اى سخنت آينه ى جان پاک
صادق اهل بيت، روحى فِداک
قبله نماى عاشقان چشم تو
نقطه ى محور زمان چشم تو
نگين انگشترى فضيلت
نسخه ى منحصر به فرد حکمت
واسطةُ العِقد ولايت تويى
صاحب مذهب هدايت تويى
صدق، شکوفه ى بيان تو بُود
حلم، گلى ز بوستان تو بود
تو «جعفر»ى تو زمزم بهشتى
براى شيعه، خط سرنوشتى
شيعه به نام تو گرفته قوام
ز خط سبز تو گرفته مرام
نام تو همطراز نام على ست
حقيقت شيعه ز تو مُنجلى ست
کلام تو به دين جلا داده است
به مکتب شيعه بها داده است
تو پيشواى مکتب شيعه اى
فروغ دين و مذهب شيعه اى
آينه ى هدايت است نامت
بلور ناب شيعه شد کلامت
هر آنچه شيعه مى کند روايت
گرفته از کلام تو طراوت
کلام تو به شيعه بخشيده روح
نهضت علمى تو فتحُ الفتوح
علم اگر چه پرتوى رحمت است
بدون ذکر نام تو ظلمت است
گرفته از شميم علم تو جان
چار هزار «جابر بن حيّان»
نسيمى از باغ کلامت وزيد
بهار جان در دل «حُمران» دميد
ذرّه اى از نور تو شده «ذُراره»
به خرمن جهل زده شراره
مس وجود «جابر» ار طلا شد
در آتش علم تو کيميا شد
چراغ علم شد منير از تو
«ابوبصير» شد بصير از تو
«هشام»، «ابوبصير» يا «مُفضّل»
هر يک تفصيلى از آن مُفصّل
نور خداست علم بى حسابت
که سايه اى ندارد آفتابت
اطاعت از تو نار، بستان کند
تنور آتشى گلستان کند
چشم شفاعت از تو هر که دارد
نماز را سبک نمى شمارد...
سيّد مهدى حسينى