چرا شما نيز همانند علي (عليه السلام) كوتاه نمى‌آييد؟

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

طرح شبهه:
اگر در واقع حق با علي بود، چرا از حق خود کوتاه آمده است؟ چرا شما نيز همانند علي (ع) كوتاه نمى‌آييد؟
نقد و بررسي:
اين پرسش و شبهه از دو زاويه قابل تأمل و بررسى است:
1. كوتاه آمدن علي عليه السلام از حق خودش؛
2. پيروان علي عليه السلام و مدافعان مكتب اهل بيت هم بايد ساكت شوند و از مذهب و عقائد بر حق شان دفاع نكنند.
علي عليه السلام و خلافت خلفا:
موضع گيرى امير مؤمنان علي عليه السلام در برابر خلفا از مباحث بسيار روشن و مشخص تاريخ است؛ اگرچه برخى با دستكاري‌ها سعى در مشوّش كردن اذهان و تحريف حقايق تاريخى دارند؛ چرا كه مصادر روائى و تاريخى شاهد فريادها و اعتراضات علي عليه السلام به بر گزيدگان سقيفه و پس از آن است، متن ذيل بهترين شاهد و گواه بر اين ادعا است:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
علي عليه السلام و عباس گفتگويى پيرامون بعضى از مسائل با ابوبكر داشته‌اند كه مهمترين آن بحث پيرامون ميراث پيامبر بوده است، راوى اين گفتگو عمربن خطاب است كه مى‌گويد:...
ابو بکر گفت: من جانشين رسول خدا هستم؛ پس شما دو تن ( علي و عباس) براى گرفتن ارث نزد وى آمديد، و تو اى عباس ارث پسر برادرت و او نيز ميراث همسرش را از پدرش مى‌خواست. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، هرچه باقى گذاريم صدقه است؛ پس شما دو تن او را دروغگو، بدکار، حيله گر و خيانتکار دانستيد ولى خدا مى‌داند که او راستگو، در مسير درست و تبعيت کننده از حق بود؛ سپس او از دنيا رفت ومن جانشين رسول خدا و جانشين ابوبکر شدم؛ شما دو تن من را نيز دروغگو، بدکار، حيله گر و خيانتکار دانستيد ولى خداوند مى‌داند که من راستگو، نيکو کار و در راه درست و تبعيت کننده از حق هستم....
در اين نقل به اعتراف شخص عمر، علي عليه السلام؛ خليفه اول و دوم را دروغگو، غاصب خلافت و افرادى خائن مى‌دانست.
بنابراين، آيا مى‌شود ادعا كرد كه علي عليه السلام كوتاه آمد، و هيچ اعتراض و مخالفتى نكرد؟
و آيا مخالفت و اعتراض از اين روشن‌تر مى‌توان يافت كه با جرأت و شهامت تمام شرط انتقال خلافت كه رعايت سيره شيخين بود را كنار مى‌زند و روش آن دو را باطل و مردود اعلام مى‌كند؟
تفتازانى در شرح مقاصد مى‌گويد:
ثم جعلوا الاختيار إلى عبدالرحمن بن عوف فأخذ بيد علي رضي الله تعالى عنه وقال تبايعني على كتاب الله وسنة رسول الله وسيرة الشيخين فقال على كتاب الله وسنة رسول الله وأجتهد برأيي ثم قال مثل ذلك لعثمان فأجابه إلى ما دعاه وكرر عليهما ثلاث مرات فأجابا بالجواب الأول فبايع عثمان وبايعه الناس ورضوا بإمامته
اختيار را به عبد الرحمن بن عوف وانهادند؛ دست علي را گرفت و گفت: آيا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت رسول و سيره شيخين حاضرى بيعت كنى؟ پاسخ داد: بنا بر کتاب خدا و سنت رسول و رأى و اجتهاد خودم مى‌پذيرم. سپس همين شرط را براى عثمان گفت؛ و او قبول کرد. اين مطلب را سه بار تکرار کرد؛ و همان پاسخ اول را دادند؛ در نتيجه با عثمان بيعت کرد و مردم با او بيعت کرده و به امامت او راضى شدند.
التفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاي 791هـ)، شرح المقاصد في علم الكلام، ج 2، ص 296، ناشر: دار المعارف النعمانية - باكستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.
طبرى نيز در تاريخ خود مى‌گويد:
ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع على كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربيعة على سنة أبي بكر وعمر قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا على شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة.
هنگامى كه خوارج در کوفه خروج کردند، علي نزد اصحاب و شيعيانش آمد، با او بيعت کردند و گفتند: ما با هرکس دوستى کنى دوست بوده و هرکس را دشمن بدارى دشمن مى‌داريم. علي عليه السلام با آنان شرط کرد که به سنت رسول خدا عمل کنند. ربيعة بن ابوشداد در حالى كه پرچم قبيله خثعم را همراه داشت، نزد حضرت آمد ـ او در جمل و صفين حضورداشت ـ امير مؤمنان به وى گفت: بيعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ گفت: بر سنت ابوبکر و عمر؛ علي به وى گفت: واى بر تو؛ اگر ابوبکر و عمر به غير سنت رسول خدا عمل کرده باشند، هيچ حقى ندارند؛ با حضرت بيعت کرد؛ حضرت نگاهى به وى نمود و فرمود: قسم به خدا گويا تو را مى‌بينم که همراه خوارج عازم جنگ شده و کشته شده‌اي؛ تو را مى‌بينم که زير سم اسبان لگد کوب شده‌اي؛ عاقبت در روز نهروان با خوارج بصره کشته شد.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 116، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 215، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
هنگامى كه امير مؤمنان سيره ابوبکر و عمر را قبول ندارد چطور ادعا مى‌کنيد که وى با آنان از روى ميل بيعت کرده و آنان را خلفاى رسول خدا مى‌دانست؟
و اما بخش دوّم اين شبهه كه كوتاه آمدن شيعه در دفاع از عقائد و آرمان‌هاى مذهبى خويش بود، نيازمند پاسخ تفصيلى نيست؛ بلكه فقط مى‌گوئيم: آيا مخالفان مذهب اهل بيت كوتاه آمده و دست از جسارت‌ها، تهديدها، كشتارها، تحريف‌ها و تخريب‌ها برداشته‌اند، تا متقابلا شاهد آرامش و سكوت باشند؟
نتيجه:
نه امير مؤمنان عليه السلام از مطالبه حق خود دست كشيد و كوتاه آمد و نه دشمنان آن حضرت دست از تهاجم عليه شيعه برداشته‌اند؛ بنابراين انتظار بي‌جايى است كه از شيعيان بخواهيم سكوت نمايند.
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)