مگذاريد از اين خانه صفا را ببرند
از قفس، سوخته پر، طاير ما را ببرند
بسکه سنگين بود اين داغ از آن ميترسم
که ملائک نتوانند غم ما ببرند
اين گل ياس بهشت است که تابوتش را
با غريبانهترين گرية بابا ببرند
مرغ شب، آه مکش امشب از اين خانه غم
اشک ريزان بدن بانوي غمها ببرند
کوچة غصب فدک شعله به جانش ميزد
نگذاريد که تابوتش از آنجا ببرند
نسل سادات، براي همة اهل جهان
خبر غربت و مظلومي بابا ببرند
عرشيان تا که ببويند از آن عطر بهشت
يک دل سوخته از روضة زهرا ببرند
جعفر رسول زاده
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا