شعر : نسيم صلوات

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

عصر تاريکى بود
عصر جهل
عصر سياهى و زشتى


مردان در پستوها چونان کرمى خزيده بودند
عاطفه ها مرده بود
ايمان ها، کپک زده بود
بويى از انسانيت نمى وزيد
چراغى روشن نبود
آفتابى نمى تابيد
باران بند آمده بود
قحطىِ مهربانى بود
قحطى عشق بود
زمين، منجلاب گناه بود
مانداب زشتى و عصيان

مريم سقلاطونى