خطبة رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در غدير خمّ
چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در وادي غدير از نماز ظهر فارغ شد، بر آن منبر جهازى بالا رفت و در حاليكه در وسط جمعيت قرار گرفته بود صداى خود را به خواندن خطبه بلند كرد و به طورى بلند خطبه مىخواند كه صدايش را به همه جمعيت مىرساند، و چنين ايراد خطبه كرد:
«حمد و ستايش مختص ذات خداوند است، و ما به او ايمان داريم، و توكل بر او مىنمائيم، و پناه مىبريم به خداوند از شرور نفسهاى خودمان، و از زشتىهاى كردارمان، آنچنان خداوندى كه اگر كسى گمراه شود، راهنماى او نخواهد بود، و اگر كسى را هدايت نمايد، ديگر گمراه كنندهاى نخواهد داشت، و شهادت مىدهم كه معبودى جز خداوند نيست، و اينكه محمد بنده او و فرستاده اوست.
اما بعد، اى مردم! خداوند لطيف و خبير چنين به من آگاهانيده است كه: مقدار عمر هر پيغمبرى به قدر نصف عمر پيغمبرى است كه قبل از او آمده است [5]، و نزديك است كه مرا براى ارتحال به سوى خدا بخوانند و من اجابت كنم، و من در پيشگاه خداوند مورد سؤال و پرسش واقع مىشوم، و شما نيز مورد پرسش قرار مىگيريد! بنابراين در موقف قيامت در پيشگاه پروردگار چه خواهيد گفت؟! ...مردم گفتند: ما در پيشگاه خداوندى، گواهى مىدهيم كه حقا تو رسالاتخدا را ابلاغ كردى، و امت را نصيحت نمودى! و جديت و كوشش كردى! پس خداوند تو را پاداش خير دهد!
پيغمبر فرمود: آيا شما اينطور نيستيد كه شهادت دهيد كه: معبودى جز خداوند نيست! و محمد بنده او و فرستاده اوست! و اينكه بهشتخدا حق است! و جهنمش حق است! و مرگ حق است! و اينكه ساعت قيامتبدون شك مىرسد! و خداوند مردگان را از ميان قبرها برمىانگيزد؟!
همه گفتند: آرى! ما بدين مطالب گواهى مىدهيم!
پيغمبر عرض كرد: بار پروردگارا شاهد باش!
و سپس فرمود: اى مردم! آيا نمىشنويد؟!
گفتند: آرى! پيغمبر فرمود: من در اين راه خدا و قيامت، جلودار هستم، و پيشاپيش حركت مىكنم، و شما بعدا مىرسيد، و در كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد! حوضى كه مساحتش به اندازه فاصله صنعاء يمن و بصرى در شام است! در آن براى آب برداشتن قدحهائى استبه اندازه تعداد ستارگان آسمان.و آن ظرفها از نقره است! پس ملاحظه كنيد و نظر نمائيد كه: چگونه جانشينى و خلافت مرا در دو چيز نفيس و گرانبها كه از خود به يادگار مىگذارم رعايت مىكنيد، و چگونه مرا در آن دو نگاه مىداريد؟!
يك نفر از ميان آن مردم ندا كرد: اى پيغمبر خدا! مراد شما از دو چيز نفيس و گرانبها چيست؟!
فرمود: متاع نفيس بزرگتر: كتاب خداست، كه يك طرف آن به دستخداوند عز و جل است، و يك طرف ديگر آن به دستهاى شماست! پس بدان تمسك كنيد و محكم بگيريد كه گمراه نشويد!
و متاع نفيس كوچكتر: عترت من است، و خداوند لطيف و خبير مرا آگاه كرده است كه: اين دو متاع نفيس هيچگاه از يكديگر جدا نمىشوند، تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.و من اين عدم افتراق و جدائى را براى آن دو از پروردگارم تقاضا نمودهام! اى مردم از اين دو چيز جلو نيفتيد كه هلاك مىشويد! و درباره آنها كوتاه نباشيد كه هلاك مىشويد!
سپس دست على را گرفت و بلند كرد، به طورى كه سپيدى زير بغل هر دوى آنهاديده شد، و تمام مردم على را ديدند و شناختند.
پس از آن فرمود: اى مردم ولايت چه كسى از مؤمنين نسبتبه خود مؤمنين بيشتر است؟!
گفتند: خداوند و پيغمبر او بهتر مىدانند!
