متن ادبی : شهر آرزو

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

بي‌گمان خواهد آمد
در صبح يک آدينه!
با رايت آفتاب بر دوش،
تا آن را بر بلنداي گيتي به اهتزاز در آورد.
او مي‌آيد

ًً

تا با آذرخش ذوالفقارش
سينه شب را بشکافد!
و خورشيد خدا را نمايان سازد!
او مي‌آيد زيباتر از هر نگاه، و خوب‌تر از صد هزار بهار!
او مي‌آيد و از بادهاي خزاني، انتقام همه لاله‌هاي پرپر را مي‌گيرد!
همان بهاري که لاله‌ها به احترام او برخاسته‌اند
و آن نگاري که نرگس‌ها نگران مقدم اويند.
او خواهد آمد و شهري خواهد ساخت؛
به زيبايي بهشت، به وسعت تاريخ در گستره هستي.
شهري خرم؛ شهري آباد؛ شهري خالي از بيداد.
او خواهد آمد و شهري خواهد ساخت که در رؤيا نمي‌آيد و در خيال نمي‌گنجد.
همان شهر آرزوها، شهر آينه‌ها، شهر آبي‌ها، شهر هميشه بهار؛
شهري که آفتابش هميشه لبخند مي‌زند؛
شهري که آسمانش سبز است؛ دريايش سبز است و دل‌هاي مردمانش نيز سبز است؛ شهري که درختانش سبزند و هيچ‌گاه رخت خزان نمي‌پوشند.
شهري که آسمان هر کجايش، يک رنگ است؛ هواي هر بامش تابستاني است.
در کنار کاخ‌هايش، کوخ‌ها خراب نشده‌اند؛ چينه‌هايش کوتاه است و کسي براي ديدن آسمان، کلاهش نمي‌افتد.
شهري که سنگ فرش خيابان‌هايش، بال فرشتگان است.
از کوچه‌هايش بوي ياس مي‌آيد.
در تمام خانه‌هايش عطر گل محمدي مي‌وزد.
و از پارک‌هايش، نسيم بهشت به مشام مي‌رسد؛ شهري که شيطان در آن پرسه نمي‌زند؛ نگاه‌ها مسموم نيست.
گوش‌ها حرف ناحق نمي‌شنوند؛ زبان‌ها لغو نمي‌گويند و دهان‌ها گوشت مرده مسلماني را نمي‌جوند. شهري که در آن گل را نمي‌فروشند؛ مسلمان از مسلمان سود نمي‌برد؛ کسي از کسي ربا نمي‌گيرد. لباس‌ها را با مد روز نمي‌دوزند؛ زيبايي‌هايش تحميلي نيست.
کسي زيبايي‌اش را به رخ ديگران نمي‌کشد؛ بر مالش نمي‌نازد و دنيايش را وسيله فخر فروشي قرار نمي‌هد؛ مردانش دنيا را سه طلاقه کرده‌اند و مهريه زنانش مُهر کربلا و مِهر زهرا است.
شهري که الگوي مردانش محمد صل الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام و اسوة زنانش فاطمه و زينب عليهما السلام است. الگوي جوانانش حسن و حسين عليهما السلام دو آقاي جوانان بهشت‌اند.
شهري که در آن گردن گردنکشان شکسته، زنجير برده‌ها گسسته، دست شياطين بسته و هر کس در جاي خود نشسته و کسي راه حق را نبسته است. شهري که ساکنانش شناسنامه ندارند؛ هر کس به سيمايش شناخته مي‌شود و ديوارش آينه کاري است.
شهري که در آن همه از حرام متنفرند؛ چرا که حلاوت حلال را چشيده‌اند؛ شهري که معروف مشهور است و منکر، منفور.
واژة ظلم و ستم از فرهنگش رفته و قاموس قسط و عدالت ميان همه تقسيم شده است. در آن شهر، مسجدها سرد نيست، ميکدة عشق گرم است. در خانقاه سماع نيست و در مراسم شادي، غفلت نمي‌رقصد و کسي کف باطل نمي‌زند.
شهري که دنيا به مردمش رو آورده؛ ولي آنها از دنيا گريزانند؛ بوي اسراف از زباله‌هايش به مشام نمي‌رسد و در مصرف هر چيز ميانه روي مي‌شود.
شهري که در آن رفتارها آلوده به ريا نيستند و کسي زهد نمي‌فروشد و به فسق مباهات نمي‌کند. گرگ لباس ميش نمي‌پوشد؛ تمساح اشک نمي‌ريزد؛ دست التماسِ نفس، به سوي کسي دراز نمي‌شود و پاي تجاوز به حريم ديگران وارد نمي‌گردد.
شهري که در آن دل نمي‌گيرد؛ حوصله سر نمي‌رود، آدم‌هايش کاريکاتوري رشد نکرده‌اند؛ نسل کشي نيست؛ خودکشي نيست و غوغاي زندگي برپا است.
شهري که در آن زمين‌ها بي‌مرز است؛ پرچم‌ها يک رنگ است؛ زندگي زيبا است. عطر وحدت از همه جا به مشام مي‌رسد و جز محارم چيزي اختصاصي نيست.
شهري که باران عشق باريده، شبنم شوق بر گلبرگ‌ها چکيده و سبزة معرفت روييده، گل يک رنگي جوشيده و آفتاب حق، همه جا دميده و همه به آرزوهايشان رسيده‌اند.
شهري چنان که در خاطر نگنجد؛ در خيال نيايد و به هيچ دلي خطور نکرده است که خدا براي بندگان صالحش، در چنين شهري چه روشني‌هايي مهيا کرده است.
خدايا! ما مشتاقان چنين شهري هستيم؛ شهري که در آن دولت با کرامت خليفة تو برپا است. همان امامي که انبيا به احترام او برخاسته‌اند. آن موعود سبزپوشي که وعدة ازلي و تخلف‌ناپذير تو در آن حاکميت دارد دولت دين را در پناهش عزت و سربلندي مي‌بخشي و نفاق و کفر اهلش را ذليل و خوار مي‌گرداني.
مهربانا! از تو مي‌خواهيم که ما را در آن دولت حق، اهل دعوت به طاعتت و از پيشوايان راه هدايتت قرار دهي و به واسطة آن امام بزرگوار به ما بزرگي و کرامت و خير دنيا و آخرت را عطا فرمايي.
امان :: مهر و آبان 1386، شماره 7 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page