شعر «نبوت و ولايت»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

مهر تابان ولايت شد نمايان در غدير
باز بخشيد اين بشارت، خلق را جان در غدير
خوان و احسان و كرم گسترد يزدان تا كند
عالمى را بر سر اين سفره مهمان در غدير
از طواف كعبه امروز آن كه بر گردد، يقين‏
حج او مقرون بود با عهد و پيمان در غدير
وه! چه غوغايى است در آن سرزمين از جوش خلق!
موج انسان بين، بيابان در بيابان در غدير !
از جهاز اشتران شد منبرى آراسته
باشكوهى برتر از تخت سليمان در غدير
بر سر دست نبى تهليل گويان، مرتضى
اشك شوق از ديده مى‏بارد چو باران در غدير
اقتران مهر و مه دارد تماشا، نى عجب‏
گر شود جبرئيل هم آيينه گردان در غدير
دل درون سينه طغيان كرد و هوش از سر پريد
تا طنين‌انداز شد آيات قرآن در غدير
سينه پاك پيمبر گشت سرشار از شعف
آيه «بلغ» چو نازل شد ز يزدان در غدير
تا ز «اكملت لكم» پر شد فضا، جبريل گفت:
با خود آوردم پيام از حىّ سبحان در غدير
مصطفى تا مرتضى را همچو جان در بر گرفت
يوسفش را كرد پيدا، پير كنعان در غدير
تا على شد جانشين خاتم پيغمبران
آشكارا شد همه اسرار پنهان در غدير
«هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست»
اين ندا پيچيد در گوش بزرگان در غدير
خاطر اهل ولا زين گفته شد اميدوار
نااميد از رحمت حق گشت شيطان در غدير
تا جهان را از عدالت پر كند همچون نبى‏
مرتضى بگرفت از او، منشور و پيمان در غدير
از نبوت در جهان، اسلام اگر شد منتشر
شد ولايت دين يزدان را نگهبان در غدير
در حقيقت شد مسلمان هر كه با اخلاص داد
دست بيعت با على، مانند سلمان در غدير
گر به صدق و راستى آيد سوى اين آبگير
هر خطاكارى شود پاكيزه دامان در غدير
شد جهان روشن ز انوار اميرالمؤمنين
چلچراغ عشق و ايمان شد فروزان در غدير
«سرويا»! شكر خدا در موسم «حج وداع»
دين حق رونق گرفت و يافت سامان در غدير
قاسم سرويها

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page