اي گردش چشمان تو سرچشمه هستي
ما محو تو هستيم، تو حيران که هستي؟
خورشيد که سرچشمه زيبايي و نور است
از ميکده چشم تو آموخته مستي
تا جرعهاي از عشق تو ريزند به جامش
هر لاله کند دعوي پيمانه به دستي
از چار طرف محو تماشاي تو هستند
هفتاد و دو آيينه توحيدپرستي
وا کرد در مسجدالاقصاي يقين را
تکبيرهالاحرام نمازي که تو بستي
تا وا شدن پنجره هرگز نزدي پلک
تا خون شدن حنجره از پا ننشستي
اي کاش که گلهاي عطشناک نبينند
در ديده خود خار غمي را که شکستي
يک گوشه چشم تو مرا از دو جهان بس
اي گردش چشمان تو سرچشمه هستي
محمدجواد غفورزاده(شفق)
مقاله ها
شعر «سرچشمه هستی»
- بازدید: 5846