امام علی عليه السلام و ازدواج با حضرت فاطمه سلام الله علیها

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

نبرد بدر با پیروزی مسلمانان پایان یافت و آرامشی در مدینه پدید آمد.حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر پیامبر در خانه پدر به سر می برد. عده ای برای خواستگاری او آمدند؛ اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نپذیرفت.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای خواستگاری نزد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و چنان که در کتاب های ویژه زندگانی فاطمه (سلام الله علیها) آمده است، پیغمبر او را به ازدواج علی (علیه السلام) در آورد و فرمود: مرحبا و اهلا. مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان ندادم. من بدان ها گفتم که این کار به اذن خداست. [1]
... با سعد  معاذ رئیس قبیله ‏اوس به گفتگو پرداختند و آگاهانه دریافتند که جز حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کسی شایستگی ازدواج با حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ندارد و نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به غیر او نیست. از این رو دسته جمعی در پی حضرت علی علیه السلام رفتند و سرانجام او را در باغ یکی از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیاری نخل ها بود. آنان روی به علی(علیه السلام) کردند و گفتند: اشراف قریش از دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستگاری کرده‏اند و پیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا(سلام الله علیها) منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو (با سوابق درخشان و فضایلی که داری) از فاطمه خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی و اگر دارایی تو اندک باشد ما حاضریم تو را یاری کنیم.
با شنیدن این سخنان دیدگان حضرت علی علیه السلام را اشک شوق فرا گرفت و گفت: دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد میل و علاقه من است. این را گفت و دست از کار کشید و راه خانه پیامبر را، که در آن وقت نزد ام سلمه بسر می‏ برد، در پیش گرفت. هنگامی که در خانه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را کوبید پیامبر فورا به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن که این کسی است که خدا و رسولش او را دوست می‏دارند.
ام سلمه می گوید: شوق شناسایی این شخص که پیامبر او را ستود آن چنان بر من مستولی شد که وقتی برخاستم در را باز کنم نزدیک بود پایم بلغزد. من در را باز کردم و حضرت علی  علیه السلام وارد شد و در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست، اما حیا و عظمت محضر پیامبر مانع از آن بود که سخن بگوید، لذا سر به زیر افکنده بود و سکوت بر مجلس حکومت می‏کرد. تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سکوت مجلس را شکست و گفت: گویا برای کاری آمده ای؟ حضرت علی علیه السلام در پاسخ گفت: پیوند خویشاوندی من با خاندان رسالت و ثبات و پایداریم در راه دین و جهاد و کوششم در پیشبرد اسلام بر شما روشن است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو از آنچه که می‏گویی بالاتر هستی. حضرت علی علیه السلام گفت: آیا صلاح می‏دانید که فاطمه را در عقد من در آورید؟ [2]
حضرت علی علیه السلام در طرح پیشنهاد خود بر تقوا وسوابق درخشان خود در اسلام تکیه می‏کند و از این طریق به همگان تعلیم می ‏دهد که ملاک برتری این است نه زیبایی و ثروت و منصب.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصل آزادی زن در انتخاب همسر استفاده کرد و در پاسخ حضرت علی علیه السلام فرمود: پیش از شما افراد دیگری از دخترم خواستگاری کرده‏اند و من درخواست آنان را با دخترم در میان نهاده‏ام ولی در چهره او نسبت‏ به آن افراد بی میلی شدیدی احساس کرده ام. اکنون درخواست ‏شما را با او در میان می‏گذارم، سپس نتیجه را به شما اطلاع می‏دهم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه زهرا (سلام الله علیها) شد و او برخاست و ردا از دوش آن حضرت برداشت و کفش هایش را از پایش در آورد  و پاهای مبارکش را شست و سپس وضو ساخت و در محضرش نشست. پیامبر سخن خود را با دختر گرامیش چنین آغاز کرد:
علی فرزند ابوطالب از کسانی است که فضیلت و مقام او در اسلام بر ما روشن است و من از خدا خواسته بودم که تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد و اکنون او به خواستگاری تو آمده است؛ در این باره چه می‏گویی؟ در این هنگام زهرا (سلام الله علیها) در سکوت عمیقی فرو رفت ولی چهره خود را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برنگرداند و کوچکترین ناراحتی در سیمای او ظاهر نشد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جای برخاست و فرمود: «الله اکبر سکوتها اقرارها» یعنی: خدا بزرگ است؛ سکوت دخترم نشانه رضای اوست. [3]
منابع :
[1] - دانشنامه امام علی جلد هشتم ص 16.
[2] - حضرت علی علیه السلام در امر خواستگاری از یک سنت اصیل پیروی می‏کند. در حالی که هاله ای از حیا او را فرا گرفته است. شخصا و بی هیچ واسطه ای اقدام به خواستگاری می‏کند؛ و این نوع شجاعت روحی توام با عفاف، شایان تقدیر است. «نقل شده از :آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ولایت ص 79 .»
[3] - بحار الانوار، ج‏43، ص‏9. «به نقل از: همان»