فرمود: خداوند مولاى من است، و من مولاى مؤمنان هستم، و من از جان مؤمنان به خود مؤمنان ولايتم بيشتر است! پس بدانيد كه: من كنت مولاه فعلى مولاه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست.سه بار رسول خدا اين جمله را تكرار كرد.و در عبارت احمد حنبل كه رئيس حنبلىهاست آمده است كه: رسول خدا چهار بار اين جمله را تكرار نمود.
و سپس فرمود: اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! و احب من احبه! و ابغض من ابغضه! و انصر من نصره! و اخذل من خذله! و ادر الحق معه حيث دار!
«پروردگارا تو ولى و مولاى كسى باش كه ولايت على را گرفته است! و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن دارد! و دوستبدار كسى را كه او را دوست دارد! و مبغوض بدار كسى را كه او را مبغوض دارد! و يارى كن كسى را كه على را يارى كند! و ذليل و خوار كن كسى را كه على را مخذول بنمايد! و پروردگارا! حق را با على به حركت و گردش درآور، آنجا كه على مىگردد و حركت مىكند!» آگاه باشيد كه بايد اين مطالب را حاضران به غائبان برسانند.
و هنوز مردم متفرق نشده بودند كه امين وحى خدا جبرئيل نازل شد، و اين آيه را آورد:
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.
خدا فرمود: «من امروز دين شما را براى شما كامل كردم، و نعمتخودم را بر شما تمام نمودم، و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد».
در اينحال رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: الله اكبر بر اكمال دين خدا، و بر اتمام نعمتخدا، و بر رضايت پروردگار به رسالت من، و به ولايت على بعد از من.
و پس از اين جريان، شروع كردند آن قوم و جمعيتبه تهنيت و مباركبادامير المؤمنين - صلوات الله عليه - و از زمره كسانى كه در پيشاپيش اصحاب رسول خدا به امير المؤمنين تهنيت گفتند، ابوبكر و عمر بودند، كه هر يك از آنها گفتند: بخ بخ لك يابن ابيطالب! اصبحت و امسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة «به به بر تو! آفرين بر تو باد! اى پسر ابوطالب! صبح كردى و شام كردى در حالى كه آقا و مولاى من، و آقا و مولاى هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنهاى هستى»!
ابن عباس گفت: سوگند به خدا كه تعهد بر ولايت امير المؤمنين عليه السلام بر نفسها و عهدههاى قوم ثابت و برقرار شد، و همه گردنگير شدند.
در اين حال حسان بن ثابت گفت: اى رسول خدا به من اجازه دهيد كه درباره على ابياتى از شعر را انشاء كنم كه اين قوم آن ابيات را بشنوند! (و يا شما آن را استماع فرمائيد).
حضرت رسول الله فرمودند: بگو با استمداد از بركات خدا!
حسان برخاست، و سپس گفت: اى بزرگان، و اى شيوخ قريش! من پس از آنكه شهادت مىدهم كه گفتار رسول خدا درباره ولايت على نافذ و مورد قبول است، گفتار خود را بدين ابيات دنبال مىكنم:
1- در روز غدير خم، پيغمبر اين قوم و جمعيت، اين قوم را ندا مىكند، و چقدر نداى اين پيغمبر كه منادى استشنوا كننده و فهماننده است.
2- در حالى كه جبرائيل به امر پروردگارش آمده بود، و چنين اعلام كرده بود كه تو در عصمت و مصونيتخدا هستى پس در بيان و ابلاغ اين امر سستى مكن!
3- و برسان و تبليغ كن به مردم آنچه را كه از طرف پروردگارشان به تو نازل شده است، و در آنجا از دشمنى و عداوت دشمنان مترس، و هراس نداشته باش!
4- پس پيغمبر، على را بپا داشت، و در آن هنگام با دستخود دست على را گرفته و بلند كرده بود، و با صداى بلند اعلان نموده و نشان مىداد.
5- پس رسول خدا فرمود: اى مردم مولا و ولى شما كيست؟! و آن قوم بدون آنكه تجاهلى كرده باشند گفتند:
6- خداى تو مولاى ماست! و تو ولى ما هستى! و امروز در ميان ما هيچكس را مخالف خود كه از فرمان تو سرپيچى كند نمىيابى!
7- در اين حال پيامبر به على فرمود: برخيز اى على! من راضى هستم و خوشايند دارم كه تو پس از من امام و هادى امتباشى.
8- پس اى مردم! هر كس كه من مولاى او هستم، اينك على ولى اوست! و شما مردم ياران صديق و مواليان راستين او در هر حال بوده باشيد!
9- در آنجاست كه پيامبر دعا كرد: بار پروردگار من! تو ولايت كسى را داشته باش كه او ولايت على را دارد! و نسبتبه كسى كه با على خصومت ورزد، دشمن باش.
10- اى پروردگار من! تو يارى كن كسانى را كه على را يارى مىكنند به جهتيارى كردنشان.على آن پيشواى هدايت است كه همچون ماه شب چهاردهم ظلمتها را مىشكافد، و تاريكىها را نور مىبخشد».
چون حسان اين اشعار را انشاد كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمودند: يا حسان لا تزال مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.[6] «اى حسان تو پيوسته از طرف روح القدس تاييد مىشوى، تا هنگامى كه ما را با زبانتيارى كنى»!...
قال رسول الله:
الحمد لله، و نستعينه، و نؤمن به، و نتوكل عليه، و نعوذ بالله من شرور انفسنا، و من سيئات اعمالنا، الذى لا هادى لمن ضل، و لا مضل لمن هدى.و اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله.
اما بعد: ايها الناس! قد نبانى اللطيف الخبير انه لم يعمر نبى الا مثل نصف عمر الذى قبله! و انى او شك ان ادعى فاجبت! و انى مسؤول، و انتم مسؤولون: فماذا انتم قائلون؟!
قالوا: نشهد انك قد بلغت و نصحت وجهدت! فجزاك الله خيرا!
قال: الستم تشهدون ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان جنته حق، و ناره حق، و ان الموت حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور؟!
قالوا: بلى! نشهد بذلك!
قال: اللهم اشهد!
ثم قال: ايها الناس! الا تسمعون؟!
قالوا: نعم!
قال: فانى فرط على الحوض، و انتم واردون على الحوض! و ان عرضه ما بين صنعاء و بصرى، فيه اقداح عدد النجوم من فضة.فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين؟!
فنادى مناد: و ما الثقلان يا رسول الله؟! قال: الثقل الاكبر كتاب الله، طرف بيد الله عز و جل، و طرف بايديكم، فتمسكوا به لا تضلوا! و الآخر الاصغر عترتى، و ان اللطيف الخبير نبانى انهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض! فسالت ذلك لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا!
ثم اخذ بيد على فرفعها حتى رئى بياض آباطهما و عرفه القوم اجمعون.
فقال: ايها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم؟!
قالوا: الله و رسوله اعلم!
قال: ان الله مولاى، و انا مولى المؤمنين، و انا اولى بهم من انفسهم! فمن كنت مولاه فعلى مولاه.يقولها ثلاث مرات، و فى لفظ احمد امام الحنابلة: اربع مرات.[1]
ثم قال: اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! و احب من احبه! و ابغض من ابغضه! و انصر من نصره! و اخذل من خذله! و ادر الحق معه حيث دار! الا فليبلغ الشاهد الغائب!
ثم لم يتفرقوا حتى نزل امين وحى الله بقوله:
«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا»[2] الآية.
فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى من بعدى.ثم طفق القوم يهنئون امير المؤمنين صلوات الله عليه.و ممن هناه فى مقدم الصحابة: الشيخان: ابو بكر و عمر، كل يقول: بخ بخ لك يابن ابيطالب اصبحت و امسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة!
و قال ابن عباس: وجبت فى اعناق القوم.فقال حسان: ائذن لى يا رسول الله ان اقول فى على ابياتا تسمعهن! فقال: قل على بركة الله!
فقام حسان فقال: يا معشر مشيخة قريش اتبعها قولى بشهادة من رسول الله فى الولاية ماضية.ثم قال:
يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم فاسمع بالرسول مناديا[3]1
و قد جاءه جبريل عن امر ربه بانك معصوم فلا تك وانيا 2
و بلغهم ما انزل الله ربهم اليك و لا تخش هناك الاعاديا 3
فقام به اذ ذاك رافع كفه بكف على معلن الصوت عاليا 4
فقال: فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك تعاميا 5
الهك مولانا و انت ولينا و لن تجدن فينالك اليوم عاصيا 6
فقال له: قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا 7
فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له انصار صدق مواليا 8
هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادى عليا معاديا 9
فيا رب انصر ناصريه لنصرهم امام هدى كالبد ريجلو الدياجيا[4]10
_______________________________________________
[1] ـ ابن كثير دمشقي در تاريخ «البداية و النّهاية» گويد: نسائي در «سنن» خود از محمّد بن مُثَنّي، از يحيي بن حمّاد، از أبومعاوية، از أعمش، از حبيب بن أي ثابت، از أبوطفيل، از زيد بن أرقم آورده است كه او گفته است: لَمّا رجع رسول الله من حجّة الوداع و نزل غدير خمّ أمر بِدَوحاتٍ فَقُمِمْنَ ثم قال: كَأنّي قد دُعِيتُ فَأجِتْتُ إنّي قد تركت فيكم الثّقلين: كتابَ الله و عترتي أهل بيتي. فانظروا كيف تَخْلُفوني فيهما فإنَّهما لن يفترقا حتّي يردا عَلَيَّ الحوضَ. ثمّ قال: الله مولاي و أنا وليُّ كلِّ مؤمن. ثمّ أخذ بيد عليٍّ فقال: من كنتُ مولاهُ فَهَذا وَليّهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَن والاهُ و عَادِ مَن عاداهُ. فقلت لزيد: سمعت من رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم؟ فقال: مَا كان في الدَّوحات أحد إلاّ رآه بعيينه و سمعه بِاُذُنيه. نسائي متفرد است به اين روايت از اين وجه. و شيخ ما أبو عبدالله ذهبي گفته است: اين حديث، صحيح است.
[2] ـ آية 3، از سورة 5: مائده.
[3] ـ «الغدير» ج 1، ص 10 و ص 11؛ و «حبيب السّير» ج 1، جزء سوّم، ص 410 و ص 411؛ و «روضة الصّفاء» ج 2، حجة الوداع. و ابن كثير در «البداية والنّهاية» ج 5، ص 209 و ص 210 اين حديث را مختصراً از بَرَاء بن عازب با تصريح به من كُنتُ مَولاه فعليٌ مولاه و تهنيت عمر بن خطّاب به هنيئاً لك أصبحتُ و أمسيتَ آورده است.
و در «مناقب» ابن مغازلي، از ص 16 تا ص 18 مفصّلاً آورده است، و همچنين در «الصواعق المحرقة» ص 25 و در «فرائد السمطين» ج 1، در سمط نهم، ص 64 و ص 65، دو حديث در تحت شمارة 30 و 31 آورده است. و در «بحار الانوار» ج 9، ص 199 و ص 200 از «أمالي شيخ» آورده است.
[4] ـ «الغدير» ج 2، ص 39 از محقّق فيض كاشاني در «علم اليقين»؛ و از كتاب سليم بن قيس الهلالي. و نير قريب به همين مضمون را در ج 1، «الغدير» ص 214 تا ص 216 از أبوجعفر محمّد بن جرير طبري در كتاب «ولايت» در طرق حديث غدير آورده است.
و نيز در «إعلام الوري بأعلام الهدي» شيخ طبرسي از ص 138 تا ص 140 آورده است. و در «فرائد السمطين»، ج 1، ص 74 و ص 75. و «غاية المرام» قسمت أوّل ص 87 حديث شمارة هفتاد و يكم و شمارة هفتاد و دوّم از حَمُّوئي. و «روضة الصفا» طبع سنگي، ج 2، واقعة غدير در تتمّة داستان حجّة الوداع؛ و «حبيب السير» طبع حيدري، ج 1، ص 411؛ و «كتاب سُليم بن قَيس هلاليّ» ص 228 و ص 229، و مجلسي در «بحار الانوار» طبع كمپاني، ج 9، ص 222، از كتاب سليم بن قيس؛ و «مجالس المؤمنين»؛ مجلس اوّل، ص 21.
[5] ـ اين عبارت را كه إِنَّهُ لَم يَعْمَر نَبيُّ إلاّ مثلَ نصفِ عُمْرِ الَّذي قبلَه روات عامّه در كتب خود روايت كردهاند، و اين حقير به روايتي كه راويان آن از شيعه باشند برخورد نكردهام. و بر هر تقدير بايد معناي اين نحوه تعبير را دانست. زيرا كه معلوم است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم شصت و سه سال عمر كردهاند. و پيغمبر قبل از ايشان، حضرت عيسي بن مريم علي نبيّنا و آله و عليه السّلام چهل سال عمر كرده است. فعليهذا نميتوانيم تمام شصت و سه سال است؛ و پس از كسر سه سال دورة دعوت مخفيانه و عدم امر به تبليغ عَلَني و آشكارا كه بسياري همان زمان را كه بيست سال است دورة رسالت آن حضرت پنداشتهاند؛ نصف مقدار چهل سال ميشود كه رسالت حضرت مسيح بوده است؛ زيرا كه نبوّت مسيح طبق آية كريمة 29 و 30 از سورة 19: مريم: فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمْ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صِبيًّاً ـ قَالَ إنِّي عَبْدُ اللَهِ أَتَانِي الْكِتَـ'بِ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا. از دوران گاهواره و بَدو زمان ولادت او بوده است.
[6] ـ «تفسير أبوالفتوح رازي» طبع مظفّري، ج 2، ص 193.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا