامدهاي اين بيماري خطرناک بر ما پوشيده است؛ اما برخي از آنها نيز در آيات و روايات نام برده شده است. درمذمت آن همين بس که قرآن از پيامبر خود ميخواهد که از شر حاسد به خدا پناه برد: «و من شر حاسد اذا حسد»5 در روايات نيز از حسد با عناوين زندان روح، بدترين بيماري، سرآمد رذيلتها و ستمگري ياد شده است؛ 6 اگر مسئله بدينجا ختم ميشد، شايد چندان ملالآور نبود؛ اما طبق برخي از روايات، گاه حسد ايمان را از بين ميبرد؛ از امام باقر(ع) منقول است که فرمود: «همانگونه که آتش هيزم را در خود فرود ميبرد، حسد، ايمان را از بين ميبرد.» 7 و اين چندان شگفت نيست وقتي با انديشيدن در اين موضوع، آشکار ميشود که فرد حسود، گويي به اينکه پروردگار نعمت خود را باتوجه به مصالح و مفاسد تام در ميان بندگان قسمت کرده، ايمان ندارد، او در واقع به حکيم بودن پروردگار خود شک دارد و با حسادت خود، عدل الهي را ترديد پذير مينماياند.
حسادت با خوشبيني به فضل و رحمت خدا و حکمت سرشار او منافات دارد و به نوعي با بدي مؤمنان را خواستن، غلبه کردن حب دنيا بر دل انسان، خوف داشتن از همة افراد بشر و تندخويي باطني همراه است. حسود، باطني عبوس و خشمآلود و گاه ظاهري هماهنگ با درون دارد. اين صفات بهحتم با صفاتي که مؤمنان را به آن آراستهاند، در تضاد است. از اين رو حسادت گاه به از بين رفتن همة صفات ظاهري و باطني مؤمن ميانجامد.
پيامدهاي حسد به اينجا ختم نميشود. اگر حسد در دل بماند و ظهور و بروز نداشته باشد، در محدودة مکروهات قرار ميگيرد؛ اما در موارد بسياري اين بيماري به زبان سرايت ميکند و به گناهاني چون تهمت، غيبت و دروغ ميانجامد. گاه نيز حسود چنان در آتش حسد شعلهور است که لب به ناسزا ميگشايد و کينة ديرينه خود را آشکار ميسازد. بدينجهت تنومند ساختن درخت حسد، گاه به چيدن ميوههاي تلخ غيبت و دروغ و تهمت و ناسزا و ... پايان ميپذيرد.
قبح حسد تنها از زبان امامان و عالمان مسلمان بازگفته نشده است؛ غيرمسلمانان نيز بهزشتي اين پديده اعتراف کردهاند: سقراط ميگويد: «شخص بلهوس و حسود از چاقي ديگران لاغر ميشود!» بيگون ميگويد: «حسود هرگز عيد ندارد!» و پوشه ميگويد: «حسود نه خوشبخت است نه خوشوقت!»...
برخي نشانهها
حسود، نشانههاي بسيار دارد. اين نشانهها گاه باعث بازشناختن او از فرد غبطهخورنده ميشود. در روايات به علائم اين بيماري اشاره شده است. از جمله آنها روايتي از امام صادق(ع) است. در اين روايت چنين آمده است: «لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر ديگران غيبت ميکند، رو به رو تملق ميگويد و از گرفتاري ديگران شاد است.» 8 با تدبر در اين روايت سپس رجوع به خويشتن، ميتوان نفس خود را در ارزيابي مهمي قرار داد و آن را از حسادت به بندگان پرودگار برحذر داشت.
پيشگيري و علاج
راهچاره چيست؟ گاهي انسان بر اثر غفلت دچار حسد ميشود و گاه از اينکه در آينده به حسد دچار شود، ميهراسد. آيا راهي براي پيشگيري يا علاج وجود دارد؟ اين بيماري اخلاقي نيز همچون ديگر بيماريها با راههاي گوناگوني شايان پيشگيري يا علاج است. اگر نسبت به فردي احساس حسادت کرديم، رابطهمان را با او دوچندان سازيم و به تجليل و تحسين او بپردازيم. اينکار تخم حسادت را از سرزمين دل ميزدايد و نفس را بر جاي خود مينشاند. البته پرواضح است که اينکار در آغاز با دشواري و تکلف بسيار همراه است؛ اما سالک مسيرکمال، بايد اين سختي را به جان بخرد تا طعم خوش خوبشدن را حس کند و ادامة راه بر او آسان شود.
ديگر آنکه همواره با خود بگوييم که ديگران نيز بندگان خدايند و شايد به سبب فضيلت خاص يا مصلحت عام، خداوند به او نعمتي افزون بخشيده و چه بسا پاسخگويي او در قيامت دشوارتر باشد؛ بهويژه اگر فرد مقابل از اهل علم و تقوا باشد؛ اگر چنين شد، خدا را در همه حال سپاس ميگوييم و او را به سبب نعمت درک و فهم که به ما ارزاني داشته ميستاييم.
سخن خدا با حضرت موسي(ع)
از آنچه تا به حال گفتيم، اهميت موضوع آشکار شد. در پايان به اين نکته اشاره ميکنيم که اين بيماري خطرناک چنان مورد نفرت پروردگار است که او با همه لطف خود، حسود را از خود نميداند! اين حقيقت در حديث شريفي از زبان امام صادق(ع) بيان شده است:
امام صادق عليهالسلام فرمود: «رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: خداوند عزوجل به موسي بن عمران عليهالسلام فرمود: اي پسر عمران! مبادا به مردم درباره آنچه از فضلم عطا کردهام حسد بري! چشمانت را به سوي آن خيره مکن و دلت را به دنبال آن روانه مساز؛ زيرا آنکه حسد برد نعمت مرا بد داشته و از قسمتي که ميان بندگانم کردم، پيشي گرفته و هرکس چنين باشد، من از او نيستم و او از من نيست!» 9
چه اندوهي بزرگتر و سهمگينتر از اينکه پروردگار، انسان را از خود نداد و اندوهبارتر اينکه کسي اين مصيبت بزرگ را درک نکند. چه خوش سروده است فردوسي:
هر آن کس برد رشک، نادان بود
هميشه بر او بخت گريان بود
حسد مرد را دل به درد آورد
همه محنت و آه سرد آورد
پينوشتها
1. امام خميني، چهل حديث، ص 105.
2. براي نمونه: «ما انتم الابشر مثلنا»، يس: 15.
3. کليني، اصول کافي، ج 2، ص 338؛ محمد محمديريشهري، منتخب ميزانالحکمه، ج 1، ص 406.
4. امام خميني، چهل حديث، ص 107.
5. فلق: 5.
6. منتخب ميزانالحکمه، ج 1، ص 274.
7. ان الحسد ليأکل الايمان کما تأکل النار الحطب، کليني، اصول کافي، ج 2، ص 306.
8. قال لقمان لابنه: للحاسد ثلاث علامات: نغتاب اذا غاب و يتملق اذا شهد و يشمت بالمصيبه؛ شيخ صدوق، خصال، ص 121.
9. اصول کافي، ج 2، ص 207.
دیدگاهها
من شنیدم برای پیشرفت باید بادیگران رقابت کرد و حالت مسابقه ای داشته باشه که من سعی کنم از اون بالاتر برم این پس زمینه حسادت رو داره ؟
من نمیدونم آدم حسودی هستم یا نه ولی آدمای حسود دور و بر من زیادن یکی از این آدما مدتیه که تظاهر و فخر فروشی میکنه و به خودش خیلی مغرور شده و من باهاش رابطه خیلی صمیمانه ای داشتم ولی حالا طاقت فخر فروشی و تکبرشو ندارم و رابطه صمیمانه ام رو باهاش قطع کردم و ازش دوری میکنم ـیا این کار من حسادت تلقی میشه ؟
خواهش میکنم به من جواب بدین آخه خیلی برام مهمه ...
خداوند توفیق بشتر به شما در این راستا عنایت بفرماید.
علی سوئد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا